Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (7 milliseconds)
English
Persian
ball control
مهار توپ
ball control
حفظ توپ
ball control
تسلط به توپ
Other Matches
have something on the ball
<idiom>
باهوش ،زرنگ
ball
بقچه
[کاموا ]
no ball
اصطلاحیدرورزشچوگان
into a ball
نخ راگلوله کنید
ball
بال
[رقص]
to a. the ball
توپ رانشان دادن
three ball
مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
have a ball
<idiom>
روزگارخوش داشتن
on the ball
<idiom>
باهوش
ball
کانون
[کاموا]
to a. the ball
توشدن
best ball
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
ball
مجلس رقص
ball
گلوله
ball
ساچمه
ball
توپ دور از دسترس توپزن
ball
توپ
ball
ساچمه توپ
ball
گلوله توپ
ball
بیضه
ball
گرهک
ball
گلوله کردن
ball
ایام خوش
ball
رقص
ball
توپ بازی مجلس رقص
ball
گوی
four ball
مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
to a. the ball
اماده انداختن
to pass the ball to somebody
توپ را به کسی پاس دادن
wash ball
صابون دستشویی
corn ball
شیرینی چس فیل
big ball
ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
break ball
اخرین گوی مانده روی میزبیلیارد
lose of ball
لورفتن توپ
squash ball
توپاسکوآش
tennis ball
توپتنیس
green ball
توپسبز
long ball
پرتاب از دور به دروازه
lost ball
گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
volley ball
والیبال
marine ball
نوعی واترپولو دراستخر کم عمق 02 در04 متر
working ball
گوی با سرعت و چرخش کافی
ball game
ورزش یا بازی با توپ
ball mill
اسیاب ساچمهای
ball mill
سنگ شکن گلولهای
jump ball
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
ball joint
سیبک
ball joint
توپی اتصال
ball joint
توپی
ball hawking
کار خوب بازیگرمحوطه دوردست
ball hawking
دفاع خوب
ball hawk
مدافع خوب بازیگر در محوطه دوردست
ball hawk
مدافع پرقدرت
ball flower
گل سینه
ball cushion
دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
ball of the eye
تخم چشم
ball park
زمین بازیهای با توپ
darning ball
زیر رفویی
basket ball
یکجورتوپ بازی
to keep the ball moving
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
to let the ball do the work
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
banana ball
برش بیش از حد گوی
ball test
ازمون ساچمهای
ball return
بازگشت گوی بولینگ
cue ball
گوی سفید اصلی که با ان ضربه به گویهای دیگربیلیارد زده میشود
ball of toe
گوشت زیر پنجه پا
ball printer
چاپگر توپی
ball printer
چاپگری که از توپ فلزی کوچک روی سط حی که حروف شکل می گیرند تشکیل شده است
That's the way the ball bounces.
<idiom>
موضوع اینطوری است.
[اصطلاح روزمره]
ball player
بازیگر با توپ
belovedby ball
محبوب همه
follow the ball
دنبال توپ فرستادن
Now that you're here, it's a whole new ball game.
حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
pink ball
توپصورتی
punch the ball
مشت کردن دروازه بان
ivory ball
توپعاجی
punch ball
گلابی تمرین بوکس
puff ball
یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
provisional ball
گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
hockey ball
توپهاکی
ball-flower
[ابزار تزئینی به سبک گوتیک ثانوی]
pool ball
هر یک از گویهای رنگی اسنوکر
The ball was out of bounds.
توپ خارج
[از زمین بازی]
بود.
sour ball
کلوچه سخت ترش مزه
to block a ball
نگهداشتن توپ در بازی
to keep the ball rolling
رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
push ball
بازی که منظورازان گذراندن توپ است ازدروازه طرف مقابل بزورتنه و دست
racket ball
گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
snow ball
با گلوله برف زدن
spot ball
گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
square ball
پاس عرضی
squat under the ball
توپگیری با شیرجه
snow ball
گلوله برف
small ball
پرتاب بی حالت
sit on the ball
بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
sit on the ball
بازی محافظه کارانه
shadow ball
تمرین گوی اندازی
running with the ball
با توپ دویدن
a whole new ball game
<idiom>
یک ماجرای کاملا متفاوت
lead ball
کلاهکتوپی
straight ball
پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
fuzz ball
سماروغ
playground ball
توپ پلاستیکی کودکان
to kick a ball
توپ زدن
low ball
شوت کردن پائین توپ
[فوتبال]
high ball
شوت کردن بالا توپ
[فوتبال]
rugby ball
توپلاستیکی
object ball
گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد
to stay on the ball
<idiom>
تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
nine ball billiard
بیلیارد کیسهای با 9 گوی شماره دار
net ball
یکجور توپ بازی که توپ بایداز حلقهای که توری درزیران گذاشته اندردشود
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
canon ball
گلوله توپ
medicine ball
توپ پر تمرینی مدیسین بال
medicine ball
توپ چرمی
track ball
گوی پیگردی گوی شیار
track ball
گوی نشان
play the ball
با دریبل صاحب توپ شدن
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نوبت تو است.
to kick a ball
توپی را
to kick a ball
زدن
play the ball
حفظ توپ با دریبل
to muff a ball
از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
to open the ball
اول رقصیدن
to open the ball
پیش قدم شدن
to play ball
توپ بازی کردن
red ball
توپقرمز
palm the ball
رانینگ
called ball
گوی تعیین شده از طرف بازیگر
ball bearings
کاسه ساچمه
cannon ball
گلوله توپ
crystal ball
گنبد انتن رادار انتن صفحه تصویر رادار
crystal ball
انتن رادار
black ball
توپسیاه
blue ball
توپآبی
bowling ball
توپبولینگ
brown ball
توپقهوهای
keep one's eye on the ball
<idiom>
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
eye ball
سیاهی چشم
eye ball
تخم چشم خال سیاه هدف
ball pens
خودکار ها
cannon ball
سرویس چکشی
cannon ball
پرش با بدن جمع
masked ball
رقص با نقاب
ball bearings
بلبرینگ ساچمهای
ball bearings
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearings
بلبرینگ
ball bearing
یاطاقان ساچمهای
ball bearing
کاسه ساچمه
ball bearing
بلبرینگ ساچمهای
ball bearing
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearing
بلبرینگ
masked ball
بال ماسکه
masked ball
رقص با هیئت مبدل
ball pen
روان نویس
[نوشت افزار]
play ball with someone
<idiom>
شرکت منصفانه
fir ball
چلغوزه
live ball
توپ در جریان
cricket ball
توپبازیگریکت
live ball
توپ زنده
ground ball
توپ در جریان
ground ball
توپ زنده
ball pen
خودکار
[نوشت افزار]
free ball
توپ بی صاحب
fuzz ball
گیاه قارچی
fuzz ball
قارچ
fuzz ball
گوشت زیادی
fuzz ball
چتر مار
cork ball
توپچوبپنبهای
flat ball
گوی بولینگ خارج از بازی
flat ball
توپ کاشته
fish ball
کوفته ماهی وسیب زمینی
fir ball
جوزصنوبر
fire ball
نارنجک
fire ball
گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
fire ball
توپ
fire ball
گلوله
held ball
گرفتن همزمان توپ
hard ball
baseball =
handle the ball
دست زدن توپزن به توپ
hand ball
توپ بازی با دست
gutter ball
گویی که به شیار میافتد
game ball
توپ بازی
ball bearings
یاطاقان ساچمهای
ball carrier
بازیگری که با توپ میدود
to swat the ball away
با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن
[دربازه بان]
She is a ball of fire.
دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
ball game
شرایط وضعیت
ball games
ورزش یا بازی با توپ
ball games
گوبازی
movement off-the-ball
بازی بدون توپ
[تمرین ورزش فوتبال]
ball games
مسابقه
ball games
هماورد
ball games
شرایط وضعیت
dead ball
توپ خارج ازبازی
ball boy
توپ جمع کن
ball back
ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
jump ball
جمپبال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com