Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
bank of issue
بانک ناشر اسکناس
Other Matches
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank.
من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
issue
انتشار دادن صدور
issue
صادر کردن
issue
صدور مطلب
over issue
زیاد انتشاردادن
issue
مسئله قضیه تحویل جنس
issue
توزیع کردن
issue
موضوع دعوی
issue
ممر
issue
افتتاح کردن
at issue
موضوع بحث
over issue
اضافه براعتبار رواج دادن
of no issue
بی نتیجه
of no issue
بیهوده
issue
توزیع
issue
صادرکردن
issue
انتشار دادن
issue
انتشار
issue
بر امد
issue
ناشی شدن
issue
پی امد
issue
نشریه فرستادن
issue
بیرون امدن
issue
صادر شدن
issue
رواج دادن
issue
نژاد
issue
مسئله
issue
موضوع
issue
موضوع شماره
issue
نتیجه بحث
issue
کردار اولاد
issue
خارج شدن
issue
عمل
issue
نوع
side issue
موضوع فرعی
to put to the issue
در معرض داوری گذاشتن
unit of issue
واحد توزیع
to put to the issue
بطور متنازع فیه مطرح کردن
I wI'll not comment on this issue.
درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
This question is not at issue.
بحث روی این موضوع نیست.
unit of issue
مبنای توزیع
back issue
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
side issue
مسئله فرعی
It is not advisable for you to take up issue with me (take me on).
صلاحت نیست با من طرف بشوی
issue
[outcome]
نتیجه
[بحثی ]
to revisit an issue
مسئله ای را بازدید کردن
issue
[outcome]
بر آمد
issue
[outcome]
پایان
to die without issue
بدون اولاد مردن
the German issue
مسئله آلمان
[تاریخ]
[بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
May be I can interest you in this issue .
شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
issue a warning
اخطار صادر کردن
to issue instructions
دستور صادر کردن
issue commissary
مسئول توزیع
loose issue
تدارکات خارج شده از بسته بندی
loose issue
تدارکات روباز
fiduciary issue
اسکناسهای اعتباری
issue a guarantee
صدور ضمانتنامه
issue a credit
افتتاح اعتبار
general issue
ملزومات ارتش
general issue
تدارکات عمومی ارتش
gratuitous issue
اماد پیشکشی
gratuitous issue
لباس پیشکش
issue priority
ترتیب تقدم توزیع
issue commissary
کارپردازی یادفتر توزیع
issue note
برگه صدور
issue of fact
نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
issue price
قیمت اعلام شده
To settle the issue one way or the other.
تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
basic of issue
مبنای توزیع
basic of issue
مبنای واگذارکردن اقلام
issue pea
داغ نخود
issue priority
تقدم توزیع اماد
bond issue
صدور اوراق قرضه
issue of law
نکتع موضوع بحث که درتطبیق قانون پیدا میشود
to issue marching order
دستور پیشروی دادن
[ارتش]
issue
[of something]
[ID card or check]
صدور
[چیزی]
[کارت شناسایی]
[چک]
issue
[of something]
[ID card or check]
انتشار
[اسکناس]
[اوراق بهادار]
to carry something to a successful issue
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
starting with the issue of July 1
هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
he rode me off on a side issue
نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
free issue materials
موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
To lock horns with someone. To take issue with someone.
با کسی سر شاخ ( شاخ بشاخ ) شدن
Dont sidetrack the issue.
خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
free issue system
سیستم انبارداری که در ان جهت گرفتن کالا نیاز به برگ درخواست نمیباشد
basic issue list
اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
basic issue items
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
I feel relieved because of that issue!
خیال من را از این بابت راحت کردی!
join issue with a person
با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
To bring a matter to successful issue .
کاری را به نتیجه رساندن
To stick to the main topic ( issue ).
از موضوع اصلی خارج نشدن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
موضوعی را ماست مالی کردن
Lets pass on (proceed) to the main issue.
برویم سر مطلب اصلی
Without wishing to belittle
[disparage]
[denigrate]
the importance of this issue, I would like to ...
بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
near bank
ساحل نزدیک رودخانه
bank
در بانک گذاشتن
bank
کرانه دیواری
bank
مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
bank
انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
bank
مجموعهای از وسایل مشابه
You can take it to the bank.
<idiom>
میتوانی رویش حساب کنی!
[اصطلاح]
bank
قسمت برجسته سر پیچ
bank
کنار
bank
لب
bank
ساحل
bank
بانک ضرابخانه
bank
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank
کپه کردن بلند شدن
bank
بطورمتراکم
bank
بانکداری کردن
bank
بانک
bank
صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank
کناره توده
bank
سکو
bank
کپه کردن
bank
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
You can bank on it!
<idiom>
میتوانی رویش حساب کنی!
[اصطلاح]
Which bank do you bank with?
با کدام بانک کار می کنید؟
to bank
واریزکردن
Which bank do you bank with?
در کدام بانک حساب دارید؟
approved bank
بانک تایید شده
land bank
بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
loan bank
بانک استقراضی
intermediary bank
بانک میانجی
penny bank
صندوق پس انداز
memory bank
بانک حافظه
monopoly bank
بانک انحصاری
mortgage bank
بانک رهنی
national bank
بانک ملی
issuing bank
بانک گشاینده اعتبار
savings bank
صندوق پس انداز
Where is the nearest bank?
نزدیکترین بانک کجاست؟
piggy bank
<idiom>
بانک کوچک
break the bank
<idiom>
بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
provident bank
صندوق پس انداز
loan bank
بانک وامی
blood bank
بانک جمع اوری خون
issuing bank
بانک صادر کننده
savings bank
قللک
negotiating bank
بانکی که اسناد را معامله میکند
negotiating bank
بانک معامله کننده
sand bank
ریگ پشته
sand bank
ریگ تپه
saving bank
بانک پس انداز
bank holiday
ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
savings bank
صندوق پس انداز
spoin bank
انبار مازاد
spoin bank
محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
state bank
بانک استان
state bank
بانک دولتی
bank holiday
روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
account with
[at]
a bank
حساب بانکی
world bank
بانک جهانی
sand bank
جزیره نما
bank holiday
هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
remitting bank
بانک واگذارنده
bottle bank
سطلآشغالمخصوصبطری
bank manager
رییسبانک
bank loan
وام بانکی
bank balance
پولموجود در حساببانکیفرد
sand bank
تپه زیرابی
bank of heliostats
کرانهنورگرایی
opening bank
بانک باز کننده اعتبار
fog bank
مه انباشت
fog bank
تودهی مه
paying bank
بانک پرداخت کننده
penny bank
دیناری
piggy bank
قللک
presenting bank
بانک ارائه کننده
world bank
بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
bank guarantee
ضمانت بانکی
bank draft
برات بانکی
bank discount
سپردههای بانکی
bank rate
نرخ بانکی
bank rate
نرخ بانک
bank discount
تخفیف بانکی
bank discount
تنزیل بانکی
bank development
گسترش شبکه بانکی
bank deposit
سپرده بانکی
bank rate
نرخ بهره بانکی
bank holidays
تعطیلات بانکی
bank credit
اعتبار بانکی
bank contraction
انقباض بانکی
bank draft
حواله بانکی
bank giro
همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
bank statements
صورتحساب بانکی
bank account
حساب بانکی
bank giro
جیروی بانکی
bank genesis
پیدایش دیواره
bank failures
ورشکستگی بانک
bank accounts
حساب بانکی
bank rate
مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
bank failure
ورشکستگی بانکی
bank expansion
گسترش بانکی
bank effect
اثر کناره رودخانه
bank effect
اثر دیواره کانال
bank commission
کارمزد بانکی
bank check
چک بانکی
bank charges
bank
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com