English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
basic point نقطه مبداء
Search result with all words
floating point basic نوعی زبان BASIC که اجازه استفاده از اعداد اعشاری رامیدهد
Other Matches
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point to point line خط نقطه به نقطه
basic نرم افزاری که اجرای سطح پایین و ابتدایی سخت افزار و مدیریت فایل را کنترل میکند
basic کنترل استاندارد خط وط ارسالی با استفاده از کدهای مخصوص
basic به یک وسیله راه دور
basic course دوره مقدماتی
basic مین دستیابی
basic plus نوعی زبان برنامه نویسی گسترش یافته BASIC
basic روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic روش ذخیره و بازیابی بلاکهای داده به ترتیب
basic دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
basic بخشی از کنترل کننده ارتباطات که توابع ریاضی و منط قی را بررسی میکند
basic حالت ابتدایی یا ساده شروع هر چیزی
basic Symbolic sAll-Purpose"Beginner Instructioncode
basic یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic بیسیک
basic اساسی مقدماتی
basic سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basic کد دودویی که مستقیماگ و فقط با استفاده از آدرس ها و مقادیر مطلق در CPU عمل میکند.
basic روش استاندارد ذخیره سازی داده روی دیسک تا سایر کامپیوتر ها هم بتوانند استفاده کنند
basic اولیه
basic ابتدایی
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic تهی بنیانی
basic اساسی
basic اصلی
basic پایهای
basic بنیادی
basic قلیایی
basic بازی
basic مقدماتی اساسی
basic بنیانی
basic load بار مبنای مهمات یا وسایل
basic linkage پیوند اساسی
basic lining پوشش یا استر قلیایی
basic ground زمینه و متن اصلی فرش
basic load بار مبنا
basic dye رنگ قلیایی
basic language زبان بیسیک
basic intent نیت عام
basic of issue مبنای واگذارکردن اقلام
basic ration جیره اصلی
basic of issue مبنای توزیع
basic pay اصل حقوق
basic pay حقوق اصلی
basic training تعلیمات ابتدایی
basic surplus مازاد اساسی
basic speed سرعت اولیه
basic slag سرباره قلیایی
basic size اندازه اولیه
basic size اندازه اصلی
basic shaft محور واحد
basic shaft محور اصلی
basic sciences علوم پایه
basic salt نمک بازی
basic research تحقیقات مقدماتی
basic ration جیره مقدماتی جیره مبنا
basic standard استاندارد اولیه
basic training اموزش مقدماتی
basic gearing چرخ دندههای اصلی
basic crops محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
basic cover عکسبرداری اولیه هوایی
basic price قیمت پایه
basic price قیمت مبنا
basic allowance شارژ انبار
basic allowance سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
basic anxiety اضطراب بنیادی
basic branch رسته اولیه
basic brick اجر قلیائی
basic capacity گنجایش مبنا
basic capacity گنجایش پایه
basic circuit مدار ساده
basic communication گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
basic conflict تعارض بنیادی
basic crops جو
basic crops ذرت
basic gearing گیربکس
basic fortran استاندارد امریکایی و تاییدشده از زبان برنامه نویسی فرترن
advanced basic بیسیک پیشرفته
basic dye رنگینه بازی
airman basic سرباز ساده و بدون درجه نیروی هوایی
basic deficit کسری اساسی
basic deficit کسری کلی
applesoft basic نوع توسعه یافته زبان برنامه نویسی BASIC که باریزکامپیوتر قابلیت پردازش اعداد اعشاری را هم دارد
basic date تاریخ ترفیع
basic date تاریخ شروع خدمت در هردرجه
basic data اطلاعات اولیه
basic data دادههای اولیه عناصر اولیه
basic data عناصر تیر اولیه
basic crops پنبه تنباکو و برنج
basic hole سوراخ مقدماتی
basic weaves رگباسلیق
integer basic نوعی زبان BASIC که میتواند تمام اعداد را موردپردازش قرار دهد
Visual Basic ابزار برنامه نویسی ساخت ماکروسافت که باعث ساخت برنامههای کاربردی ویندوز به آسانی میشود
basic agreement چهارچوب توافق [حقوق]
true basic تروبیسیک
basic agreement توافق اولیه
quick basic کوئیک بیسیک
tiny basic یک زبان برنامه سازی سطح بالا که زیرمجموعه BASICاست و برای ریزکامپیوترطراحی شده است
microsoft basic مدل مشهوری از زبان برنامه نویسی BASIC که روی ریزکامپیوترها بکاربرده میشود
basic research علم پایه
basic verses ایات محکمات
basic research علم بنیادی
basic variable متغیر اساسی
basic variable متغیر اصلی
ground basic slag ارد توماس
basic operation of arithmetic چهار عمل اصلی [ریاضی]
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
basic issue list اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
basic construction unit واحد ساختمانی
ground basic slag سرباره توماس
basic converter steel فولاد توماس
basic end item تجهیزات ووسایل اولیه
basic end item اقلام اولیه اماد
basic bessemer process فرایند مقدماتی بسمر
basic bessemer converter مبدل مقدماتی بسمر
basic allowance for subsistence حق معاش
basic allowance for subsistence جیره نقدی
basic allowance for quarters حق مسکن
basic access method روش دستیابی اصلی
basic circuit arrangement ترتیب مدار ساده
the four basic arithmetic operations چهار عمل اصلی [ریاضی]
basic calculating operation چهار عمل اصلی [ریاضی]
basic combat training اموزش رزم مقدماتی
basic bessemer process فرایندقلیایی بسمر
basic planning guide راهنمای اولیه طرح ریزی
basic requisition number درخواست ابتدایی
basic standard cost قیمت استاندارد
basic standard cost قیمت پایه
basic pig iron اهن خام قلیایی
basic pig iron اهن توماس
basic tactical unit یکان مبنای تاکتیکی
basic relay post پایگاه مقدماتی تحویل و تحول بیماران
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
basic bessemer steel فولاد مقدماتی بسمر
basic unit training اموزش مقدماتی یکان اموزش مقدماتی واحد
basic source of food منابعاولیهغذا
basic machine unit واحد دستگاه مقدماتی
basic building materials مواداولیهساختمان
basic requisition number درخواست اولیه
ambulance basic relay post پست مبنای کنترل ستون امبولانسها
basic sequential access method روش دستیابی ترتیبی اساسی
basic converter pig iron اهن خام توماس
basic bessemer pig iron اهن خام مقدماتی توماس
iowa tests of basic skills ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
basic unit assembly group گروه ساختمانی
basic direct access method روش دستیابی مستقیم اساسی
basic telecommunications access method روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی
one of the [basic] fundamental tenets of democracy یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
basic open hearth furnace کوره باز قلیایی
basic partitioned access method روش دستیابی قسمت بندی شده اساسی
basic input output system سیستم ورودی و خروجی پایه
basic indexed sequential acess method روش دستیابی ترتیبی شاخص دار اساسی
basic type single tier formwork قالب بندی نیمه لغزان با پایههای معادل ارتفاع قالب
basic type double tier formwork قالب بندی بالارونده با تختههای مشابه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
not to the point خارج از موضوع
to the point بجا
not to point بیرون از موضوع
not to point پرت بیجا
The point is that… چیزی که هست
on the point of going در شرف رفتن
near point نقطه نزدیک
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
in point در خور
try for point تلاش برای کسب امتیاز
point to point نقطه به نقطه
three point فن 3 امتیازی کشتی
to the point مربوط بموضوع
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
to come to a point باریک شدن
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
in point بجا
in point مناسب
far point برد بینایی
zero point نقطه صفر
point four اصل چهار
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point بطور نامربوط
off the point بطور بی ربط
to come to a point بنوک رسیدن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point راس
point امتیاز
point اشاره کردن
point نقطه گذاری کردن ممیز
point متوجه ساختن
point نشان دادن
point رسد نوک
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point باریک کردن
point قطبهای باطری یاپلاتین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com