Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
basic standard cost
قیمت استاندارد
basic standard cost
قیمت پایه
Other Matches
basic standard
استاندارد اولیه
current standard cost
هزینه استاندارد و مورد قبول
standard product cost
ارزش تولید استاندارد
current standard cost
مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
basic
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic
نرم افزاری که اجرای سطح پایین و ابتدایی سخت افزار و مدیریت فایل را کنترل میکند
basic
کنترل استاندارد خط وط ارسالی با استفاده از کدهای مخصوص
basic
به یک وسیله راه دور
basic
مین دستیابی
basic plus
نوعی زبان برنامه نویسی گسترش یافته BASIC
basic
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic
روش ذخیره و بازیابی بلاکهای داده به ترتیب
basic
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
basic
بخشی از کنترل کننده ارتباطات که توابع ریاضی و منط قی را بررسی میکند
basic
حالت ابتدایی یا ساده شروع هر چیزی
basic
Symbolic sAll-Purpose"Beginner Instructioncode
basic
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic
بیسیک
basic course
دوره مقدماتی
basic
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic
سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basic
کد دودویی که مستقیماگ و فقط با استفاده از آدرس ها و مقادیر مطلق در CPU عمل میکند.
basic
اساسی مقدماتی
basic
پایهای
basic
ابتدایی
basic
اولیه
basic
اصلی
basic
تهی بنیانی
basic
اساسی
basic
بنیادی
basic
قلیایی
basic
بازی
basic
مقدماتی اساسی
basic
روش استاندارد ذخیره سازی داده روی دیسک تا سایر کامپیوتر ها هم بتوانند استفاده کنند
basic
بنیانی
basic deficit
کسری کلی
Visual Basic
ابزار برنامه نویسی ساخت ماکروسافت که باعث ساخت برنامههای کاربردی ویندوز به آسانی میشود
basic dye
رنگینه بازی
basic deficit
کسری اساسی
true basic
تروبیسیک
tiny basic
یک زبان برنامه سازی سطح بالا که زیرمجموعه BASICاست و برای ریزکامپیوترطراحی شده است
basic date
تاریخ ترفیع
basic date
تاریخ شروع خدمت در هردرجه
basic data
اطلاعات اولیه
basic weaves
رگباسلیق
basic agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
basic agreement
توافق اولیه
basic ground
زمینه و متن اصلی فرش
basic dye
رنگ قلیایی
basic intent
نیت عام
basic hole
سوراخ مقدماتی
basic gearing
گیربکس
basic fortran
استاندارد امریکایی و تاییدشده از زبان برنامه نویسی فرترن
basic language
زبان بیسیک
basic data
دادههای اولیه عناصر اولیه
basic data
عناصر تیر اولیه
basic price
قیمت مبنا
basic circuit
مدار ساده
applesoft basic
نوع توسعه یافته زبان برنامه نویسی BASIC که باریزکامپیوتر قابلیت پردازش اعداد اعشاری را هم دارد
basic capacity
گنجایش پایه
basic capacity
گنجایش مبنا
basic branch
رسته اولیه
basic anxiety
اضطراب بنیادی
basic allowance
سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
basic allowance
شارژ انبار
basic communication
گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
basic conflict
تعارض بنیادی
basic crops
پنبه تنباکو و برنج
basic gearing
چرخ دندههای اصلی
basic crops
ذرت
basic crops
جو
basic crops
محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
basic cover
عکسبرداری اولیه هوایی
basic brick
اجر قلیائی
advanced basic
بیسیک پیشرفته
airman basic
سرباز ساده و بدون درجه نیروی هوایی
basic price
قیمت پایه
basic training
تعلیمات ابتدایی
basic surplus
مازاد اساسی
basic speed
سرعت اولیه
basic slag
سرباره قلیایی
basic size
اندازه اولیه
basic size
اندازه اصلی
basic shaft
محور واحد
basic shaft
محور اصلی
basic sciences
علوم پایه
basic training
اموزش مقدماتی
basic variable
متغیر اصلی
basic research
علم بنیادی
basic research
علم پایه
integer basic
نوعی زبان BASIC که میتواند تمام اعداد را موردپردازش قرار دهد
microsoft basic
مدل مشهوری از زبان برنامه نویسی BASIC که روی ریزکامپیوترها بکاربرده میشود
quick basic
کوئیک بیسیک
basic verses
ایات محکمات
basic variable
متغیر اساسی
basic salt
نمک بازی
basic research
تحقیقات مقدماتی
basic of issue
مبنای توزیع
basic pay
حقوق اصلی
basic pay
اصل حقوق
basic of issue
مبنای واگذارکردن اقلام
basic load
بار مبنای مهمات یا وسایل
basic load
بار مبنا
basic point
نقطه مبداء
basic ration
جیره اصلی
basic ration
جیره مقدماتی جیره مبنا
basic linkage
پیوند اساسی
basic lining
پوشش یا استر قلیایی
ground basic slag
ارد توماس
floating point basic
نوعی زبان BASIC که اجازه استفاده از اعداد اعشاری رامیدهد
basic bessemer steel
فولاد مقدماتی بسمر
basic bessemer process
فرایندقلیایی بسمر
basic bessemer process
فرایند مقدماتی بسمر
basic bessemer converter
مبدل مقدماتی بسمر
ground basic slag
سرباره توماس
basic allowance for subsistence
حق معاش
basic allowance for subsistence
جیره نقدی
basic allowance for quarters
حق مسکن
basic machine unit
واحد دستگاه مقدماتی
basic issue list
اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
basic requisition number
درخواست ابتدایی
basic relay post
پایگاه مقدماتی تحویل و تحول بیماران
basic planning guide
راهنمای اولیه طرح ریزی
basic end item
اقلام اولیه اماد
basic end item
تجهیزات ووسایل اولیه
basic tactical unit
یکان مبنای تاکتیکی
basic pig iron
اهن خام قلیایی
basic converter steel
فولاد توماس
basic construction unit
واحد ساختمانی
basic pig iron
اهن توماس
basic unit training
اموزش مقدماتی یکان اموزش مقدماتی واحد
basic combat training
اموزش رزم مقدماتی
basic requisition number
درخواست اولیه
basic issue items
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
basic circuit arrangement
ترتیب مدار ساده
basic access method
روش دستیابی اصلی
basic building materials
مواداولیهساختمان
basic calculating operation
چهار عمل اصلی
[ریاضی]
basic operation of arithmetic
چهار عمل اصلی
[ریاضی]
We must find a basic solution.
باید یک فکر اساسی کرد
basic source of food
منابعاولیهغذا
the four basic arithmetic operations
چهار عمل اصلی
[ریاضی]
standard
محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standard
معمولی
standard
سنجه
standard
متن یا فرم یا پاراگراف چاپ شده طبیعی که چندین بار استفاده شود.
standard
خصوصیات خاص که به صورت طبیعی در سیستم کامپیوتری وجود دارد
standard
واسط بین دو یا چند سیستم که از استانداردهای از پیش تعیین شده پیروی می کنند
standard
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
standard
اولین مگا بایت حافظه در PC.
standard
حالت اجرای ویندوز ماکروسافت که از حافظه گسترده استفاده میکند ولی امکان چند کاره بودن در برنامههای کاربردی Dos را نمیدهد
standard
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standard
طبیعی یا معمولی
standard
قسمت ساکن دستگاه
standard
نورم مقیاس
standard
کالای جانشین رزمی
standard
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard
استاندارد
standard
مرسوم
standard
متداول
standard
نشان پرچم
standard
متعارفی
standard
اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standard
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standard
استانده
standard
یکسان معیار
standard
همگون یکنواخت یکجور
standard
همشکل
standard
همسان
standard
قانونی
standard
عیار قانونی استاندارد مقرر
standard
نمونه قانونی
standard
نمونه قبول شده معین
standard
مقرر قانونی
standard
معیار
standard
متعارف
standard
الگو
standard
دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standard
استاندارد همگون
standard A
استانداردA
standard
قالب
basic converter pig iron
اهن خام توماس
ambulance basic relay post
پست مبنای کنترل ستون امبولانسها
basic sequential access method
روش دستیابی ترتیبی اساسی
basic input output system
سیستم ورودی و خروجی پایه
basic bessemer pig iron
اهن خام مقدماتی توماس
basic telecommunications access method
روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی
basic unit assembly group
گروه ساختمانی
iowa tests of basic skills
ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
basic partitioned access method
روش دستیابی قسمت بندی شده اساسی
one of the
[basic]
fundamental tenets of democracy
یکی از اصول پایه
[اساسی]
دموکراسی
basic direct access method
روش دستیابی مستقیم اساسی
basic open hearth furnace
کوره باز قلیایی
standard compass
قطبنمای اصلی مغناطیسی
standard specification
مقررات استاندارد
standard resistor
مقاومت استاندارد
de facto standard
سسهای اعتبار به آن ندارد
standard costs
هزینههای استاندارد
standard atmosphere
اتمسفر استاندارد
ST0 standard
استاندارد واسط دیسک که در IBM PC استفاده میشود , سافت Seaglt
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com