Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
basket ball
یکجورتوپ بازی
Other Matches
basket
سبد
basket
حلقه بسکتبال
basket
حلقه یا گل چوبدست اسکی
basket
زنبیل
basket
درسبد ریختن
basket hanger
بازیگری که برای گلهای مفت در زمین حریف میماند
basket purchase
خرید کلی بدون محاسبه جزئیات
basket-weave
بافت حصیری
basket tie
گره اویزان
wastepaper basket
سطلمخصوصکاغذهایباطله
clothes basket
سبد رختچرک
basket hanger
مفت خور
basket dam
بندسله اندازی
shopping basket
سبد خرید
basket weave
بافت دو پود زیر دو پود رو
basket weave
بافت حصیری
basket arch
پانیذ
basket arch
چفد دسته زنبیلی
basket arch
قوس دسته زنجبیلی
basket coil
پیچک تار عنکبوتی
basket dam
دیواره سبدی
basket dam
بند سلهای
wicker basket
سبدترکهای
pollen basket
جایگاهگرده
cutlery basket
سبدکاروچنگال
waste basket
سبد
waste basket
سبد کاغذ بیکاره
waste basket
مکثف
peach basket
ویمیک بالانس
waste basket
زنبیل
work basket
سبد سوزن و نخ
basket handle
گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
pick of the basket
گل سرسبد
plate basket
سبد قاشق و چنگال
swing basket
سبد ابکشی
basket stitch
بافتحصیری
basket support
پشتیبانسبد
rescue basket
زنبیل نجات
basket throw
مسابقه پرتاب از راه دور
perforated metal basket
سبد فلزی مشبک
basket hitch tie
گره اویزان دو خفتی
basket weave pattern
طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
basket suspension cables
کابلآویزانسبد
don't put all your eggs in one basket
<idiom>
[تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
into a ball
نخ راگلوله کنید
on the ball
<idiom>
باهوش
no ball
اصطلاحیدرورزشچوگان
have something on the ball
<idiom>
باهوش ،زرنگ
three ball
مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
to a. the ball
اماده انداختن
best ball
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
four ball
مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
have a ball
<idiom>
روزگارخوش داشتن
to a. the ball
توشدن
to a. the ball
توپ رانشان دادن
ball
گرهک
ball
بیضه
ball
گلوله توپ
ball
ساچمه توپ
ball
توپ
ball
گلوله
ball
کانون
[کاموا]
ball
گلوله کردن
ball
توپ دور از دسترس توپزن
ball
ساچمه
ball
بقچه
[کاموا ]
ball
ایام خوش
ball
بال
[رقص]
ball
گوی
ball
مجلس رقص
ball
توپ بازی مجلس رقص
ball
رقص
ball game
مسابقه
ball game
هماورد
ball game
گوبازی
ball stand
محلتوقفتوپ
ball game
شرایط وضعیت
ball games
ورزش یا بازی با توپ
beach ball
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
sour ball
کلوچه سخت ترش مزه
ball assembly
توپمجمع
ball of clay
توپبرایساختسفال
ball games
شرایط وضعیت
ball games
هماورد
ball games
مسابقه
ball games
گوبازی
ball peen
توپکنوکچکش
ball game
ورزش یا بازی با توپ
working ball
گوی با سرعت و چرخش کافی
to block a ball
نگهداشتن توپ در بازی
track ball
گوی نشان
straight ball
پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
squat under the ball
توپگیری با شیرجه
square ball
پاس عرضی
spot ball
گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
snow ball
با گلوله برف زدن
snow ball
گلوله برف
small ball
پرتاب بی حالت
sit on the ball
بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
sit on the ball
بازی محافظه کارانه
to keep the ball rolling
رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
to kick a ball
توپ زدن
ball is in your court
<idiom>
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
short ball
شوت کردن کوتاه توپ
[فوتبال]
wash ball
صابون دستشویی
volley ball
والیبال
track ball
گوی پیگردی گوی شیار
to play ball
توپ بازی کردن
to open the ball
پیش قدم شدن
to open the ball
اول رقصیدن
to muff a ball
از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to kick a ball
زدن
to kick a ball
توپی را
shadow ball
تمرین گوی اندازی
ball winder
نخپیچ
Now that you're here, it's a whole new ball game.
حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
ball pen
خودکار
[نوشت افزار]
low ball
شوت کردن پائین توپ
[فوتبال]
play ball with someone
<idiom>
شرکت منصفانه
high ball
شوت کردن بالا توپ
[فوتبال]
long ball
[شوت کردن بلند توپ]
[فوتبال]
to stay on the ball
<idiom>
تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
to pass the ball to somebody
توپ را به کسی پاس دادن
ball pen
روان نویس
[نوشت افزار]
a whole new ball game
<idiom>
یک ماجرای کاملا متفاوت
The ball was out of bounds.
توپ خارج
[از زمین بازی]
بود.
ball-flower
[ابزار تزئینی به سبک گوتیک ثانوی]
That's the way the ball bounces.
<idiom>
موضوع اینطوری است.
[اصطلاح روزمره]
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نوبت تو است.
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
ball pens
روان نویس ها
ball pens
خودکار ها
to keep the ball moving
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
to let the ball do the work
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
rugby ball
توپلاستیکی
red ball
توپقرمز
pink ball
توپصورتی
lead ball
کلاهکتوپی
ivory ball
توپعاجی
hockey ball
توپهاکی
green ball
توپسبز
cricket ball
توپبازیگریکت
cork ball
توپچوبپنبهای
brown ball
توپقهوهای
bowling ball
توپبولینگ
blue ball
توپآبی
squash ball
توپاسکوآش
tennis ball
توپتنیس
to give the ball away
توپ را
[از دست]
دادن
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
to swat the ball away
با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن
[دربازه بان]
keep one's eye on the ball
<idiom>
movement off-the-ball
بازی بدون توپ
[تمرین ورزش فوتبال]
get the ball rolling
<idiom>
شروع چیزی
carry the ball
<idiom>
قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
She is a ball of fire.
دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
black ball
توپسیاه
eight ball billiard
بیلیارد امریکایی
ball return
بازگشت گوی بولینگ
ball printer
چاپگر توپی
ball printer
چاپگری که از توپ فلزی کوچک روی سط حی که حروف شکل می گیرند تشکیل شده است
ball player
بازیگر با توپ
ball park
زمین بازیهای با توپ
ball of toe
گوشت زیر پنجه پا
ball of the eye
تخم چشم
ball mill
اسیاب ساچمهای
ball mill
سنگ شکن گلولهای
ball joint
سیبک
ball joint
توپی اتصال
ball joint
توپی
ball hawking
کار خوب بازیگرمحوطه دوردست
ball test
ازمون ساچمهای
banana ball
برش بیش از حد گوی
eat the ball
اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
earth ball
دنبلان
drop ball
انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
drop ball
دراپ بال
dead ball
توپ خارج ازبازی
dead ball
توپ مرده
darning ball
زیر رفویی
cue ball
گوی سفید اصلی که با ان ضربه به گویهای دیگربیلیارد زده میشود
corn ball
شیرینی چس فیل
canon ball
گلوله توپ
called ball
گوی تعیین شده از طرف بازیگر
break ball
اخرین گوی مانده روی میزبیلیارد
big ball
ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
belovedby ball
محبوب همه
ball hawking
دفاع خوب
ball hawk
مدافع خوب بازیگر در محوطه دوردست
ball hawk
مدافع پرقدرت
ball bearings
بلبرینگ
ball bearing
یاطاقان ساچمهای
ball bearing
کاسه ساچمه
ball bearing
بلبرینگ ساچمهای
ball bearing
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearing
بلبرینگ
masked ball
بال ماسکه
masked ball
رقص با هیئت مبدل
masked ball
رقص با نقاب
cannon ball
پرش با بدن جمع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com