Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (6 milliseconds)
English
Persian
battle cries
شعارجنگی
Other Matches
cries
بانگ زدن
cries
داد زدن
cries
گریه کردن
cries
صدا کردن
cries
فریاد گریه
cries
خروش
cries
بانگ
cries
فریاد زدن
warning cries
فریادهای هشدار
battle
رزم
an e. battle
جنگی که برای دو طرف یکسان است
battle a
صف جنگ
battle ax
تبرزین
battle ax
تبر
f.of battle
نبردگاه
f.of battle
میدان جنگ
battle
زد وخورد
battle
نبرد
battle
نزاع
battle
پیکار
battle
جنگ
battle
جنگ کردن
battle
نبرد کردن
battle
مبارزه ستیز
battle
جدال
battle reserve
ذخیره جنگی
battle reserve
احتیاط جنگی
battle royal
نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
battle ship
نبرد ناو
battle problems
مشکلات رزمی
battle problems
مسائل جنگی
battle position
محل ناو در دریا
battle position
موضع نبرد
battle plane
هواپیمای جنگی
battle pin
سنجاق نقشه
battle piece
تصویرجنگ
battle map
نقشه جنگی
battle map
نقشه منطقه نبرد
battle sight
درجه جنگی
battle sight
شکاف درجه
wager of battle
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
battle zone
منطقهجنگی
to deliver battle
اماده جنگ شدن
the battle still rages
جنگ هنوز شدت دارد
order of battle
سازمان نیروهایا یکان
order of battle
ترتیب نیرو
he gave an a of the battle
گزارش ان جنگ راشرح داد
field of battle
میدان رزم
field of battle
میدان جنگ
battle station
پایگاه جنگی
battle station
پایگاه رزمی
battle state
station action
half the battle
<idiom>
قسمت بزرگیاز کار
battle line
خط جنگی
battle line
خط جبهه ناوها
battle clasp
نشان و علامت شرکت در جنگ بین المللی اول
battle casualty
تلفات جنگی
battle casualty
ضایعات رزمی
battle bill
فهرست استعداد رزمی ناو
battle bill
لوحه جنگی ناو
battle axe
تبر
battle axe
تبرزین
battle array
جنگ ارایی
battle array
صف جنگ
battle cry
شعارجنگی
battle-axes
تبرزین
battle-axe
تبرزین
pitched battle
جنگ سخت تن به تن
pitched battle
جنگ صف ارایی شده
battle clout
نوعی تیراندازی میدانی ازفاصله 002 متری
battle cruiser
نبردناو
battle lights
چراغ خاموشی شبانه
battle lights
چراغهای جنگی
battle lights
چراغ پلیس
battle lantern
چراغ خطرجنگی
battle lantern
چراغ اعلام خطر
battle honour
نشان افتخار
battle group
گروه نبرد
battle group
واحد ارتشی مرکب از پنج گروهان
battle dress
جلیقه جنگی
battle field
میدان جنگ
battle dress
نیم تنه جنگی
battle drill
مشق جنگی تمرین جنگی
battle drill
تمرین رزم
battle dress
لباس ضدگلوله
in a battle for world domination
مبارزه برای سلطه جهان
main battle tank
قوی ترین تانک رزمی
main battle tank
تانک اصلی
The scen of a bloody (great) battle.
صحنه نبرد خونین
forward edge of battle area
لبه جلویی منطقه نبرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com