Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (11 milliseconds)
English
Persian
bench mark
نشان
bench mark
انگپایه
bench mark
رپر
bench mark
نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود
bench mark
شاخص مبداء
bench mark
شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
bench mark
نشانه مبنا
bench mark
نشانه
bench mark
علائمی که در روی انها ارتفاع محل نشان داده شده است
Search result with all words
tidal bench mark
شاخص جزر و مد
tidal bench mark
انگپایه کشندی
Other Matches
tree bench
[bench encircling a tree trunk]
نیمکت
[دور تنه ]
درخت
bench
نیمکت ذخیره ها
bench
مسند قضاوت
bench
تعویض بازیگر نیمکت تمرین وزنه برداری
bench
میز کار دستگاه
bench
سکوی کوهستانی
bench
میز ابزار
bench
بر کرسی نشستن
bench
نیمکت گذاشتن
bench
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
bench
سکو
bench
نیمکت
bench
میز
bench
میز قالب گیری
bench
میز کار
bench
هیات قضات محکمه
bench
کرسی قضاوت جای ویژه
assembly bench
میز مونتاژ
cross bench
نیمکت بیطرفان در مجلس
carpenter's bench
دستگاه نجاری
carpenter's bench
خرپشت
bench stone
سنگ سمباده رومیزی
bench press
پرس میزی
bench micrometer
میکرومتر رومیزی
bench wall
دیوار تکیه گاه
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
bench jockey
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench check
ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
be raise to the bench
بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
garden bench
نیمکت باغ
bench warmer
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
carpenter's bench
میزکار
bench check
کارگاه مجهز به دستگاههای ازمایشی علامت نقطه بازرسی نقشه برداری
bench height
ارتفاعگسل
widow bench
میراث زوجه
incline bench
تخته وزنه برداری
bench warrant
حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
to sit on the bench
روی نیمکت نشستن
penalty bench
منطقه پنالتی که بازیگراخراجی انجامینشیند
ride the bench
بازیگر ذخیره
backless bench
نیمکت
[صندلی]
بدون پشتی
park bench
نیمکت پارک
circular bench
نیمکت گرد
[دایره ای]
bench seat
صندلیاتومبیل
carpenters bench
میز درودگری
draw bench
میز رسم
clear the bench
استفاده از ذخیره ها
circular saw bench
اره کمانهای میزی
officials' bench
نیمکتمربیان
drawing bench
میز رسم
front bench
اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
players' bench
نیمکتبازیکنان
team bench
نیمکتبازیکنان
dial bench gage
میز اندازه گیری
carver's bench screw
پیچمخصوصنیمکت
cold drawing bench
میز سردکشی
bench type radial
میز نوع شعاعی
bench drilling machine
میز دستگاه درل
queens bench division
دادگاه ملکه
bench milling machine
ماشین فرز رومیزی
bench by a back injury
خارج شدن از مسابقه وزنه برداری به علت اسیب دیدگی
bench tapping machine
ماشین مته رومیزی
bench scale process
فرایند کارگاهی
double-back bench
نیمکت جفتی
[پشت به پشت یا یک ردیفه]
There's a question mark
[hanging]
over the day-care clinic's future.
[A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]
آینده درمانگاه مراقبت روزانه
[کاملا]
نامشخص است.
mark up
سود توزیع کننده کالا
mark
گواهی
mark
مدرک
mark down
کاهش قیمت
mark up
افزایش قیمت
to mark out one's course
طرحی برای رویه خود ریختن
beside the mark
پرت
mark down
تنزل قیمت
mark down
پایین اوردن قیمت
beside the mark
خارج ازموضوع
mark down
کاهش قیمتها
mark mark
اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
mark of d.
نشان امتیازیا افتخار
mark off
خط کشیدن
to mark off
جدا کردن
mark up
نرخ فروش را بالا بردن افزایش نرخ اجناس
mark
علامت گذاری کردن
mark
مرز
mark
نشانه
mark
پایه
mark
توجه کردن
mark
علامت
mark
نشانه کردن حریف
mark
01امتیاز کامل بولینگ مهارک_ردن ح_ریف
mark
بل گی_ری خوب
mark
نمره
mark
نشان علامت
mark
داغ
mark
درجه
mark
حد
mark
علامت گذاشتن
mark
نمره گذاری کردن علامت
mark
علامت نشانه هدف
mark
اثر
mark
علامت گذاری
mark
پایه نقطه
mark
هدف
mark
ارزه
mark
سیگنال ارسالی که نشان دهنده یک منط قی یا درست است
mark
مارک
mark
ایه
mark
کد ارسالی در وضعیته که از علامت و فضای خالی
mark
وسیلهای که داده را کارتهای مخصوص که حاوی علامت هدایت یا مغناطیسی است می خواند
mark
بعنوان سیگنال استفاده میکند
mark
قرار دادن نشانه بلاک در ابتدا و انتهای بلاک متن
mark
نوشتن حروف با جوهر مغناطیسی یا هادی که بعدا توسط ماشین قابل خواندن باشند
mark
کارت از پیش چاپ شده با فضایی برای حروف علامتدار
mark
علامت گذاری روی چیزی
mark
نشان
below the mark
پایین تر از میزان مقر ر
mark-up
سود توزیع کننده
mark
علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark
نشان کردن نشان
mark-down
قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
tide mark
علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
to mark out a ground
حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
tide mark
داغ مد
to hit a mark
نشانی را زدن
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
to make one's mark
مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
to make one's mark
برجسته شدن
to impress a mark on something
چیزیرانشان کردن
sea mark
راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
shoulder mark
نشان سردوشی
repeat mark
خال
shoulder mark
درجه روی دوش
press mark
علامتی که جای کتاب رادرقفسههای کتابخانه نشان میدهد
ripple mark
شیارسطح چوب
shoulder mark
نشان سردوشی علایم سردوشی
space mark
علامت فاصله گذاری
stonemason's mark
علامت سنگتراش
stonemason's mark
نشان سنگ کار
tape mark
نشان نوار
shoulder mark
درجه سردوشی افسران
pock mark
ابله
tick mark
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
sea mark
خطی که حدجزرومدرانشان میدهد
to mark down an article
بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
to mark good
بهای کالا را در روی ان نوشتن
Deutsche Mark
واحدپول
guide mark
نشانهراهنما
lateral mark
علامتکناری
special mark
علامتمخصوص
The would left a mark.
جای زخم باقی ماند
To overstep the mark. To go too far.
از حد معمول گذراندن
You mark my words.
این خط واینهم نشان
Trade mark.
علامت تجارتی
You mark my words .
ببین کجاست که بهت می گویم ؟( بگفته ام گوش کن )
wide of the mark
<idiom>
از هدف به دور بردن ،نادرست
to make one's mark
اسم و رسم به هم زدن
mark time
<idiom>
با ضرب اهنگ پا را تکان دادن
mark time
<idiom>
منتظر وقوع چیزی بودن
exclamation mark
علامت تعجب
black mark
سابقهی بد
word mark
علامت کلمه
to mark good
نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
centre mark
نقطهمرکزی
to mark time
در جا زدن
to miss a mark
نشانی را نزدن
to miss a mark
خطا کردن
trade mark
علامت تجاری
trade mark
علامت بازرگانی
trade mark
علامت تجارتی
upto the mark
داخل موضوع درست درجای خود بهنگام بموقع
we missed our mark
تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
word mark
نشان کلمه
bale mark
مشخصات عدل
hall mark
نشان عیارکه ازطرف
file mark
نشان پرونده
field mark
نشان میدان
end mark
علامت بی پایان
end mark
نشان انتها
ear mark
نشان کردن
ear mark
نشان
ear mark
داغ گوش
file mark
علامت فایل
end mark
نشان خاتمه
finger mark
اثر انگشت
group mark
علامت گروه
group mark
نشان گروه
frequency mark
علامت فرکانس
frequency mark
نشانه فرکانس
floating mark
نقاط ایستگاه برجسته بینی
floating mark
نقاط مواج عکس هوایی
finger mark
با انگشت چرک کردن
drag mark
محل فشار
dead mark
انداختن تمام میله ها دراخرین بخش مسابقه بولینگ
mark-downs
قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
strawberry mark
لکه برامده و قرمز رنگ مادرزادی در بدن شخص
punctuation mark
نشانه چاپ که قابل بیان نیست وی در درک متن کمک میکند
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
question mark
" که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
question mark
پرسش نشان
question mark
علامت سوال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com