Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
black-eyed peas
لوبیا چشم بلبلی
Other Matches
black eyed
سیاه چشم
black eyed susan
گل پنجهزاری
black eyed susan
گل ژاپونی
as like as two peas
مانند سیبی که دو نیم کرده باشند
peas
نخود سبز
peas
شن نرم در محل فرود چترباز
peas
نخود
like two peas in a pod
<idiom>
مثل سیبی که از وسط دو نیم کرده باشند.
split peas
لپه
sweet peas
نخودعطر
sweet peas
نخود شیرین
green peas
نخودفرنگی
chick peas
نخود
to let the peas soak overnight
نخودها را در مدت شب بگذارند بخیسند
You can teel they're brothers, they're like two peas in a pod.
با یک نگاه می توان تشخیص داد که برادرند، مثل سیبی هستند که از وسط دو نیم کرده باشند.
one eyed
یک چشم
eyed
چشم دار
ox eyed
گاو چشم
keen eyed
تیزچشم
keen eyed
تیز نظر
argus eyed
تیزبین
night eyed
روز کور
boss-eyed
چشمهایبهطرفهم
wide-eyed
حیرت زده
glass eyed
بی حالت
goggle eyed
لوچ
She is cross eyed.
چپ چشم است ( لوچ )
green eyed
حسود
round-eyed
چشمگرد
wide eyed
دارای چشم باز
wide eyed
دارای چشم گشاد
wide eyed
متعجب
wide eyed
حیرت زده
wide-eyed
دارای چشم باز
wide-eyed
دارای چشم گشاد
wide-eyed
متعجب
lynx eyed
تیزبین
lynx eyed
تیز هوش
moon eyed
شبکور
open eyed
هوشیار
oper eyed
مراقب
oper eyed
هوشیار
owl eyed
جغد چشم
quick eyed
تیزچشم
sharp eyed
تیز چشم
wild eyed
دارای چشمان وحشی وخیره
weak eyed
دارای چشم کم سو
stalk eyed
دارای چشمان جلوامده
sloe eyed
دارای چشمان ابی پرنگ
squint eyed
لوچ
keen eyed
تیزبین
open eyed
بیدار
open eyed
چشم باز
pop-eyed
دارای چشمهای ورقلمبیده
pop-eyed
باباغوری
pop-eyed
دارای چشمهای بیرون زده
moon eyed
روزبین
pie-eyed
مست
moon eyed
خیره ومتحیر
narrow eyed
تنگ چشم
squint eyed
احول
dry-eyed
دارای چشمان بیسرشک
dry-eyed
بیاشکریزی
night eyed
شب بین
open eyed
گشاده چشم
stalk eyed
ورقلنبیده
cross eyed
چپ چشم
blue eyed
زاغ
clear eyed
پاک نظر
cat eyed
چشم گربهای
dewy-eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
goggle-eyed
خیره چشم
starry-eyed
رویایی
cat eyed
تاریک بین
cross-eyed
دوبین
starry-eyed
خیال اندیش
starry-eyed
خیال پرور
blear eyed
دارای چشم تار یااشک الود
hawk-eyed
تیزبین
hawk-eyed
تیزنظر
hawk eyed
تیزبین
blue eyed
ابی چشم
cross-eyed
لوچ
pie-eyed
پاتیل
glass eyed
کور
hawk eyed
تیزنظر
fire eyed
دارای چشمان افروخته یادرخشان
evil eyed
بد چشم
starry eyed
رویایی
starry eyed
خیال اندیش
eagle eyed
تیزنظر
dull eyed
تارچشم
starry eyed
خیال پرور
cross eyed
لوچ
cock eyed
ناجور
cock eyed
کودن
cock eyed
احمق
cock eyed
لوچ
clear eyed
بصیر
sharp eyed
تیز بین
beetle eyed
نزدیک بین
three eyed union plate
shamrockplate ,face monkey: syn
blue-eyed boy
دراصطلاح"تافتهجدابافته"
three eyed union plate
صفحه سه چشمی
to black out
قلم زدن
black
زشت
black
سیاه شده
black d.
دم گاز خفه کننده
black
تیره
black
سیاه
black
چرک وکثیف
to black out
سیاه کردن
black
تهدید امیز عبوسانه
black
سیاهی
black
دوده لباس عزا
in the black
<idiom>
سود بردن
he went there in black
اوبا جامه سیاه انجا رفت
black out
حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
black out
قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
black out
خاموشی
look black
متغیر بنظر امدن
black
بی رنگ
black
وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black
سیاه رنگ
black
سیاه کردن
black
سیاه رنگی
black
بازیگر دوم شطرنج
black
بستانکار بودن در حساب
channel black
دوده
eriochrome black
سیاه اریوکروم
furnace black
سیاهی کوره
he wears black
سیاه پوشیده است
ivory black
رنگ سیاه که از اهکی کردن عاج میسازند
slate black
رنگ سیاه سنگ لوحی
ivory black
گرد سوخته استخوان
platinum black
گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
platinum black
پلاتین سیاه
slate black
رنگ ارغوانی مایل بسیاه
gas black
دوده
night black
سیاه
black armband
سرآستین
[برای سوگواری ]
black coffee
قهوه سیاه
black coffee
قهوه بدون شیر
There is no colour beyond black .
<proverb>
بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
You went in a black veil, but must come out in a w.
<proverb>
با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
Black will take no other hue.
<proverb>
بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
in black and white
<idiom>
بصورت نوشتار
Black and white.
سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
They were dressed all in black.
همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
They were all dreesd in black.
تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
blue-black
آبیپررنگ
black spot
جادهباآمارتصادفبالا
black section
گروهیغیراداریدرداخلیکحزبسیاسیکهمدافعحقوقسیاهپوستاناست
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
black vomit
تب زرد
[پزشکی]
[بیماری]
black vomit
طاعون زرد
[پزشکی]
[بیماری]
Black sheep
جوجه اردک زشت
[اصطلاح روزمره]
black box
سرعت و مسافت سنج
[ وسایل نقلیه خودرو]
black wool
پشم سیاه
give someone a black look
با خشم به کسی نگاه کردن
black pudding
سوسیستولیدشدهازگوشتوخونخوک
black marketeering
دادوستددربازارسیاه
black marketeer
کسیکهدربازارسیاهفعالیتدارد
black eyes
چشم سیاه
black eyes
سیه چشم
black eye
بدنامی
black eye
سیاهی اطراف چشم
black eye
چشم سیاه
black eye
سیه چشم
black and white
چاپ
black and white
دستنوشته
black and white
سیاه و سفید
to lool black
خشمگین یا متغیر بنظر امدن
to be in ones black books
مغضوب کسی واقع شدن
the black sea
دریای سیاه
black eyes
سیاهی اطراف چشم
black eyes
بدنامی
black Maria
اتومبیل گشتی پلیس
black economy
پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
black stone
مهرهیسیاه
black square
خانهسیاه
black salsify
شنگ
black bread
نانسیاه
black ball
توپسیاه
black ant
مورچه سیاه
[حشره شناسی]
jet-black
سیاه سیاه
jet-black
سیاه شبقی
jet-black
سیاه براق و تیره
black marks
سابقهی بد
black mark
سابقهی بد
black Marias
اتومبیل گشتی پلیس
the black race
نژاد سیاه
black dog
مالیخولیا
black body
جسم سیاه
black body
قسمت خطرناک
black bile
سوداء
black bile
صفرای سیاه
black beetle
سوسک گرمابه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com