Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
blank book
دفترسفید
blank book
کتابچه
Other Matches
blank
خالی
blank
کدی که یک جای خالی چاپ میکند
blank
نوار یا دیسک مغناطیسی که دادهای روی آن ذخیره نشده است
blank
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
blank
دستور برنامه که هیچ کاری انجام نمیدهد
blank
شاهد
blank
خانه خالی در صفحه گسترده
blank
فضایی در فرم که باید کامل شود
blank
خالی یا بدون هر گونه نوشتاری در آن
blank
سفید فضای خالی
blank
جای خالی
A blank look.
نگاه بی حالت ( بی روح )
blank
خام
blank
کارنشده
blank
بریدن
blank
سفید سفیدی
blank
فاصله
blank
نانوشته
blank
ورقه سفید
blank
جای سفیدوخالی جای ننوشته
blank
ورقه پوچ
blank
مشقی
blank
توخالی
blank
سفید
blank
بی اثر
blank
منگنه کردن
blank
ننوشته
blank
حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
blank
ممانعت از امتیاز گیری حریف
blank
قامه
blank credit
اعتبار نامحدود
blank ammunition
مهمات مانوری
blank endorsement
حواله سفید مهر که مقداروجه ان قیدنشده وقابل پرداخت به دارنده است
blank endorsement
فهر نویسی بدون ذکر نام حامل
blank experiment
ازمایش مچ گیری
blank file
محل خالی در ارایش صف جمع
blank file
جای خالی در صف
blank flange
قطعه- ایکس
blank holder
ورق نگهدار
blank character
دخشه فاصله
blank space
جای خالی
blank holder
ورق یا صفحه نگهدار کشویی
blank ammunition
مهمات مشقی
blank check
سندامضاء شده وبدون متن
blank check
چک امضاء شده وسفید
blank check
چک امضاء شده بدون مبلغ
blank character
کاراکتر جای خالی
blank character
کاراکتر تهی
blank character
فاصله
blank character
دخشه
blank cell
سل خالی
blank catridge
گلوله سلام
blank cartridge
فشنگ بی گلوله
blank check
چک سفید
blank bill
براتی که در ان محل پرداخت قید نشده باشد
blank check
چک سفید امضاء شده
blank verse
شعر بی قافیه پنج وزنی
blank cheques
سفید مهر
double-blank
دوطرفسفید
endorsement in blank
فهر نویسی به وسیله امضاء تنها
gear blank
چرخ دنده کار نکرده
interest blank
برگ رغبت سنج
point-blank
رک
point-blank
روبه نشان مستقیم
point-blank
مقابل هدف
point blank
رک
point blank
روبه نشان مستقیم
point blank
مقابل هدف
blank cheques
چک سفید
blank cheque
سفید مهر
circular blank
پلاتین
blank endorsement
برات سفید مهر
blank verse
شعرمنثور
blank verse
شعر بی قافیه
blank verse
شعرسپید
blank tape
نوار نانوشته
preference blank
دستگاه کشف علایق وسرگرمیهای افراد
draw a blank
<idiom>
نتیجه عکس گرفتن
to draw blank
نیافتن
to draw blank
گشتن وچیزی
blank cheque
چک سفید
point blank range
فاصله از محل تیراندازی تاهدف فاصله تا هدف
vocational interest blank
پرسشنامه علائق شغلی
He was snubbed . He drew blank.
دماغ سوخته شد ( خیط وبور )
blank signed cheque
چک سفید امضاء
blank signed document
سفید امضاء
Leave this space blank.
این محل را خالی بگذارید ( چیزی در آن محل ننویسید )
abusing a blank signed document
سوء استفاده از سفید امضاء
rotter incomplete sentences blank
برگ جملههای ناتمام راتر
biographical information blank form
فرم پر نشده بیوگرافی افراد
strong vocational interest blank
رغبت سنج شغلی استرانگ
I drew blank every time . None of my tricks worked .
هر نقشی زدم نگرفت ( ناموفق ماندم )
book
کتاب
to d. into a book
نگاه مختصر بکتابی کردن
book one
کتاب نخست
book
دفتر
book
ثبت کردن
with out book
برون سند کتابی ازبر
book
مجلد دفتر
book
درکتاب یادفترثبت کردن
book value
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
very many book
کتابهای خیلی زیاد
book
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book
رزرو کردن توقیف کردن
to book something
چیزی را رزرو کردن
by the book
کتابی
by the book
ازروی کتاب
it was a p to another book
مقدمه کتاب دیگربود
book value
ارزش دفتری
book value
ارزش ثبت شده در دفتر
book value
بهای دفتری
book
فصل یاقسمتی از کتاب
book
بداخلاق
i had never seen such a book
من هرگز چنین کتابی ندیده ام
your book
کتاب شما
book one
جلد نخستین
that book
ان کتاب
that book
این کتاب
that is my book
این
that is my book
کتاب من است
book
شماره بازیگرخطاکار
the a of a book
خوانندگان کتابی
here is my book
کتاب من اینها
to book something
چیزی را سفارش دادن
this book is yours
این کتاب مال شما ست
you are welcome to my book
بفرمایید از کتاب بنده استفاده کنید
your book
کتابتان
i will t. you for the book
شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
the book is out of p
کتاب تمام شده است
here is my book
اینست کتاب من
white book
کتاب سفید
year book
سالنامه
word book
کتاب لغت
what is this book worth?
این کتاب چقدر ارزش دارد
white book
ویدیو- CD استاندارد ساخت philips , JVC که نحوه ذخیره ویدیودیجیتال روی ROM-CD را بیان میکند
winter book
تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
waste book
دفتر باطله
woman of the book
کتابیه
tou book
لباس تکواندو
to wade through a book
بکندی وزحمت کتابی راخواندن
to bring to book
بازخواست کردن از
to bind a book
صحافی کردن یک کتاب
time book
دفتر ثبت ساعات کار
telephnone book
دفتر تلفن
the book is print
کتاب برای فروش موجودایت
text book
کتاب درسی
the book is print
کتاب زیر چاپ است
the book is my property
کتاب مال من است
thank tou for that book
خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
text book
کتاب اصلی دریک موضوع
text book
رساله
to bring to book
حساب پس گرفتن
to consult a book
سرکتاب باز کردن
to subscribe for a book
پیش ازانتشارکتاب تعهدخریدیک یاچندجلدانراکردن
to read a book
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
to put any one through a book
کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
to license a book
اجازه چاپ کتابی را دادن
to gut a book
جوهرمطالب کتابیراکشیدن
to gut a book
مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن
to e. upon acovnt book
همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
thank tou for that book
متشکرم
service book
کتب مذهبی
book plate
برچسب کتاب
to consult a book
از کتاب فال گرفتن
that book will immortalize him
ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
Yellow Book
مشخصات -CD ROM منتشر شده توسط Philips که حاوی قالب ذخیره سازی داده است و استاندارد ROM-CD XA را می پوشاند
book keeping
حسابداری
[حسابداری]
the forthcoming book
کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
when reading a book
در حال خواندن کتابی
People of the Book
پیروان کتاب مقدس
[ دین]
throw the book at
<idiom>
شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
To talk like a book .
لفظ قلم صحبت کردن
She laid the book aside .
کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
word book
واژه نامه
edition
[ed.]
[of a book]
چاپ
[کتابی]
edition
[ed.]
[of a book]
ویرایش
[کتابی]
book a seat
جا رزرو کردن
have one's nose in a book
<idiom>
کرم کتاب خوانی داشتن
have one's nose in a book
<idiom>
دائم سر توی کتاب داشتن
word book
دیکشنری
word book
لغت نامه
word book
فرهنگ لغات
word book
قاموس
word book
کتاب لغت
What is the title of the book ?
عنوان این کتاب چیست ؟
You wI'll benefit by this book .
از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
She was reading the book to herself.
کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
book of matches
جعبهکبریت
book ends
کتابنگهدار
appointment book
دفترچهقرارملاقاتها
telephone book
راهنمای تلفن
telephone book
دفتر تلفن
phone book
دفتر حاوی شمارههای تلفن
phone book
کتاب راهنمای تلفن
log book
رخداد نامه
log book
رخداد نگاشت
log book
دفتر رخدادهای روزانه
comic book
کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
comic book
کتاب کاریکاتور
bound book
کتابپربرگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com