English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (9 milliseconds)
English Persian
bleeding edge حاشیه نقشه
bleeding edge حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
Other Matches
bleeding رنگ پس دهی
bleeding باند تداخل امواج
bleeding بالازدگی قیر به سطح تراوش قیر
bleeding عرق کردن بتن
bleeding خونریزش
bleeding فصد
bleeding حجامت
bleeding اغشته به خون
bleeding tube لوله هواگیری
bleeding glasses شاخ رگزنی
bleeding [running] رنگ پس دادن الیاف و نخ های رنگ شده پس از رنگرزی و بافته شدن فرش
love lies bleeding گل همیشه بهار
love lies bleeding زلف نوعروسان
love lies bleeding گل تاج خروس
My nose (hand)is bleeding. دماغم ( دستم ) خون می آید
bleeding turbo generator توربو ژنراتور انشعابی
edge سیگنال ساعت و نه خود سطح همسان میشود
edge فرایند یا مداری که با تغییر سطح
edge تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
have an edge on <idiom> سود بردن
edge طرف یک شی مسط ح یا سیگنال یا باس ساعت
on edge مشتاق
on edge بی صبر
on the edge of درشرف
to take the edge off سست کردن
to take the edge off کم زور کردن
on edge <idiom> خیلی عصبی وخشمگین
inner edge لبهداخلی
edge اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
edge به کار می رود
edge کارت کاغذی که سوراخ هایی دارد روی یک لبه برای نمایش داده
edge کم کم پیش رفتن
edge : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edge برندگی
edge کناره تیزی
edge نبش
edge لبه
edge : کنار
to edge one's way [towards something] [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
take the edge off <idiom> رنجاندن
edge اریب وار پیش رفتن
edge کناره
edge دوره
edge تیزی
edge لبه دار کردن
edge لبه اسکی حاشیه صفحه شطرنج
edge پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
edge یال لبه
edge length درازای لبه [ریاضی]
edge-shaft میله ستون لبه
edge-roll ابزار سه ربع گرد
edge-moulding گچ بری لبه
razor edge لبه تیز
razor edge دم
razor edge موقعیت بحرانی
razor edge پشته کوه که تیز باشد
razor edge تیز
straight edge خط کش
feather edge لبه نازک
gilt edge لب طلایی
gilt edge ممتاز
gilt edge مقدم درجه اول
gilt edge بهترین
gripper edge کاغذ گیر ماشین چاپ
leading edge لبه مقدم
leading edge لبه حمله
leading edge اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
leading edge لبه راهنما
false edge قسمت سوم عقبی تیغه سابر
razor edge محل افتراق
reference edge لبه مرجع
trailing edge لبه پشتی
trailing edge لبه فرار
fore edge لبهجلوییکتاب
hob edge قابگاز
mantle edge لبهپوسته
notched edge لبهدندانه
outer edge لبهبیرونی
tail edge نوکلبه
He is on edge. He is restive. آرام ندارد (ناراحت است )
I am edge . I am restive. دلم شور می زند
trailing edge انتهای تیغه پروانه موتوروغیره
top edge لبه فوقانی
edge of rug لبه و حاشیه فرش
straight edge لبه مستقیم
straight edge قد
straight edge کشو
straight edge شمشه
edge finish شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
tool edge پخ
upper edge لبهفوقانی
on the edge of one's seat <idiom> ناآرام بودن
knife edge لبه تیز هرچیزی
absorption edge لبه جذب
abutting edge لبه ضربه گیر
aligning edge لبه سیستم تشخیص حرف برای محل دهی به متن
aligning edge لبه هم تراز
band edge لبه نوار
beaded edge لبه برگردانده شده
bend on edge خم کردن لبه ها
betwixt edge اریب کردن
betwixt edge یخ اریب
built up edge لبه مخصوص نصب
change of edge تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
deckle edge لبه صاف کاغذ
double the edge لب گردانیدن
knife edge لبه کارد
cutting edge تیغه برش زنی
cutting edge تیغه قطع سازی
knife edge تیغه در
knife edge لبه چاقو
knife edge لبه تیغ
knife-edge لبه کارد
knife-edge لبه تیز هرچیزی
knife-edge تیغه در
knife-edge لبه چاقو
knife-edge لبه تیغ
cutting edge لبه برش
cutting edge تیغه
doubled edge لب گردان
edge beam تیر کناری
edge zone ناحیه لبه
edge perforated لب سوراخ
edge perforated با سوراخهای لبهای
edge triggered با رها شدگی لبهای
guide edge لبه راهنما
edge raise بلندی لبه ورق
edge rope طناب کناری
edge set فشار برروی لبههای اسکی
edge sharpening دقیق کردن لبه
edge stone سنگ نبشی
edge stone سنگ نبش
edge pressure فشار لبه
edge stress تنش تیغه
edge tool الت برنده
edge weld جوش لبهای
edge welding جوشکاری دورهای
edge zone اطراف لبه
edge notched با بریدگی لبهای
edge card یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
edge detection اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
edge fillter صافی چاکدار
edge mill اسیاب غلطکی
edge notched لب بریده
edge connector رابط لبه
edge coated با روکش لبهای
conduction band edge لبه نوار رسانش
trailing edge flap لبهبرجستهپشتیباله
bevelled edge weld جوش درز پیشانی
edge fillet weld جوش نواری دورهای
edge cutter/trimmer لبه بر
upper edge of the net نوار بالای تور والیبال
leading edge tube لاستیکلبهپیشتاز
bevelled edge square زاویه حاده
She is worried stiff . She is on edge . دلش شور می زند ( نگرانی )
valence band edge لبه نوار والانس
leading edge model IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
leading edge flap لبهبرجستهباله
plate edge planer دستگاه تراش ویژه لبههای ورقهای فلزی
edge punched card کارت لب منگنه شده
forward edge of battle area لبه جلویی منطقه نبرد
edge cross lap joint اتصال نیم نیم
graduated steel straight edge شینه سنجش
bevelled steel straight edge فولاد کج بر
She drove me round the edge of water . جانم را به لب آورد
Lets walk to the edge of water. بیا تا لب آب قدم بزنیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com