Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (10 milliseconds)
English	Persian
blood types	گروه خونی
blood types	تعیین کردن
blood types	گروه خون
Other Matches
Blood is not washed out by blood . <proverb>	خون را با خون نمى شویند.
types	تیره
types	مدل
types	قبیل
types	نمونه
types	سنخ
types	نوع
types	قسم
types	رقم
types	گونه الگو
types	حروف چاپی حروف چاپ
types	کلیشه
types	باسمه ماشین تحریر
types	ماشین کردن طبقه بندی کردن
types	با ماشین تحریر نوشتن
types	نوع خون
types	سنخ تیپ
types	نوع خون را معلوم کردن
types	فرمان TYPE
types	وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
types	تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
types	ساختمان
types	متغیری که فقط حروف الفبا عددی را می پذیرد
types	متغیری که هر نوع داده مثل عددی , متن و... را می پذیرد
types of pockets	انواعجیب
types of skirt	انواعدامن
types of window	انواعپنجره
types of trousers	انواعشلوار
types of tools	انواعابزار
types of telephones	انواعتلفن
types of pins	انواعموانعبرلیتگ
types of sleeves	انواعآستین
types of pleat	انواعپیلی
types of arch	انواعکمان
types of move	انواعحرکتها
types of collars	انواعیقه
types of chair	انواعصندلی
types of bodywork	انواعبدنهاتومبیل
types of arches	انواعقوسها
types of anchor	شکللنگر
touch-types	نگارش با روش پرماسی
types of burst	نوع ترکش
truss types	انواع خرپا
function types	سنخهای کارکردی
hippocratic types	سنخهای بقراطی
types of curtain	انواعپرده
types of door	انواعدر
types of outlet	انواعخروجی
types of oar	انواعپارو
types of leaves	انواعبرگ
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
types of inflorescences	انواعگلآذینها
types of heading	انواعوالانها
types of head	انواعسرپیچ
types of handle	انواعدسته
types of grip	انواعگرفتن
types of dress	انواعپیراهن
the types are inked over	در چاپخانه حروف را مرکب می زنند
types of blouse	مدلهایبلوز
principal types of armchairs	انواعصندلیهایدستهداراصلی
principal types of forks	انواععمدهچنگالها
principal types of interchange	انواععمدهپلهایچندراهی
principal types of knife	انواععمدهچاقو
principal types of missile	انواععمدهموشک
types of kitchen knife	انواعچاقویآشپزخانه
principal types of nut	انواععمدهمغزهایخوراکی
principal types of pome	انواععمدهمیوههایکروی
principal types of spectacles	انواععمدهعینکها
principal types of spoons	انواععمدهقاشقها
types of golf clubs	انواعچوبگلفباشگاهی
principal types of tables	انواععمدهمیزها
principal types of tent	انواععمدهچادرها
types of arch bridges	انواعیلها
types of beam bridges	قسمتهایتیرپیل
principal types of foot	فشرده کننده آب سنگین
major types of shoes	عمدهتریناشکالکفش
principal types of bills	انواعنوک
principal types of berry	انواعتوتفرنگیهایعمده
principal types of shoe	انواععمدهکفشها
wood flooring types	اشکالکفچوبی
principal types of stone fruit	انواععمدهمیوههایهستهدار
principal types of tropical fruit	انواععمدهمیوههایگرمسیری
principal types of citrus fruit	انواععمدهمرکبات
principal types of carving blade	انواعتیغهحکاکیاصلی
let blood	رگ زدن
his blood is up	اماده جنگ است
let blood	خون گرفتن
his blood is up	خشمش افروخته است
to let blood	رگ زدن
whole blood	قرابت نسبی
get someone's blood up <idiom>	کفر کسی را درآوردن
whole blood	قرابت ابی و امی قرابت تنی
new blood <idiom>	جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
to let blood	خون گرفتن
blood	سگ شکاری و بوی خن
blood	نسب
blood	دم
blood	خون کسی رابجوش اوردن
be in one's blood <idiom>	ارثی بودن
be in one's blood <idiom>	در ذات کسی بودن
get someone's blood up <idiom>	عصبانی کردن
blood	عصبانی کردن
blood	خون جاری کردن
blood	خون الودکردن
blood	نیرو
blood	خون
blood	خوی
blood	مزاج
blood	نسبت خویشاوندی
blood	نژاد
Blood was running .	خون جاری شد
To have a blood feud with someone.	با کسی پدر کشتگی داشتن
to imbrue in blood	بخون تر کردن
to freeze ones blood	خون در رگ کسی افسرده
to freeze ones blood	کسیرازهره ترک کردن
to gild with blood	اغشته بخون کردن
blood transfusion	تزریقخونبهبدنبیمار
blood relation	رابطهخونیوخانوادگی
to gild with blood	غرقه بخون کردن
prince of the blood	شاهزاده اصیل
to bathe in blood	درخون غوطه خوردن یا اغشتن
proximity of blood	وابستگی
proximity of blood	قرابت نسبت
proximity of blood	خویشی نزدیکی
stranger in blood	غیر نسبی
stranger in blood	سببی
proximity of blood	خویشاوندی
princess of the blood	دختر یا نوه پادشاه
to bathe in blood	درخون غلتیدن
to take a sample of blood	گرفتن نمونه خون [برای آزمایش خون]
to imbrue in blood	بخود اغشتن
in cold blood <idiom>	خیلی خونسرد
blood test	آزمایش خون
To kI'll someone in cold blood.	درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
whole blood center	مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
flesh and blood <idiom>	روابط نزیک داشتن
to imbrue in blood	الوده بخون کردن
blood donor	اهدایخون
to imbrue with blood	بخود اغشتن
to imbrue with blood	الوده بخون کردن
to imbrue with blood	بخون ترکردن
blood sample	واحد نمونه خون
To welter in ones blood .	درخون خود غلتیدن
blood work	آزمایش خون
price of blood	دیه
blood of the grape	اب انگور
bad blood	تلخی تندی
bad blood	رنجش
bad blood	خشم
bad blood	ازردگی
avenger of blood	ولی دم
blood brothers	برادر خوانده
blood brothers	برادر هم خون
blood brother	برادر خوانده
blood brother	برادر هم خون
blood counts	شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
blood poisoning	مسمومیت خون
bad blood	مسمومیت خون دراثرعصبانیت
bad blood	خصومت
blood sport	کشتن شکار
blood sports	کشتن شکار
blood knot	نوعی گره
blood hound	کاراگاه
blood guilt	خونریزی ناحق
blood feud	کینه وعداوت خانوادگی دشمنی دیرین
blood corpuscles	ذرات خون
blood chit	تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
blood agent	عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
blood agent	مدت پرواز
blood count	شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
blood vessel	عروق خونی
blood cells	گویچههای خونی
blood pressure	فشار خون
blood group	گروه خون
blood pressure	فشارخون
blood group	تعیین کردن
blood group	گروه خونی
blood poisoning	عفونت خون
blood cell	گویچههای خونی
blood cell	یاخته خون
blood groups	گروه خونی
blood groups	تعیین کردن
blood groups	گروه خون
blood vessel	رگ
blood money	خونبها
blood money	دیه
blood money	خون بها
blood bank	بانک جمع اوری خون
blood type	گروه خون
blood type	تعیین کردن
blood type	گروه خونی
blood cells	یاخته خون
price of blood	خون تاوان
his blood beon us	خونش به گردن ماست
bad blood	زنندگی
half blood	نابرادری یا ناخواهری دورگه
full blood	برادر تنی
full blood	برادر ابوینی
full blood	از نژاداصیل
full blood	نژاد خالص

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com