Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
blue print
رسم فنی
blue print
زمینه ابی
blue print
فون ابی
blue print
تون پلات ابی
Other Matches
print
کلید مخصوص در سمت راست و بالای صفحه کلید که تحت DOS حروف صفحه نمایش را به چاپگر منتقل میکند
print
پس از اتمام کار جاری
print
فضای حافظه که کارهای چاپ آماده ارسال به چاپگر را ذخیره میکند
print
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
print
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
print
برود
print
به italic
print
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print
تعداد حروف که یک قطعه میتواند پیش از نیاز به جایگزینی چاپ کند
print
کامپیوتری در شبکه که مخصوص مدیریت صفهای چاپ و چاپگرهاست
print
چاپ خودکار تعدادی متن مختلف در صف با سرعت طبیعی چاپگر وقتی کامپیوتر کار دیگری انجام میدهد
print
فاهر نوشتن در برخی چاپگرها یا برای متنهای خاص
to print out
چاپ کردن در عکاسی
off print
چاپ دوم باره چیزی که ازمجله یا نگارشهای دیگری گرفته شده باشد
print out
چاپ اطلاعات ذخیره شده در کامپیوتر با چاپگر
out of print
<adj.>
چاپ کالا تمام شده
print
فرمان PRINT
print
قرار دادن حروف یا عددها در جوهر روی کاغذ
print
حروف جوهری روی کاغذ
print
آخرین صفحه چاپ شده
print
فایل در صف چاپ که حاوی تمام حروف که کنترل چاپگر است که برای چاپ یک متن یا صفحه لازم است
print
بازوی متحرک در چاپگر wheel-daisy که حروف آهنی را روی ریبون چاپگر قرار میدهد ورودی کاغذ علامت می گذارد
print
عنوان و..
print
باسمه
print
ماشین کردن
print
منتشرکردن
print
طبع
print
چاپ
print
چاپ کردن
print
کیفیت متن یا گرافیک چاپ شده
print
عکس چاپی
print
گراوور
print
طبق کدهای توکار و... برای تنظیم حاشیه
print
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
print
مواد چاپی
print
به جای چاپ یک حرف
print
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
print
مشابه 7861
print
عمل محصول نرم افزاری که به کاربر امکان میدهد که نحوه فاهر شدن صفحه هنگام چاپ را نشان دهد
print
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
contact print
چاپ به طریقه تماس
core print
تکیه گاه ماهیچه
cotton print
چیت
projection print
روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری
finger print
اثر انگشت
print controller
کنترل کننده چاپ
hoof print
اثر سم
print wheel
چرخ چاپ
foot print
رد پا
contact print
چاپ خشک
ratio print
عکس بزرگ شده یا کوچک شده به مقیاس معین عکس معادل
the book is print
کتاب برای فروش موجودایت
the book is print
کتاب زیر چاپ است
print element
عنصر چاپ
sprigged print
قلمکارگل وبته دار
print drum
طبله چاپ
print dress
لباس چیتی
print dress
جامه چیت
print density
تراکم چاپ
small print
چاپ ریز
thrumb print
اثر شست
hoof print
جای سم
print shop
بسته گرافیکی ساده که چندین خدمت چاپی را بخوبی انجام میدهد
print head
نوک چاپ
print hand
دستخطی که مانندچاپ یاحروف چاپی باشد
print hammer
چکش چاپ
photo print
چاپ عکسی
photo print
چاپ عکس
print engine
موتور چاپ
print engine
مکانیسم چاپ
print bar
میله چاپ
print chain
زنجیر چاپ
print head
هد چاپ
print letters
دستخطی که مانند چاپ یاحروف چاپی باشد
print reference
شماره سری عکس هوایی
print reference
شماره عکس هوایی
print queue
صف چاپ
print quality
کیفیت چاپ
lithographic print
چاپ سنگی
print position
موقعیت چاپ
print position
مکان چاپ
Print Manager
امکان نرم افزاری که بخشی از ماکروسافت ویندوز است و برای مدیریت صفحه چاپ به کار می رود
news print
کاغذروزنامه
print chart
فرمی که برای شرح قالب گزارش خروجی از یک چاپگربکار می رود
print washer
رنگشور
thumb print
اثر شست
thumb print
جای شست
instant print
چاپ انی
annotated print
عکس علامت گذاری شده عکس رونویس شده
small print
حروف چاپی ریز
fine print
متن چاپ شده با حروف ریز
screen print
چاپتصویر
foot print
جای پا
print spooling progarm
برنامه ردیف کننده چاپ
print head drive
درایوسرپرینت
print drying rack
میلهرنگیخشکشونده
finger print department
اداره انگشت نگاری
print layout sheet
ورقه طرح چاپ
print control character
کاراکتر کنترل چاپ
merge print program
برنامهای که به استفاده کننده اجازه میدهد تافرمهای مشخصی را تولیدکند
go off into the blue
آب شد و به زمین رفت
blue
آبی
blue
نیلی
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
go off into the blue
ناپدید شدن
blue
اسمان
blue
اسمان نیلگون
out of the blue
غیر منتظره
out of the blue
<idiom>
غیرمتقربه
ox blue
ابی سیرمایل به ارغوانی
the blue
دریا
to look blue
افسرده یابوربنظرامدن
the blue
اسمان
steel blue
رنگ ابی فولادی
to burn blue
شعله یا نور ابی دادن
to by blue muder
فریاد کردن
to by blue muder
دادزدن
blue law
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
thymol blue
ابی تیمول
once in the blue moon
خیلی بندرت
blue
[joke]
<adj.>
خشن
[جوک]
blue
[joke]
<adj.>
زمخت
[جوک]
thumb blue
نیل گلولهای یاقالبی
blue in the face
<idiom>
آرام گرفتن
a bolt from the blue
مثل عجل معلق
a bolt from the blue
از غیب
sky blue
رنگ ابی اسمان
sky blue
نیلگونی
slate blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
prussian blue
ابی پروس
prussian blue
رنگدانه ابی رنگ اهن دار
blue laws
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
true-blue
پیرو متعصب
blue mussel
صدفدوکفهایآبی
blue cap
صدفکبود
true-blue
هوادار دو آتشه
blue beam
اشعهآبیکلاهکآبی
blue tit
پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
blue-black
آبیپررنگ
once in a blue moon
<idiom>
به ندرت
sky blue
اسمانی
teal blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
She comes here once in a blue moon .
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
blue ball
توپآبی
It tends to be blue . It is bluish.
بیشتر برنگ آبی می زند
I kept saying it tI'll I was blue in the face.
آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
ice-blue
آبیکمرنگ
electric-blue
آبیروشن
prussian blue
نیل فرنگی
blue moon
مدت طولانی
blue jacket
سرباز نیروی دریائی
blue brittle
شکستگی ابی
blue book
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue book
کتاب ابی
blue book
هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book
هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue blood
نجیب زاده اشراف زاده
blue blood
عضو طبقه اشراف
blue bell
گزارش بدرفتاری
blue brittleness
شکنندگی ابی رنگ
blue commander
فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue devil
افسردگی
blue gun
لوله پرتاب ابی
blue forces
نیروهای ابی
blue forces
نیروهای خودی
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue eyed
ابی چشم
blue eyed
زاغ
blue devil
دیو
blue devil
ال
blue bell
گزارش جنایت
blue bark
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue bark
گزارش حرکت
blue-collar
کارگری
blue collar
کارگری
blue jeans
شلوارکاوبوی
blue jeans
شلوار کار ابی رنگ
royal blue
رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue water
دریای ازاد
black and blue
کبود و سیاه
blue-chip
سهام مرغوب
blue blooded
نجیب زاده
blue-blooded
نجیب زاده
acid blue
ابی اسیدی
blue chip
سهام مرغوب
blue baby
طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue anealing
بازپخت ابی رنگ
big blue
ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
big blue
IB
big blue
نام غیر رسمی IBM
blue fox
سگ روباه
alkali blue
ابی قلیا
blue-chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
powder blue
گردلاجوردفرنگی
king's blue
رنگ ابی متوسط
intense blue
ابی سیر
blue chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
indigo blue
ابی ایندیگو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com