Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
boarding call
بازدید رسمی
boarding call
دعوت به بازدید
Other Matches
boarding
مهمانخانه شبانه روزی پانسیون
boarding
تخته کوبی
boarding
ورقه
boarding
روکش
boarding
جلد
feather boarding
پوشش ترک ترکی باتخته
boarding house
پانسیون
boarding houses
خوابگاه و خوراک
boarding pass
کارتمخصوصیکهمسافرانباید بههمراهداشتهباشند
boarding house
خوابگاه و خوراک
boarding house
جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
boarding houses
پانسیون
boarding card
کارتمخصوصیکهمسافرانباید بههمراهداشتهباشند
boarding houses
جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
feather-boarding
[پوشش ترک ترکی با تخته]
boarding step
سکویتختهکوبی
boarding walkway
مسیرچوبی
boarding visit
بازدید پس دادن
boarding schools
اموزشگاه شبانه روزی
roof boarding
سطح توفال کوبی شده یا تخته کوبی شده زیر پوشش بام
skim boarding
موج سواری
boarding party
تیم تفتیش
boarding parties
گروه پژوهش
boarding parties
تیم تفتیش
boarding party
گروه پژوهش
boarding school
اموزشگاه شبانه روزی
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
که چنین نامیده شده
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
کذایی
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
باصطلاح
call off
<idiom>
کنسل کردن
call off
فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
call down
سرزنش کردن
call out
اعلام خطر
call on
<idiom>
سرزدن به کسی
to call for anyone
پی کسی فرستادن
call forth
بکار انداختن
call in
تو خوانی
to call into being
هستی دادن
call up
<idiom>
تلفن کردن
call on
<idiom>
صدا زدن کسی
call for some one
پی کسی فرستادن
call of more
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
call off
منحرف کردن
call off
صرفنظر کردن
call for
مستلزم بودن
on call
<idiom>
آماده برای ترک خدمت
call for
ایجاب کردن
call down
ملامت کردن تحقیر کردن
call out
اعلام خطر کردن
call for someone
<idiom>
آمدن وبردن کسی
to call into being
بوجوداوردن
on call
بنا به درخواست
on call
اتشهای طبق درخواست
to call in
دعوت کردن
to call in
مطالبه کردن
to call in
خواستن
to call in
صداکردن
to call from within
ازتویا اندرون صدا کردن
to call for a
احتیاج بدقت داشتن
to call for
خواستن
to call off
منحرف یامنصرف کردن
to call out
دادزدن
to call out
بلندصداکردن
To call someone.
کسی را صدا زدن ؟( صداکردن )
to call up
خواستن
If anyone should call , let me know.
اگر کسی تلفن زد مرا خبر کن
next call
تماسخواب
through call
مکالمه مستقیم
first call
شیپور جمع
to call up
بخاطراوردن یاداوردن
to call up
احضارکردن
to call together
جمع کردن
to call together
فراهم اوردن
to call
توجه کسیراجلب کردن
call up
صدا زدن
at call
عندالمطالبه
at call
به محض درخواست عندالمطالبه
at call
فورا
at his call
بر حسب اخطار یا احضار او
at or within call
اماده فرمان
call off
خاتمه دادن
at call
اماده فرمان
call up
احضار برای فعالیتهای نظامی
call up
دستور ارسال گزارش
call up
شیپور احضار بخاطر اوردن
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
call
صدا زدن
call-up
تذکر دادن جمع کردن
to call somebody to
[for]
something
پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
call off
بر هم زدن
to call
نام دادن
call-up
دستور ارسال گزارش
call by name
فراخوانی با نام
call-up
احضار برای فعالیتهای نظامی
call up
تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call by value
فراخوانی با ارزش
call in
تو خواندنی
to call something your own
چیزی را از خود دانستن
[شاعرانه]
to be on-call
در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
to call
نامیدن
call-up
تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
تذکر دادن جمع کردن
call-up
شیپور احضار بخاطر اوردن
to call on god
بخدادعاکردن
to call to witness
بگواهی خواندن
to call to mind
بخاطراوردن
to call to remembrance
بخاطر اوردن
to call to remembrance
بیاداوردن
to call the rolls
حاضروغایب کردن
to call to mind
بیاداوردن
to call to account
بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to call into requisition
بمصادره یاسخره گرفتن
to call cousins
قوم و خویش داشتن
to call back
بازخواندن
to call back
پس گرفتن
to call any one in testimony
از کسی گواهی خواستن
to call a meeting
جلسهای را اعلام کردن
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
to call somebody back
کسی را احضار کردن
to call for tenders
بمناقصه گذاشتن
to call somebody back
کسی را معزول کردن
to call into requisition
باز گرفتن
to call somebody back
کسی را فراخواندن
to call in question
تردیدکردن در
to call in evidence
استشهادکردن از
to call in evidence
بشهادت طلبیدن
to call in evidence
گواهی خواستن از
they call him mister
یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
to call to witness
بشهادت طلبیدن
To call on ( visit ) someone .
سر وقت کسی رفتن
at someone's beck and call
<idiom>
همیشه آماده پذیرایی
call it quits
<idiom>
متوقف کردن تمام کار
call of nature
<idiom>
احتیاج به دستشویی داشتند
call on to the carpet
<idiom>
مورد مواخذه قرارگرفتن
call someone's bluff
<idiom>
ثابت کردن ادعا
call the shots
<idiom>
سفارش دادن
call someone names
بد دهنی کردن
call someone names
دشنام دادن
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
Please call the police.
لطفا پلیس را خبر کنید.
to call somebody through
[via]
[over]
Skype
به کسی با
[بوسیله]
سکایپ زنگ زدن
to call the roll
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
You can call me at ...
[phone no.]
<idiom>
شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
To visit someone . To call on someone.
بدیدن کسی رفتن
To call the roll. Roll-call.
حاضر غایب کردن
to call to witness
استشهادکردن از
call box
اتاقک تلفن
on-call service
آماده برای ترک در خدمت
[اصطلاح رسمی]
call-up order
دستور به خدمت
[سربازی]
call box
کابین تلفن
call box
کیوسک تلفن
call box
تلفن صحرایی
call boxes
اتاقک تلفن
call boxes
کابین تلفن
call boxes
کیوسک تلفن
call boxes
تلفن صحرایی
curtain call
کف زدن حضار
curtain call
بازگشت هنرپیشگان به صحنه
clarion call
احساساتعمومیدربارهچیزی
phone call
تماستلفنی
call to prayer
اقامه قبل از نماز
call mission
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
call meter
کنتور مکالمات تلفنی
call into requisition
به مصادره گرفتن
call instruction
دستورالعمل فراخوانی
call in question
تردید کردن در
call in evidence
گواهی خواستن از
call for tender
برای مزایده یا مناقصه فراخواندن
call for help to god
دعا
call for fire
درخواست اتش کردن
call for fire
درخواست اتش
call for ..... under the credit
درخواست کردن ..... تحت اعتبار
call by result
فراخوانی با نتیجه
call by reference
فراخوانی با ارجاع
call one's shot
مشخص کردن هدف
call option
خرید به شرط خیار
call option
خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
call to prayer
اذان
call to order
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
call to mind
بخاطر اوردن
call to account
حساب خواستن از
call to account
مواخذه کردن از
call time
تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
call time
تایم اوت
call the roll
حاضر و غایب کردن
call the roll
حضور و غیاب کردن
call statement
حکم فرا خوانی
call processing
فراخوان پردازی
call price
ارزش اسمی
call over the coals
سرزنش کردن
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
call board
تخته اعلانات
call-ups
احضار برای فعالیتهای نظامی
call girls
فاحشه تلفنی
call girl
فاحشه تلفنی
ports of call
بندر توقف
ports of call
بندر لنگراندازی
ports of call
بندرواقع در مسیر کشتی پاتوق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com