English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 96 (1 milliseconds)
English Persian
bonded store انبار گمرک
bonded store انباری که کالاهای وارداتی در ان نگهداری میشود
Other Matches
bonded زیر کلید
bonded رهنی
bonded کفالت دار
bonded تضمین دار
bonded امانتی
bonded ضمانت شده
bonded تحت تضمین
bonded warehouse انبار گمرک
bonded good کالای گمرکی
bonded goods کالاهایی که در انبار گمرک میباشد
bonded goods کالاهایی که تحت کنترل گمرک نگهداری میشود
water bonded اب بند شده
bonded labour کارکردندرقبالپولیکهقبلاقرضگرفتهشده
bonded ware house انبار گمرکی
store ثباتی درCPU که حاوی آدرس محل بعدی دستیابی است
store واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
store سیستم ارتباطی پست الکترونیکی که پیام را پیش از ارسال مجدد ذخیره میکند
store می باقی می ماند
store سیستم ذخیره سیگنال کنترل ارتباطی در کامپیوتر به صورت برنامه
store انباره کردن
store حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
store ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
to store up something انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
in store <idiom> آماده بوقوع پیوستن
store of value منبع ارزش
in store موجود
in store اماده
in store اندوخته
d. store مغازه بزرگ
store ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد
store مغازه دکان
store انبارکردن
store دکان ذخیره
store انبار
store مخزن
store ذخیره
store ذخیره اندوخته
store ذخیره کردن
store اندوختن انبار کردن
store فروشگاه
store موجودی
store انباره
store مغازه بزرگ
store انبار ناو
store دخیره کردن
store انبارکردن اندوخته
store اندوختن
This way please. store across the street. بفرمائید از این طرف
The store across the street. فروشگاه آنطرف خیابان
convenience store خواربار فروشی کوچک
set store on (by) <idiom> خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
two level store انباره دو سطحی
chain store فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
department store فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
main store حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main store حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
store and forward ذخیره و ارسال
store and forward انبارش و ارسال
department store فروشگاه بزرگ
capacitor store انباره خازنی
beam store انبار پرتویی
backing store انباره پشتیبان
store-rooms انبار خانگی
store-rooms انبار
store-rooms جای انبار کردن
store-room انبار خانگی
store-room انبار
store-room جای انبار کردن
store room انبار خانگی
store room انبار
store room جای انبار کردن
computer store فروشگاه کامپیوتر
control store انباره کنترل
external store انباره خارجی
magnetic store حافظه یا منبع مغناطیسی
local store ذخیره محلی
internal store بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
general store فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
permanent store انباره دائمی
pushdown store انباره پایین فشردنی
sand store انبار ماسه
to set no great store by قیمتی ندانستن
to set no great store by مهم ندانستن
grocery store [American E] خواربار فروشی
ten cent store فروشگاه دارای کالاهای ارزان
grocery store [American E] بقالی
voice store and forward ذخیره و ارسال صدا
commissary store annex شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
I wonder what lies in store for me in the future. من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
to check out that new clothing store نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
You name it , they have it in thes department store. هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
magnetic tape store منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
Plants store up the sun's energy. گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com