Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (7 milliseconds)
English
Persian
bound in boards
با مقوا جلد شده
Other Matches
boards
برگشت توپ از تخته بسکتبال دیوار چوبی دور زمین
sounding boards
تخته موجدصدا
division boards
قسمت مسیر گوی بولینگ که تختههای سفید و سیاه بهم وصل می شوند
drawing boards
میز نقشه کشی
drawing boards
تخته رسم
bulletin boards
board bulletin electronic
bulletin boards
تابلوی اعلانات
bulletin boards
تخته بولتن
adapter boards
برد تطبیق دهنده
to walk the boards
بازیگری کردن
bread-boards
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
diving boards
تختهی شیرجه
diving boards
تخته پرش
diving boards
دایو
bread-boards
لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
sounding boards
عامل انتشار عقاید
sounding boards
کمان ویولن وتار
bread-boards
تختهی نان بری
bread-boards
تختهی آمادهی مدار سازی
to floor a room with boards
اطاق راباتخته فرش کردن
thin boards for inlaid work
لای مثلث
thin boards for inlaid work
لای بغل شیش
He is bound to come.
احتمال زیادی دارد که بیاید
bound to go
موفف به رفتن
bound over
ملتزم
bound up
جزء لایتجزی
bound up
مقید
bound up
مجبور
i/o bound
محدود به ورودی خروجی
to come at a bound
<idiom>
خیز برداشتن
out bound
رهسپار دریا
to be bound over
التزام دادن
to be bound over
ملتزم شدن
out bound
عازم بیرون رفتن از بندر
bound
موفف کران
bound
سرحد
bound
خیز
bound
جست وخیز
bound
محدودکردن
bound
تعیین کردن
bound
هم مرز بودن مجاوربودن
bound
موجود
bound
مشرف بودن
bound
جهیدن
bound
: اماده رفتن
bound
عازم رفتن مهیا
bound
مقید
bound
خیز به خیز رفتن
bound
ملتزم شده
bound
مرز محدود
bound
:حد
being bound over
التزام
bound
ملزم
bound
موفف
bound
خیز محدود کردن مقید کردن بستن
bound
انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
snow bound
بازمانده از زفتن بواسطه برف
spell bound
افسون شده
snow bound
دچار برف
spell bound
طلسم کرده طلسم شده
earth-bound
خاکی
rock bound
دشوار
spell bound
فریفته
rock bound
دیریاب
rock bound
محاط بصخره
rock bound
سنگ بست
rock bound
خاره بست
storm bound
گرفتاریادچارطوفان
subscript bound
کران زیرنویس
tape bound
با تنگنای نواری
iron bound
دورتا دورخاره دار
earth-bound
دنیوی
earth-bound
در خاک
earth-bound
عازم کرهی زمین
bound book
کتابپربرگ
wind bound
دچار باد مخالف
upper bound
کران بالا
duty-bound
حینانجام وفیفه
homeward-bound
درراهخانه
weather bound
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
pot-bound
گلدانیکهبرایگیاهیکوچکباشد
earth-bound
زمینی
processor bound
اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
stimulus bound
محرک- وابسته
bound electron
الکترون بسته
ice bound
یخ بسته
ice bound
احاطه شده از یخ
iam bound to do that
من موفف به انجام ان کارهستم
bound charge
بار بسته
hide bound
کوتاه فکر
hide bound
خشکیده متعصب
hide bound
پوست بتن چسبیده
half bound
درپشت وگوشه هاچرمی ودردوطرف پارچهای چرمی پارچهای
egg bound
صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
process bound
برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
compute bound
کران محاسباتی
compute bound
باتنگنای محاسباتی
compute bound
محدودیت محاسباتی
compute bound
با تنگنای محاسباتی
bound barrel
لوله تاب خورده
bound barrel
لولهای که در اثر حرارت تاب برداشته
bound for home
اماده رفتن به کشور میهن
input bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
input bound
کران ورودی
muscle bound
سفت
ocean bound
رهشپار دریا
ocean bound
عازم دریا یااقیانوس
out of bound play
به جریان انداختن بازی
output bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
output bound
کران خروجی
outward bound
بیرون رو
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
muscle bound
دارای عضلات سفت وسخت غیر قابل ارتجاع
iron bound
با اهن بسته
iron bound
ناهموار
iron bound
سخت
iron bound
سفت
it is bound to nappen
مقدراست اتفاق بیافتد
lower bound
کران پایین
input output bound
شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
I feel morally bound to …
از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
internal bound block
قرقره مغز فلز
dry bound macadam
ماکادام خشک لرزشی
hom ward bound
اماده رفتن به کشور میهن
cement bound macadam
ماکادام ملاتی
culture bound tests
ازمونهای فرهنگ- بسته
cement bound macadam
ماکادام سیمانی
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable.
بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
math. least upper bound
[lub, LUB]
سوپریمم
[ریاضی]
greatest lower bound
[glb, GLB]
بزرگترین کران بالا
[ریاضی]
least upper bound
[lub, LUB]
کوچک ترین کران بالا
[ریاضی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com