Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (7 milliseconds)
English
Persian
bread knife
کارد نان بری
Other Matches
bread alone
تنها نان
bread
نان زدن به
bread
قوت
bread
نان
bread alone
فقط نان
bread alone
نان خالی
we have no more bread
دیگر نان نداریم
dry bread
نان بی کره
bread-board
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-board
لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-board
تختهی آمادهی مدار سازی
barley bread
نان جوین
bread-board
تختهی نان بری
here is bread in plenty
نان بقدر کفایت هست
here is bread in plenty
نان فراوان داریم
barley bread
نان جو
aerated bread
نان گازدار
aerated bread
نانیکه مصنوعابوسیله گازدرامده باشد
bread-boards
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-boards
تختهی نان بری
wheaten bread
نان گندم
wheat bread
نان سفید
light bread
نان سفید
light bread
نان سهل الهضم
daily bread
نان یارزق روزانه
daily bread
روزی
pull bread
مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
duily bread
نان روزانه
wheat bread
نان گندم
duily bread
روزی
bread and point
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
duily bread
رزق
leavened bread
نان ور امده
st john's bread
خرنوب
bread-boards
لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards
تختهی آمادهی مدار سازی
pumpernickel bread
نانتکه
unleavened bread
نانتخت
whole wheat bread
انواعنانسفید
wholemeal bread
نانحجیم
bread-bin
ناندانی-جانانی
To bake bread.
نان پختن
milk bread
نانشیرنی
To butter the bread .
روی نان کره مالیدن
If it has not water for me it certainly has bread .
<proverb>
آب براى من ندارد براى تو که دارد .
To lend each other bread.
<proverb>
نان به هم قرض دادن .
pitta bread
ناننازک
bread and butter
نان وپنیر
bread and butter
وسیله معاش
bread guide
محلقرارگرفتنناندرتستر
black bread
نانسیاه
swine bread
پنجه مریم
oat bread
نان جو
Greek bread
نانیونانی
His bread is buuttered on both side .
<proverb>
نانش از هر دو طرف کره مالى شده است .
know which side one's bread is buttered on
<idiom>
راه وچاه را بلد بودن
American white bread
نانسفیدآمریکایی
American corn bread
نانذرتآمریکایی
best thing since sliced bread
<idiom>
[یک نوآوری یا اختراع خوب]
Danish rye bread
نانتکهجویدوسردار
Half a loaf is better than no bread .
<proverb>
نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
German rye bread
نانشیاردارآلمانی
lndian naan bread
نانهندی
lrish soda bread
نانسوادیایرلندی
I am the bread winner of the family .
نان آور خانه ( خانواده ) هستم
lndian chapati bread
نانچپتیهند
Russian black bread
نانسیاهروسی
to dine off bread and cheese
ناهار خود را با نان و پنیربرگذار کردن
to break bread with a person
پیش کسی نان ونمک خوردن
to bake bread or bricks
پخش اجریانان
small pieces of bread
خرده یاریزه نان
best thing since sliced bread
<idiom>
[یک ایده یا نقشه خوب]
break bread with a person
با کسی نان و نمک خوردن
caraway seeded rye bread
نانگندم سیاهباتخمزیره
He eats bread at the ruling market price.
<proverb>
نان را به نرخ روز مى خورد .
before you can say knife
خیلی زود
before you can say knife
فورا
the knife
الت جراحی
before you can say knife
برقی ناگهان
knife
: چاقو زدن
the knife
چاقوی جراحی
a knife
یک چاقو
knife
کارد زدن
knife
تیغه
knife
گزلیک
knife
: چاقو کارد
He is on easy street . He is in clover. His bread is buttered on both sides .
نانش توی روغن است
knife pleat
پیلهتیغهای
knife-edges
لبه تیغ
fettling knife
چاقویتراشیدنغذا
knife-edges
لبه چاقو
oyster knife
چاقویمخصوصصدف
commando knife
چاقویکماندو
kitchen knife
چاقویآشپزخانه
ham knife
چاقویژامبون
sheath knife
چاقوی غلاف دار
grapefruit knife
چاقوی گریپ فروت
cook's knife
چاقویآشپزی
carving knife
چاقوی حکاکی یا گوشت بری
paper-knife
کاغذ بر
dessert knife
چاقویدسر
dinner knife
چاقویغذاخوری
filleting knife
چاقویماهیچهبربی
flint knife
چاقویسنگچخماقی
painting knife
چاقوینقاشی
knife edge
لبه چاقو
I don't have a knife.
من چاقو ندارم.
folding knife
کارد جیبی تاشو
[کارد سوئیسی]
finish knife
کارد یا تیغ
[مخصوص پرداخت سطح فرش]
hook knife
چاقوی قلاب شکل
[جهت گره زدن خامه ها در روش ترکی بافت]
knife polishing
[پرداخت پرزهای فرش به کمک چاقو یا تیغه تیز]
putty knife
کارتک
[ابزار]
spackle knife
کارتک
[ابزار]
knife edge
لبه تیز هرچیزی
knife edge
لبه تیغ
knife-edges
تیغه در
knife-edges
لبه تیز هرچیزی
knife-edges
لبه کارد
knife edge
تیغه در
knife-edge
لبه تیغ
knife-edge
لبه چاقو
knife-edge
تیغه در
paring knife
سم تراش
knife-edge
لبه تیز هرچیزی
knife-edge
لبه کارد
knife edge
لبه کارد
cheese knife
چاقویپنیر
hand knife
خوش بافت
hack knife
چاقوی مخصوص برش کامل
dissecting knife
کاردتشریح
moon knife
چاقوی پوست تراشی
moon knife
چاقوی هلالی
pallet knife
کاردک نقاشی
pallet knife
کاردک
pallet knife
ماله رنگ امیزی
paper knife
کارد کاغذبری
dissecting knife
چاقوی تشریح
paring knife
ناخن گیر
knife switch
کلید چاقویی
knife switch
کلید اهرمی
knife board
میزی که روی ان کاردهاراپاک می کنند
knife board
نیمکت دوطرفه دربالای امنیبوس
knife boy
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
knife grinder
چاقوتیزکن
knife grinder
تیزگر
knife machine
ماشین کاردپاک کنی چاقوتمیزکن
knife machine
کاردپاک کن
knife rest
جای چاقو
knife rest
نوعی مانع یا سدجادهای است که با سیم خاردار و یک چهارچوب فلزی یا چوبی تهیه می کنند و قابل حمل میباشد
knife switch
کلید تیغهای
plane knife
تیغه رنده
pruning knife
چاقوی شاخه زنی
jack knife
خم شدن بجلو با پاهای مستقیم و گرفتن مچ پا بادستها
jack-knife
چاقوی بزرگ جیبی
trench knife
کارد سنگری
pocket knife
چاقوی جیبی
palette knife
کاردک نقاشی
war to the knife
کارد و کارد کشی
war to the knife
جنگ سخت
war to the knife
جنگ خونین
case knife
چاقوی جلد دار
bowie knife
دشنه
flick-knife
چاقوی ضامندار
boning knife
چاقویتزئینی
bowie knife
خنجر
butter knife
ضربهپایشنایپروانه
cut it with a knife
درمقابل
cut it with a knife
برضد
steak knife
کارد رومیزی دارای تیغه مضرس
three bladed knife
چاقوی سه تیغه
switchblade knife
چاقوی ضامن دار
clasp knife
چاقوی ضامن دار
case knife
چاقوی بزرگ
jack knife bridge
پل متحرک تاشو
Swiss army knife
دستهچاقوسوئیسی
types of kitchen knife
انواعچاقویآشپزخانه
large chopping knife
ساطور
This knife is too blunt for words .
این چاقو ماست راهم نمی برد ( خیلی کند است )
principal types of knife
انواععمدهچاقو
plaster cutting knife
کارد گچبری
double break knife switch
کلید تیغهای دو اتصالی
knife-blade cartridge fuse
فیوزفشنگیتیغهدار
to play a good knife and fork
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
A sharp knife (pin , needle)
چاقو (سوزن ) تیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com