English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (5 milliseconds)
English Persian
broken fibres تار عضلانی پاره شده
Other Matches
fibres رشته
fibres رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
fibres که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
fibres فیبر نوری با قط ر بسیار کم
fibres نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fibres لیف
fibres رشته علفی
fibres فیبر
fibres بافت لیف
fibres نخ
fibres تار
commissural fibres رشتههای عصبی رابط
broken منقطع منفصل
broken نقض شده
broken رام واماده سوغان گیری
broken <adj.> شکسته [دستگاهی]
broken شکسته شده
broken شکسته
broken-down ازپای درامد
broken down ازپای درامد
broken <adj.> خراب
heart broken دل شکسته
broken winded تنگ نفس
wind broken دچار پربادی
wind broken ریوی شده
wind broken خسته
In my broken English . با انگلیسی دست وپا شکسته ام
The socket is broken. پریز برق شکسته است.
heart broken محنت زده
My car has broken down. اتومبیلم خراب شده است.
Burglars have broken in. دزد ها [با زور] آمده بودند تو.
broken-hearted <adj.> دل شکسته
a broken arm بازوی شکسته
The lamp is broken. لامپ خراب است.
to be broken on the wheel روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
broken wind یلپپیک
broken weather هوای بی قرار
broken home خانواده گسیخته
broken hardening سخت گردانی شکسته
broken ground زمین ناهموار
broken field محوطه دفاعی فراسوی خط تجمع
broken english انگلیسی دست و پا شکسته
broken country زمین دوعارضه
broken country زمین مضرس
broken bricks سنگریزه
broken bricks پاره اجر
broken-hearted دلشکسته
broken hearted دلشکسته
broken homes خانواده گسیخته
broken marriage زناشویی گسیخته
broken stone خرده سنگ
broken sleep خواب بریده بریده
broken rock صخره
broken stone سنگ شکسته
broken stone سنگریزه
broken money پول خرد
broken stowage فضای خالی اطراف امادها وبارها در داخل کشتی
he received a broken hand دستش شکست
broken traffic line خط چین برای امد و شد
I had my car broken into last week. هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
He broken an Olympic record. رکورد المپیک را شکست
The dog has broken loose . سگ زنجیرش را باز کرد وفرار کرده است
The door – handle has broken off. دسته درشکسته است
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
My face has broken with pimples. صورتم جوش زده است
broken traffic line خط گسسته برای امد و شد
He felt like he'd finally broken the jinx. او [مرد] این احساس را میکرد که بالاخره طلسم را شکنده بود.
That jar is broken and that measure spilt . <proverb> آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
The house next door was broken into/burgled/burglarized yesterday. دیروز دزد خانه همسایه را زد.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com