Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 102 (6 milliseconds)
English	Persian
broken hardening	سخت گردانی شکسته
Other Matches
hardening	سخت گردانی
hardening	سخت شدن
after hardening	دوباره سخت کردن پلاستیک
hardening	سفت شدگی
hardening room	اطاق سخت گردانی
nitrogen hardening	سخت گردانی ازتی
precipitation hardening	سخت گردانی رسوبی
hardening of mortars	سخت شدن ملاتها
rapid hardening	زود سخت
hardening of concrete	سخت شدن بتن
hardening furnace	کوره سخت گردانی
case hardening	سخت گردانی سطحی
dispersion hardening	سخت گردانی فلزات با پراکندن ذرات ریزی با فازهای مختلف داخل ان
radiation hardening	سخت گردانی تابشی
flame hardening	سخت گردانی سطح فلز توسط شعله
hardening and temper	بهتر کردن تشویه ی فولاد
hardening constituent	جزء سخت گردانی
hardening crake	ترک سخت گردانی
double hardening	سخت گردانی مضاعف
hardening strain	تغییر طول سخت گردانی
selective hardening	سخت گردانی انتخابی
work hardening	سخت گردانی سرد
work hardening	سخت کاری فلزات
temper hardening	سخت گردانی بازپخت
strain hardening	سخت شدن فلز دراثر تغییرشکل نسبی
self hardening steel	فولاد خود سخت گردانی
water hardening	سختگردانی با اب
hardening distortion	شکستگی سخت گردانی
age hardening	سخت گردانی زمانی
age hardening	سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
air hardening	سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
depth of hardening zone	عمق سختی
air hardening steel	فولاد هوا سخت شده
depth of hardening zone	عمق ناحیه سخت گردانی
quench age hardening	سخت گردانی و ترساندن
gas case hardening	سخت گردانی پوسته گازی
strain age hardening	سخت گردانی کرنشی زمانی
oil hardening steel	فولاد سخت گردانی روغنی
age hardening susceptibility	تقبل سخت گردانی زمانی
salt bath hardening	سخت گردانی حمام نمک
broken <adj.>	شکسته [دستگاهی]
broken <adj.>	خراب
broken down	ازپای درامد
broken-down	ازپای درامد
broken	نقض شده
broken	شکسته
broken	منقطع منفصل
broken	شکسته شده
broken	رام واماده سوغان گیری
high frequency induction hardening	سخت گردانی القایی فرکانس بالا
rapid hardening portland cement	سیمان پرتلند با مقاومت زیاد
salt bath case hardening	سخت گردانی سطحی حمام نمک
wind broken	ریوی شده
wind broken	دچار پربادی
broken stone	خرده سنگ
Burglars have broken in.	دزد ها [با زور] آمده بودند تو.
broken home	خانواده گسیخته
wind broken	خسته
broken-hearted	دلشکسته
a broken arm	بازوی شکسته
broken homes	خانواده گسیخته
to be broken on the wheel	روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
My car has broken down.	اتومبیلم خراب شده است.
The lamp is broken.	لامپ خراب است.
The socket is broken.	پریز برق شکسته است.
broken-hearted <adj.>	دل شکسته
broken hearted	دلشکسته
In my broken English .	با انگلیسی دست وپا شکسته ام
broken bricks	پاره اجر
broken marriage	زناشویی گسیخته
broken money	پول خرد
broken rock	صخره
broken sleep	خواب بریده بریده
broken stone	سنگریزه
broken stone	سنگ شکسته
broken stowage	فضای خالی اطراف امادها وبارها در داخل کشتی
broken weather	هوای بی قرار
broken winded	تنگ نفس
broken ground	زمین ناهموار
broken country	زمین دوعارضه
broken english	انگلیسی دست و پا شکسته
broken fibres	تار عضلانی پاره شده
broken field	محوطه دفاعی فراسوی خط تجمع
heart broken	محنت زده
heart broken	دل شکسته
broken country	زمین مضرس
broken bricks	سنگریزه
broken wind	یلپپیک
gas fired hardening tempering furnace	کوره سخت گردانی و بازپخت گازسوز
broken traffic line	خط گسسته برای امد و شد
I had my car broken into last week.	هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
broken traffic line	خط چین برای امد و شد
To speake broken French.	فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
The door – handle has broken off.	دسته درشکسته است
My face has broken with pimples.	صورتم جوش زده است
he received a broken hand	دستش شکست
He broken an Olympic record.	رکورد المپیک را شکست
The dog has broken loose .	سگ زنجیرش را باز کرد وفرار کرده است
That jar is broken and that measure spilt . <proverb>	آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
He felt like he'd finally broken the jinx.	او [مرد] این احساس را میکرد که بالاخره طلسم را شکنده بود.
The house next door was broken into/burgled/burglarized yesterday.	دیروز دزد خانه همسایه را زد.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com