English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (8 milliseconds)
English Persian
bubble sort جور کردن حبابی
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
bubble sort مرتب کردن حبابی
bubble sort سورت حبابی
Other Matches
bubble قلقل زدن
bubble جوشیدن
bubble help خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
bubble ابسوار
bubble حباب براوردن
bubble خروشیدن جوشاندن
bubble گفتن
bubble بیان کردن حباب
bubble اندیشه پوچ
bubble حباب
bubble gum ادامس بادکنکی
gas bubble حباب گاز
bubble tray بشقابک حباب
bubble tower برج حباب
bubble tower برج تقطیر
bubble sextant سکستانت مایعی
bubble point نقطه جوش
bubble memory روش ذخیره سازی داده دودویی با استفاده از خصوصیات مغناطیسی رسانه ها تا دادههای با حجم بالا در حافظه اصلی ذخیره شوند
bubble memory سرعت بالا و حافظه متحرک
bubble memory مین فرفیت بالا
bubble memory حافظه حبابی
bubble jock بوقلمون نر
bubble horizon ابرشکافدار
bubble chamber اتاقک حباب
bubble cap فنجانک حباب
bubble sorting جور کردن حبابی
bubble horizon افق نمایان از زیر ابر
hubble bubble غلیان
to prick the bubble مشت کسیرا باز کردن
bubble and squeak خوراک کلم و سیب زمینی سرخ شده
bubble bath مادهای معطر که در وان پر آب حمام میریزند و کف میکند
bubble bath وان پر کف و معطر شده
bubble baths وان پر کف و معطر شده
hubble-bubble قلیان
Burst sb's bubble <idiom> تو ذوق کسی زدن
bubble level تراز [تراز حبابی] [ابزار] [ساخت و ساختمان]
to prick the bubble باد کسی را خوابانیدن
to bubble over with wrath خروشیدن
to bubble over with wrath جوش زدن
hubble bubble قلیان
hubble bubble شلوغ
soap bubble حباب کف صابون
soap bubble چیزجالب وزود گذر
bubble baths مادهای معطر که در وان پر آب حمام میریزند و کف میکند
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
bubble tray column ستون تقطیر بشقابک دار ستون تقطیر با بشقابک حباب
bubble turn and slip الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
magnetic bubble memory حافظه حبابی مغناطیسی
bubble cap plate column ستون تقطیر بشقابک فنجانک دار ستون تقطیر با بشقابک وفنجانک حباب
Even if you thik I am being foolish, please don't burst my bubble. حتی اگر فکر می کنی احمقم لطفا توی ذوقم نزن.
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort پیوستن
sort دمساز شدن
sort جور کردن
sort سوا کردن
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
sort of تقریبا
sort of بمیزان متوسط
sort of نسبتا
sort of بمقدار متوسط
nothing of that sort هیچ همچو چیزی نیست
nothing of the sort هیچ همچو چیزی نیست
sort الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
re sort دوباره جور کردن
sort مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
sort فرمان SORT
sort طور طبقه
sort گونه
sort جورکردن
sort of <idiom> تقریبا تا یک حدی
sort نوع
sort رقم
sort قسم
sort-out مرتبکردن
sort سواکردن
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort جوردرامدن
sort جور
sort دسته دسته کردن
sort دسته بندی کردن
sort field فیلد مرتب سازی
sort field میدان مرتب سازی
sort field میدان جور کردن
sort effort تعداد مراحل لازم جهت مرتب نمودن یک رکورد نامرتب
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort key کلید جورسازی
what sort of a thing is it? چه جور چیزی است
tree sort مرتب کردن درختی
She is the clinging sort. از آنهایی است که مثل کنه می چسبد
To sort out ones affairs بکارهای خود سر وصورت دادن
tag sort مرتب سازی برچسب جورسازی برچسب
sort order نظم ترتیب
sort generator برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
in a kind (sort) of way <idiom> یک کمی
sort merge جور کردن و ادغام
sort key کلید ترتیب
shell sort الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
selection sort مرتب کردن گزینشی
bucket sort جور کردن دلوی
exchange sort جورکردن معاوضهای
external sort مرتب سازی خارجی
external sort جورکردن خارجی
alphanumeric sort مرتب نمودن الفبا عددی
heap sort sort tree
external sort جور کردن خارجی
internal sort مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
internal sort جور کردن داخلی
distributive sort مرتب کردن توزیعی
die sort جور کردن طاسی
block sort جورسازی کندهای
block sort مرتب کردن بلاکی
ascending sort جورکردن صعودی
ascending sort مرتب سازی صعودی
collating sort مرتب کردن داده
descending sort ترتیب نزولی
descending sort مرتب سازی نزولی
dictionary sort ترتیب واژه نامهای
internal sort مرتب کردن درونی
internal sort مرتب سازی داخلی
major sort جورسازی عمده
multipass sort مرتب سازی چند عبوری
multipass sort مرتب کردن چند گذری
oscillating sort جور کردن نوسانی
multipass sort جور کردن چند گذری
oscillating sort مرتب کردن نوسانی
multilevel sort ترتیب چند سطحی
polyphase sort جور کردن چند مرحلهای
polyphase sort مرتب کردن چند فازی
property sort جور کردن خاصیتی
minor sort مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
ripple sort مرتب کردن موجی
merge sort ادغام و جور کردن
selection sort جور کردن گزینشی
major sort مرتب سازی اصلی
multipass sort جورکردن چند گذری
ascii sort order نظم ترتیبی اسکی
sort merge program پردازش تعمیم یافته
We are past that sort of thing . دیگر این کارها از ماگذشته
major sort key یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. ابدا"چنین چیزی نیست
i sort of feel sick یک جوری میشوم
i sort of feel sick مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
minor sort key یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند
This sort of propaganda is for home consumption این گونه تبلیغات برای مصرف داخلی است
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl. دختر خودرأیی است
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) . این حرفها دیگه کهنه شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com