Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
business type operation
عملیات تجارتی
business type operation
عملیات کامپیوتری
Other Matches
To go about ones business.
پی کار خود رفتن
do business
معامله کردن
business like
عملی
To go about ones business.
دنبال کار خود رفتن
i have come on business
کاری دارم اینجا امدم
he was p in his business
خوب بود کارش رونق گرفته بود
business
<adj.>
بازرگانی
he was p in his business
کارو
I cant do business with him .
با او معامله ام نمی شود
business
<adj.>
تجارتی
What is it to me?it is none of my business.
به من چه؟
that business does not p
به منتظرشدنش می ارزد صبرکردنش ارزش دارد
to do business
کاسبی کردن
to do business
معامله کردن
business like
منظم
mean business
<idiom>
جدی بودن
I am here on business.
برای تجارت اینجا آمدم.
I am here on business.
برای کار اینجا آمدم.
None of your business.
[این]
به شما مربوط نیست.
business like
مرتب
business name
اسم تجارتی
what is your business here
کار شما اینجا چیست
to go away
[off]
on business
به سفر تجاری رفتن
business
<adj.>
تجاری
How is business ? How is everything?
کار وبارها چطوره ؟
I mean business. I mean it.
شوخی نمی کنم جدی می گویم
business
سوداگری
business
کار و کسب
business
تجارت
business
کسب
business
شرکت
business
موسسه بازرگانی
business
کسب و کار بازرگانی
business
دادوستد
business
داد و ستد تجارتخانه
business
کسب و کار
business
موضوع تجارت
business
بنگاه
business
دادوستد کاسبی
business
نمایشگاهی که محصولات را نشان میدهد.
he had no business to
حقی نداشت که
Anyway it is none of his business.
تازه اصلابه او مربوط نیست
to get down to business
به کار اصلی پرداختن
[اصطلاح روزمره]
to get down to business
کار و بار را شروع کردن
[اصطلاح روزمره]
business
حرفه
business
شرکت تجاری
business
خرید یا فروش
business
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business
که باعث میشود یک تجارت کار باشد
business
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business
ماشینی که در شرکت استفاده میشود
business expenses
هزینههای کار و کسب هزینههای شرکت
business combination
ادغام دو یا چند موسسه دریکی از ان موسسات
business cycle
دور کسب وکار
business enterprise
بنگاه بازرگانی
business failure
شکست تجاری
business cycle
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
business economics
علم اقتصاد کسب و کار
business cycle
معادل cycle trade
business depression
کسادی کار کسادی سوداگری
business depression
بحران کسب و کار
business cycle
دور اقتصادی
He put me out of business.
مرا از کسب وکاسبی انداخت
small business
تجارتوشرکتکوچککهتعدادکارمندانآنزیادنیست
business school
مدرسهیا دانشکدهاقتصادیوتجاری
show business
نمایشگری
business economics
علم اقتصاد بازرگانی
monkey business
<idiom>
دوز وکلک ،حقه باز
business activity
فعالیت بازرگانی
show business
حرفهی هنرپیشگی و نمایش
business cycle
دور بازرگانی
business cycle
دور تجاری
business enterprise
بنگاه تجاری
business failure
ناکامی تجاری
business software
نرم افزارهای تجاری
business transaction
داد و ستد بازرگانی
business union
اتحادیه بازرگانی
butchery business
گوشت فروشی
carry on business
داد و ستد کردن
one who transacts business with another
معامل
man of business
وکیل گماشته
hours of business
ساعتهای کاری
he prospered in his business
کارش بالا گرفت
he prospered in his business
در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
he has a rushing business
کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
graphics, business
تجارت
business prosperty
رونق کسب و کار
business prosperty
رونق سوداگری
business mechines
ماشینهای تجاری
business firms
بنگاههای انتقاعی
business fluctuations
نوسانات بازرگانی
business goods
کالای تولیدی
business graphics
گرافیکهای تجاری
business hours
ساعت اداری
business hours
ساعت کاری
business income
درامد خالص تجارتی
business inventories
موجودی تجاری
business law
حقوق تجارت
mind your own business
درفکر کار خودت باش
business man
ادم کاسب
business matters
مسائل کسبی
graphics, business
گرافیک
business cycle
دور فعالیت بازرگانی
carrying business
تجارت حمل و نقل
business park
[ساخت شرکت تجاری در منطقه ای با چشم انداز طبیعی]
to go away on a business trip
به سفر تجاری رفتن
business group
شرکت سهامی
[شرکت]
transport business
صنعت حمل و نقل
carrying business
صنعت حمل و نقل
initiated into business
دست اندرکار
monkey business
<idiom>
شوخی کردن
big business
واحد تجاری بزرگ
He is well versed in business .
درامور با زرگانی کاملا" وارد است
transport business
تجارت حمل و نقل
relating to business
<adj.>
بازرگانی
relating to business
<adj.>
تجارتی
What work do you do ? what is your business ?
کارتان چیست ؟
line of business
شاخه پیشه
I am minding my own business.
کاری بکار کسی ندارم
He has no business to interfere.
بیخود می کند دخالت می کند
line of business
پیشه
monkey business
کچلک بازی
line of business
حرفه
relating to business
<adj.>
تجاری
Our business has become tangled up.
کارمان پیچ خورده است
Why did you give away your business patern ?
چرا شریک خودت را لو دادی ؟
net business saving
پس انداز خالص شرکتها
small business computer
کامپیوتر کوچک تجاری
to hold a share in a business
در شرکتی سهمی داشتن
head of business firm
رئیس تجارتخانه
international business machine
corporation
He is completely absorbed by his business.
کاملاجذب کارش است
mail order business
کسب و کار مکاتبهای
international business machine
IB
land office business
کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
business data processing
داده پردازی تجاری
What advice would you give to someone starting up in business?
چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
Trade ( business ) is slack this week .
این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
common business oreinted language
زبان با گرایش متداول تجاری
Beat it !Buzz off! Mind your own business.
برو کشکت را بساب
type
نوع خون
type
با ماشین تحریر نوشتن
type
ماشین کردن طبقه بندی کردن
type
رقم
type
کلیشه
type
حروف چاپی حروف چاپ
type
قبیل
type
گونه الگو
type
قسم
type
نوع
type
سنخ
type of use
نمونه کاربرد
type
نمونه
he is not of that type
ازان قبیل اشخاص نیست
type
باسمه ماشین تحریر
type
فرمان TYPE
type
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
type
تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
type
متغیری که فقط حروف الفبا عددی را می پذیرد
type
نوع خون را معلوم کردن
type
سنخ تیپ
type
تیره
he is not of that type
جنم انراندارد
type
مدل
type
متغیری که هر نوع داده مثل عددی , متن و... را می پذیرد
type
ساختمان
My trip to Europe was business and pleasure combined .
سفرم به اروپ؟ هم فال بود وهم تماشا
to put one's affairs in order
[to settle one's business]
تکلیف کار خود را روشن کردن
reactive type
سنخ واکنشی
raised type
حروف برجسته برای
social type
سنخ اجتماعی
schizophrenic type
سنخ اسکیزوفرنیایی
soil type
تیپ خاک
soil type
نوع خاک
t type aerial
آنتن
field type
نوع رزمی
theoretical type
سنخ نظری
thinking type
سنخ اندیشه ورز
oscillating type
مین از نوع ارتعاشی یالرزشی
pyknic type
سنخ فربه تن
personality type
سنخ شخصیت
n type semiconductor
نیمه هادی نوع N
type command
نوع یکان ناو گروه
objective type
سنخ عینی
n type material
ماده نوع "ان "N
mission type
متضمن ماموریت
mission type
حاوی ماموریت
kinesthetic type
سنخ جنبشی
intuitive type
سنخ شهودی
introversive type
سنخ درون گرا
installation type
نوع قسمت
p type semiconductor
نیمه هادی نوع "پی "
installation type
نوع یکان
ordinal type
نوع معمولی
type of fuel
نوعسوخت
type table
نوع جدول سازمان
type size
اندازه فونت
type size
اندازه حروف
type setter
حروف چین
type s conditioning
شرطی شدن نوع اس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com