English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (8 milliseconds)
English Persian
butterfly plan طرح پروانه ای
Other Matches
butterfly پروانه
butterfly شنای پروانه
butterfly بشکل پروانه
butterfly پروانهای
butterfly tail دم پروانهای
butterfly knot گره پروانه
butterfly stroke شنایپروانهبرگشت
butterfly valve دریچه پروانهای
butterfly valve سوپاپ یا دریچه پولکی
butterfly turn دکمهنما
migrant butterfly پروانه کوچگر [حشره شناسی]
butterfly kick مراحلشنایپروانه
butterfly valve شیرپروانهای
to break butterfly on wheel کوشش بیهوده کردن
butterfly saddle rug قالیچه نقش پروانه ای [این نوع از قالیچه زین اسبی بیشتر در شمال هند و تبت رواج داشته و حالت ذوزنقه ای آن شبیه پروانه می باشد]
to break butterfly on wheel بیهوده صرف نیروکردن
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms] چیزی را قسطی خریدن
plan تدبیر
K-plan [طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
E-plan [طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
the better plan is to بهتر این است که .....
plan طرح ریزی کردن
plan نقشه کف
plan پیش بینی کردن
plan طرح کردن
plan نقشه
plan تدبیر اندیشه
plan خیال
plan نقشه مسطحه برنگاره
plan نقشه کشیدن طرح ریختن
plan هامن
plan زبان برنامه نویسی سطح پایین
plan طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan طرح کشیدن یا ریختن
plan برنامه ریزی کردن
plan برنامه
plan طرح
plan پلان
prestowage plan طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
project plan طرح پروژه
pursuance of a plan تعقیب اندیشه یا نقشهای
rolling plan برنامه غلتان
secondary plan طرح ثانوی
sheer plan نقشه ساختمانی ناو
strategic plan طرح جنگ
site plan نقشه جایگاه
site plan نقشه محل
sliding plan برنامه لغزان
stowage plan طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
pursuance of a plan اجرای نقشه یا طرحی
prestowage plan طرح باربندی کالاها
perspective plan برنامه بلند مدت
prospective plan برنامه بلند مدت
plan frame چارچوب برنامه
plan implementation اجرای برنامه
plan implementation عملی کردن برنامه
plan of action طرح عملیات
plan of campaign طرح پیکار
plan of maneuver طرح مانور
plan of the day برنامه روزانه ناو
plan range در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
plan targets اهداف برنامه
plan view دید از بالا
plan view نمای بالا
plan view نقشه کف
partial plan برنامه جزئی
strategic plan نقشه جنگ
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to foil a plan نقش بر آب کردن نقشه ای
to foil a plan عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan خنثی کردن نقشه ای
block-plan نقشه اولیه ساختمان
centralized plan پلان مرکزی
ground-plan [نقشه همتراز با زمین]
layaway plan <idiom> قرض راکم کم پرداختن
The plan landed . هواپیما بزمین نشست
tactical plan طرح عملیات تاکتیکی
tactical plan طرح عملیات نظامی
tentative plan طرح ازمایشی
test plan طرح ازمایش
to plan a building نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to plan a building عمارتی راطرح ریزی کردن
to pursue a plan مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to pursue a plan نقشهای را دنبال کردن
to suggest a plan طرحی راپیشنهادکردن
war plan نقشه جنگی
working plan نقشه اجرا راهنمای کار
open-plan ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
war plan طرح جنگی
part plan نقشه جزیی
master plan نقشه مجموعه
contingency plan طرح احتمالی
deck plan صفحه پل کشتی
deck plan افق پل کشتی
detailed plan برنامه تفصیلی
development plan برنامه توسعه
development plan طرح گسترش
development plan طرح ارایش زمین
docking plan نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
draft plan پیش نویس برنامه
economic plan برنامه اقتصادی
entry plan طرح ورود به بندر
entry plan طرح دخول به سر پل
europen plan نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
financial plan برنامه مالی
contingency plan برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
contingency plan طرح عملیات احتمالی
ground plan نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
ground plan شالوده
ground plan طرح اساسی
ground plan نقشه مسطحه
ground plan برنگاره
american plan مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
approval of plan تصویب نقشه
barrier plan طرح موانع
master plan نقشه کلیات
cargo plan طرح بارگیری ناو
collection plan طرح جمع اوری اخبار
collection plan طرح جمع اوری
colombo plan طرح کلمبو
colombo plan طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
fire plan طرح اتش
marshall plan برنامه مارشال
ordnance plan طرح اردنانس
ordnance plan طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
interim plan برنامههای موقت
investment plan برنامه سرمایه گذاری
it was no part of my plan ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
it was no part of my plan کی جزو نقشه من بود
national plan برنامه ملی
key plan نقشه راهنما
lesson plan طرح درس
loading plan طرح بارگیری خودرو
marshall plan طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
marshall plan طرح مارشال
installment plan خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
outline plan طرح مبنا
illumination plan طرح روشنایی منطقه
fire plan طرح اتش توپخانه
flight plan طرح یا نقشه پروازهواپیماها
floor plan نقشه اشکوب
frequency plan طرح فرکانس
game plan استراتژی بازی
general plan نقشه کلی
general plan نقشه عمومی
installation plan نقشه ی نصب
he thought out a plan تدبیری اندیشید
parking plan طرح پارک کردن هواپیماها
illumination plan طرح روشن کردن منطقه نبرد
he thought out a plan فکری بنظرش رسید
air fire plan طرح اتش هوایی
negative tax plan طرح مالیات منفی
negative tax plan برنامه مالیات منفی
annual food plan برنامه غذایی سالیانه
artillery fire plan طرح اتش توپخانه
restrictive fire plan طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
documented plan figures ارقام مستند برنامه
coordinated fire plan طرح اتش هم اهنگ شده
open-plan coach طرحبازوگن
The plan is now in action ( underway ) . طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
constant helm plan نقشه زیگزاگ
disaster recovery plan طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
class improvement plan طرح توسعه ناو
plan position indicator صفحه رادار ناو یا هواپیما
class improvement plan طرح بهبودناو
on the installment plan [American English] به اقساط
to buy something on the installment plan [system] چیزی را قسطی خریدن
His plan miscarried . He missed the target تیرش بخطا رفت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com