English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
by an inclination of the head با خم کردن سر
Other Matches
inclination زاویه بین صفحه مدار وصفحه مرجع
inclination زاویه میل
inclination میل
inclination انحراف
inclination تمایل شیب
inclination طبیعت
inclination سیرت
inclination نهاد
inclination to do anything میل بکردن کاری
inclination diagram دیاگرام میل توپ
magnetic inclination انحراف مغناطیسی
inclination for any thing تمایل یا میل بچیزی
inclination compass قطبنمای میلی
king pin inclination انحراف کینگ پین
head to head polymer بسپار سر به سر
Off with his head ! سرش را ببرید !
head well مادر چاه
head way پیشروی
head way بلندی طاق سرعت
head way پیشرفت
head-on از طرف سر
head way بجلو
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
keep one's head خونسردبودن
head-on روبرو
head-on نوک به نوک
head first از سر سراسیمه
head first باکله
head first سربجلو
head-first باکله
head-first سربجلو
head-first از سر سراسیمه
head on روبرو
keep one's head دست پاچه نشدن
to go off one's head دیوانه شدن
head off <idiom> به عقب برگشتن
go to one's head <idiom> مغرور شدن
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
head well چاه پیشکار
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
per head متوسطمیانگین
over head هزینه سربار
off with his head سرش را از تن جدا کنید
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
one way head سریکجهته
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
R/W head وسیله
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
to head off عازم شدن [گردش]
well head سر چشمه
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
head for به سمت معینی در حرکت بودن
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
with head on سربه پیش سر به جلو
head to head رقابت شانه به شانه
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> برای خودش
keep one's head <idiom>
head up <idiom> رهبر
head out <idiom> ترک کردن
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
R/W head HEAD WRITE/READ
head کله
head : سرگذاشتن به
head دارای سرکردن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head دربالا واقع شدن
head سرفشنگ
head عناصر اولیه ستون
head پیش رو
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head سرپل توالت ناو
head عازم شدن سرپل گرفتن
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head توپی کامل و سایر متعلقات
head ضربه با سر
head هد
head مهم
head عمده
head راس عدد
head نوک
head ابتداء
head انتها دماغه
head دهانه
head رئیس
head سالار عنوان
head سر
head موضوع
head منتها درجه موی سر
head فهم
head خط سر
head فرق سرصفحه
head سرستون
head سردرخت
head اصلی
head انتهای میز بیلیارد
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head-on از سر
head ارتفاع فشاری
head دماغه
head بخش بالایی وسیله
head شبکه یا بدنه
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head on شاخ بشاخ
head on از سر
head on از طرف سر
head on نوک به نوک
head-on شاخ بشاخ
head افت
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head عنوان مبحث
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head رهبری کردن مقاومت کردن
head راس
head نوک پیکان
head دهنه ابزار
head دستشویی قایق بالای بادبان
round head سر گرد
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
rivet head کله پرچ
round head برگردان
raise its head پیدا شدن
recording head نوک ضبط
read head نوک خواندن
read head هد خواندن راس خواندن
record head نوک ضبط
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
to knock head پیشانی برخاک نهادن
raw head نوک خواندن
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
raise its head پدید امدن
read head نوک خواننده
raw head نوک خواننده
scald head کچلی
splash head پاشش گیر
static head فشار ایستایی
swelled head خودخواه
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
ti lift one's head نیرو گرفتن
the crown of the head فرق سر
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
spindle head سر هرزگرد
to knock head سجود
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
sculptured head پیکره سر ادمی
sculptured head سردیس
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
print head نوک چاپ
shock head انبوه گیسو
shock head دارای موی فراوان
spear head گروه جلودار
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
to gather head نیروگرفتن
tension head بار کشش
puzzle head که دارای افکارمغشوش و خیالات درهم برهم است
my head aches سرم درد میکند
long head زیرکی
lose one's head دیوانه شدن
lost head افت بار
lunk head ادم کله خر
magnetic head نوک مغناطیسی
magnetic head هد مغناطیسی
manufactured head سر ساخته شده
mast head نوک دکل کشتی
movable head با نوک متحرک
long head دوراندیشی
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
letter head سر کاغذ
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
keep one's head above water رهایی یافتن
keep one's head above water قصر دررفتن
knock on the head خنثی کردن
knock on the head باطل کردن
knock on the head نقش بر اب کردن
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
knurled head سر عدسی اج دار
lapping head سمبه توپ
lapping head سمبه فلزی
moving head با نوک متحرک
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
net head ارتفاع موثر
poppet head پایه
poppet head گیره
poppet head طناب و قرقره که در بالای تیری نصب شده باشد
poppy head خشخاش ارایش گلدسته واردربالای صندلیهای کلیسا
power head سر موتور
power head نوک نیزه تیراندازی به ماهی
pressure head ارتفاع فشار
print head هد چاپ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com