English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
call someone's bluff <idiom> ثابت کردن ادعا
Other Matches
bluff حریف را از میدان درکردن
bluff توپ
bluff قمپز
bluff چاخان سراشیب
To bluff someone. به کسی توپ زدن ( بلوف زدن )
bluff توپ زدن
bluff فریب دادن
bluff فریفتن
bluff گول زدن
bluff اغفال کردن
bluff مغبون کردن
bluff پرتگاه
double bluff دروغدرروزروشن
what [some] people would call [may call] <adj.> کذایی
what [some] people would call [may call] <adj.> باصطلاح
what [some] people would call [may call] <adj.> که چنین نامیده شده
to call for anyone پی کسی فرستادن
call for some one پی کسی فرستادن
call forth بکار انداختن
to call نام دادن
call off بر هم زدن
call up <idiom> تلفن کردن
on call <idiom> آماده برای ترک خدمت
to call نامیدن
call out اعلام خطر کردن
call out اعلام خطر
call off صرفنظر کردن
call off منحرف کردن
call of more حق تقاضای زیاد کردن مبیع
call on <idiom> سرزدن به کسی
to call something your own چیزی را از خود دانستن [شاعرانه]
call off فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
call in تو خوانی
call on <idiom> صدا زدن کسی
to call out دادزدن
to call off منحرف یامنصرف کردن
to call into being بوجوداوردن
to call into being هستی دادن
to call in دعوت کردن
to call in مطالبه کردن
to call in خواستن
to call in صداکردن
to call from within ازتویا اندرون صدا کردن
to call for a احتیاج بدقت داشتن
to call for خواستن
through call مکالمه مستقیم
to call out بلندصداکردن
on call اتشهای طبق درخواست
call off <idiom> کنسل کردن
call for someone <idiom> آمدن وبردن کسی
To call someone. کسی را صدا زدن ؟( صداکردن )
If anyone should call , let me know. اگر کسی تلفن زد مرا خبر کن
next call تماسخواب
to call together فراهم اوردن
first call شیپور جمع
to call up بخاطراوردن یاداوردن
to call up احضارکردن
to call up خواستن
to call together جمع کردن
on call بنا به درخواست
to call توجه کسیراجلب کردن
call in تو خواندنی
call up صدا زدن
call صدا زدن
at call اماده فرمان
at call عندالمطالبه
at call به محض درخواست عندالمطالبه
at call فورا
at his call بر حسب اخطار یا احضار او
at or within call اماده فرمان
call-up تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call up احضار برای فعالیتهای نظامی
call up دستور ارسال گزارش
call up شیپور احضار بخاطر اوردن
call up تذکر دادن جمع کردن
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-up احضار برای فعالیتهای نظامی
call-up دستور ارسال گزارش
call-up شیپور احضار بخاطر اوردن
call-up تذکر دادن جمع کردن
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
to call somebody to [for] something از کسی برای چیزی درخواست کردن
call by value فراخوانی با ارزش
to call somebody to [for] something پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
call by name فراخوانی با نام
call down سرزنش کردن
call down ملامت کردن تحقیر کردن
call for ایجاب کردن
call off خاتمه دادن
to be on-call در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
call for مستلزم بودن
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
to call on god بخدادعاکردن
roll-call حاضر و غایب کردن
to call the rolls حاضروغایب کردن
to call to account بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to call to mind بیاداوردن
to call to mind بخاطراوردن
to call to remembrance بیاداوردن
to call to remembrance بخاطر اوردن
to call to witness بگواهی خواندن
to call to witness بشهادت طلبیدن
to call to witness استشهادکردن از
I'd like to have a place of my own [to call my own] . من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
to call back بازخواندن
to call cousins قوم و خویش داشتن
to call for tenders بمناقصه گذاشتن
call someone names بد دهنی کردن
to call in evidence گواهی خواستن از
to call in evidence استشهادکردن از
to call in question تردیدکردن در
call someone names دشنام دادن
to call in evidence بشهادت طلبیدن
to call into requisition باز گرفتن
to call into requisition بمصادره یاسخره گرفتن
to call back پس گرفتن
emergency call خبر یا مکالمه اضطراری
To visit someone . To call on someone. بدیدن کسی رفتن
on-call service آماده برای ترک در خدمت [اصطلاح رسمی]
To call on ( visit ) someone . سر وقت کسی رفتن
at someone's beck and call <idiom> همیشه آماده پذیرایی
call it quits <idiom> متوقف کردن تمام کار
call of nature <idiom> احتیاج به دستشویی داشتند
call-up order دستور به خدمت [سربازی]
call on to the carpet <idiom> مورد مواخذه قرارگرفتن
call the shots <idiom> سفارش دادن
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
phone call تماستلفنی
to call somebody back کسی را احضار کردن
to call somebody back کسی را معزول کردن
call box اتاقک تلفن
call box کابین تلفن
call box کیوسک تلفن
call box تلفن صحرایی
call boxes اتاقک تلفن
call boxes کابین تلفن
call boxes کیوسک تلفن
call boxes تلفن صحرایی
to call somebody back کسی را فراخواندن
curtain call کف زدن حضار
curtain call بازگشت هنرپیشگان به صحنه
You can call me at ... [phone no.] <idiom> شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
clarion call احساساتعمومیدربارهچیزی
to call somebody through [via] [over] Skype به کسی با [بوسیله] سکایپ زنگ زدن
to call any one in testimony از کسی گواهی خواستن
call-ups احضار برای فعالیتهای نظامی
call time تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
call time تایم اوت
call-ups تذکر دادن جمع کردن
call the roll حاضر و غایب کردن
call the roll حضور و غیاب کردن
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call statement حکم فرا خوانی
call sign معرف رادیویی
call signs معرف رادیویی
call signs معرف
call processing فراخوان پردازی
call to account مواخذه کردن از
call to account حساب خواستن از
chargeable call مکالمه قابل پرداخت
call-ups دستور ارسال گزارش
call to witness به شهادت طلبیدن
call in question تردید کردن در
call to witness گواهی خواستن از
call-ups شیپور احضار بخاطر اوردن
call to witness گواه گرفتن
call to quarters شیپور احضار
call to prayer اقامه قبل از نماز
call to prayer اذان
call to order به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
call to mind بخاطر اوردن
call price ارزش اسمی
adjutant's call احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
call for tender برای مزایده یا مناقصه فراخواندن
call for help to god دعا
call for fire درخواست اتش کردن
call for fire درخواست اتش
call for ..... under the credit درخواست کردن ..... تحت اعتبار
bugle call علامت دادن به وسیله شیپور شیپور جمع
call a metting تعیین وقت و دعوت برای جلسه
call by result فراخوانی با نتیجه
call by reference فراخوانی با ارجاع
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
call sign معرف
call board تخته اعلانات
bugle call فرمان
call in evidence گواهی خواستن از
boarding call بازدید رسمی
boarding call دعوت به بازدید
boat call مخابره با قایق
call over the coals سرزنش کردن
call option خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
call option خرید به شرط خیار
call one's shot مشخص کردن هدف
call mission درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
call meter کنتور مکالمات تلفنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com