English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (8 milliseconds)
English Persian
called pocket کیسه تعیین شده از طرف بازیگر
Other Matches
so called باصطلاح
so called که چنین نامیده شده
so called کذایی
called فرا خوانده
so called نامیده شدن
so-called باصطلاح
so-called که چنین نامیده شده
so-called کذایی
so-called اصطلاحا
so-called به اصطلاح
so called اصطلاحا
so-called نامیده شدن
He is called by this name. اورا به این رسم می خوانند
so called به اصطلاح
to be called به نامی خوانده شدن
to be called at the bar به سمت وکالت پذیرفته شدن
called shot ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
he called his kindred together خوبشاوندان خودرافراهم اورد
called ball گوی تعیین شده از طرف بازیگر
called strick پرتابی که از منطقه توپزن می گذرد ولی ضربه نمیخورد
called program برنامه فرا خوانده
It was only when she rang up [called] that I realized it. تازه وقتی که او [زن] زنگ زد من متوجه شدم.
The old paper money is called in. اسکناسهای کهنه از جریان خارج می شوند
Last night I called [rang] my mom. دیشب به مادرم زنگ زدم.
pocket محاصره شدن
pocket حباب
pocket کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pocket پیش رفتگی خط جبهه
pocket کوچک جیبی
pocket نقدی
pocket بجیب زدن
pocket درجیب پنهان کردن
pocket جیب دار درجیب گذاردن
she had him in her pocket خوب جلوش را گرفته بود
pocket پولی
pocket کیسه هوایی
pocket فرورفتگی
pocket جیب
she had him in her pocket کاملابراواختیارمیکرد
pocket پاکت تشکیل کیسه در بدن
gusset pocket جیبپاکتی
interior pocket جیبداخلی
mock pocket جیبساختگی
outside ticket pocket جیبکوچکبیرونی
patch pocket جیبرویسینه
inset pocket جیبمخفی
front pocket جیبجلو
back pocket جیبپشتی
batten pocket بادبان
bottom pocket سوراخمیزبیلیاردبرایتوپ
centre pocket گودال
centre pocket مرکزی
door pocket جیبدر
hidden pocket جیبمخفی
exterior pocket کیفبازشو
flap pocket جیبلبهدار
foot pocket قالب پا
fork pocket محفظهانشعابی
seam pocket جیبرویدرز
stake pocket جیبتودهای
top pocket حفرهفوقانی
pocket calculator ماشین حساب جیبی
trouser pocket جیب شلوار
air pocket دست انداز هوایی
pocket rule خط کش جیبی [ابزار]
pocket rules خط کش های جیبی [ابزار]
pocket watch ساعت جیبی
vertical pocket جیبعمودی
welt pocket جیبنواری
pocket-sized جیبی
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
They picked my pocket. جیبم رازدند
pocket rules خط کش های تاشو [ابزار]
pocket rule خط کش تاشو [ابزار]
watch pocket جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
armature pocket شیار ارمیچر
out of pocket expenses هزینه واقعی
pocket battleship رزمناو تندرو و سبک
pocket knives چاقوی جیبی
pocket book دفتر بغلی
pocket knife چاقوی جیبی
pocket borough حوزه انتخاباتی تحت نفوذ یک نفر یا یک خانواده
pocket computer کامپیوتر جیبی
pocket edition چاپ جیبی کتاب
out of pocket expenses هزینهای که از جیب شخص درامده باشد
air pocket منفذ
air pocket بادگیر
chip pocket شیار دندانههای اره
air pocket چاه هوایی
empty pocket ادم بی پول یا تهی کیسه
i am rials in pocket سه ریال در جیب دارم
i am rials in pocket سه ریال سود بردم
i am 0 rials out of pocket 05 ریال زیان
i am 0 rials out of pocket کرده ام
lime pocket پوشش اهک
one pocket billiard بیلیارد با 51 گوی هدف که هر بازیگر سعی دارد 8 گوی را در کیسه انتخابی خوداندازد
pocket expenses هزینه مختصر شخصی
pocket judgment سند قطعی لازم الاجرا
pocket judgment سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
pocket veto رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
pocket calculator حسابگر جیبی
pocket billiards بیلیارد امریکایی با 51 گوی رنگی و 6 کیسه از شماره 1تا 51 بین 2 بازیگر
slash pocket جیب عمودی درجهت درزلباس
the furniture of ones pocket دارایی جیب
vest pocket جیبی
pocket money پول جیب
vest pocket مخصوص
vest pocket جیب جلیقه
watch pocket جیب ساعتی
pocket pistol بغلی عرق
pocket calculators حسابگر جیبی
pocket pistol طپانچه جیبی
pocket lamp لامپ کوچک
pocket lamp چراغ قوه
pocket meter سنجه جیبی
pocket picking جیب بری
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
pocket book کیف بغلی
pocket handkerchiefs دستمال جیبی
pocket handkerchief دستمال جیبی
trousers pocket [American E] جیب شلوار
pants pocket [American E] جیب شلوار
bottle pocket billiard بیلیارد کیسه دار با 2 گوی ومهره بطری مانند
hand-warmer pocket جیبگرم کنندهیدست
front top pocket جیببالایجلویشلوار
poker pocket billiards بیلیارد کیسهای دونفره یابیشتر با گوی اصلی و 61گوی شماره دار
To pick somebodys pocket. جیب کسی را زدن
ast welt pocket جیبپیشسینهای
To put ones hand in ones pocket. دست توی جیب کردن ( پول خرج کردن )
burn a hole in one's pocket <idiom> پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
to pocket a tidy sum <idiom> پول خوبی به جیب زدن
hand warmer pocket جیببقل
The kings horse has been called a pack horse. <proverb> به اسب شاه گفتند یابو .
broad welt side pocket جیبپهنپهلو
He has feathered his nest. He has lined his pocket. اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
Money burnes a hole in his pocket. پول تو جیب اش بند نمی شود
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
money burns a hole in his pocket <idiom> پول تو دستش بند نمی شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com