English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
carbon pile regulator نافم کربنی
Search result with all words
carbon pile voltage regulator تنظیم کننده ولتاژ زغالی
Other Matches
regulator سوپاپ نافم
regulator نافم
regulator متعادل کننده
regulator الت تعدیل
regulator تنظیم کننده
regulator تعدیل کننده
regulator رگولاتور
main regulator تنظیم کننده محور اصلی
relay regulator افتامات
voltage regulator رگولاتور ولتاژ
voltage regulator نافم ولتاژ
voltage regulator تنظیم کننده اختلاف سطح
current regulator نافم شدت
line regulator تنظیم کننده
induction regulator تنظیم کننده ولتاژ القائی
induction regulator نافم ولتاژ القائی
voltage regulator تنظیم کننده ولتاژ نافم ولتاژ
voltage regulator تنظیم کننده ولتاژ
window regulator وسیله تنظیم پنجره
frequency regulator رگولاتور فرکانس
regulator first stage صفحهنمایشنخستینرگلاتور
emergency regulator تنظیمکنندهفوری
field regulator نافم میدان
field regulator تنظیم کننده میدان
line regulator ولتاژ شبکه رگولاتور خط
load regulator نافم بار
speed regulator نافم سرعت
potential regulator نافم ولتاژ
speed regulator تنظیم کننده سرعت
potential regulator رگولاتور ولتاژ
slip regulator تنظیم کننده لغزش
pressure regulator شیر تنظیم
load regulator رگولاتور بار تنظیم کننده بار
tirrill regulator نافم ارتعاشی
pressure regulator شیر فشار شکن
medical regulator تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
torque regulator تنظیم کننده گشتاور پیچشی
constant current regulator تنظیم با امپر ثابت
contact voltage regulator نافم ولتاژ با کنتاکت
rotary type regulator رگولاتورنوع گردان
oxygen supply regulator کنترلکنندهذخیرهاکسیژن
pressure demand regulator رگولاتورتنظیمفشار
barrel offtake regulator دهانه ابگیر با لوله دریچه دار
constant potential regulator ولتپای
stitch length regulator منظمکنندهاندازهدوخت
constant voltage regulator ولتپای
rotary type regulator تنظیم کننده گردان
induction voltage regulator نافم ولتاژ القائی
induction voltage regulator نافم ولتاژ با القا
aerofoil type offtake regulator دهانه ابگیر خودکار با جریان معکوس به فرم ائرودینامیک
carbon C :symb
carbon ذغال
carbon ذغال خالص
carbon کربن
carbon الماس بیفروغ
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-up تصادف چند ماشین
pile up <idiom> روی هم قرار دادن
pile-up تراکم کار
to pile it on اغراق گفتن
pile ستون
pile کومه
pile مقدار زیاد کرک
pile یک تارموی
pile خواب پارچه
pile پارچه خزنما
pile ستون ستون لنگرگاه
pile ستون پل
pile توده کردن کومه کردن
pile گوشت فرش [قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
pile اندوختن
pile پرزقالی وغیره
pile پیل اتمی
pile شمع
pile دستک
pile پیل
pile نوک تیر
pile کپه
pile خامه فرش
pile تیرپایه
pile کرک
pile توده
pile سد موج شکن
carbon copies رونوشت کاربنی
carbon dioxide گازکربنیک
hydro carbon ترکیب هیدروژن و کربن
primary carbon کربن 1 درجه
carbon copies ورق کاربن
primary carbon کربن نوع اول
sugar carbon زغال قند
gas carbon ذغال قرع
decolorizing carbon ذغال رنگ زدا
carbon monoxide منواکسید کربن
tertiary carbon کربن 3 درجه
carbon copies رونوشت
tertiary carbon کربن نوع سوم
carbon holder پایه کربن
carbon paper کاغذ کاربن
carbon copy کپی نسخه غیراصل
carbon copy رونوشت
carbon copy ورق کاربن
secondary carbon کربن نوع دوم
carbon dioxide دی اکسید کربن
secondary carbon کربن 2 درجه
carbon copy رونوشت کاربنی
carbon copies کپی نسخه غیراصل
acetylenic carbon کربن استیلنی
activated carbon کربن فعال شده
carbon black دوده
carbon arcwelding جوش قوسی بوسیله کربن
carbon microphone میکروفون زغالی
carbon resistor مقاومت کربنی
carbon rheostat رئوستای کربنی
carbon ribbon نوار کاربنی
carbon ribbon ریبون پلاستیکی نازک با جوهر مشکلی که در چاپگر استفاده میشود
carbon cycle سیکل کربن
carbon free ذغال ازاد
carbon free کربن ازاد
carbon fixed ذغال ثابت
carbon brush زغال کربنی
carbon brush ذغال
carbon cell پیل کربنی
carbon contact کنتاکت کربنی
carbon deposite لایه کربن
carbon disk قرص زغالی
carbon steel فولاد کربن یا فولاد سخت
carbon fixed کربن ثابت
carbon seal وسیلهای مقاوم در برابرگرما که در موتورهای توربینی برای جلوگیری ازخروج یا نشت روغن ازمحفظه یاتاقان بکار میرود
anomeric carbon کربن انومری
be a carbon copy <idiom> دقیقا مثل دیگری بودن
asymmetric carbon کربن بی تقارن
active carbon کربن فعال
carbon dating اندازهگیریسنچیزیبااستفادهازمیزانرادیواکتیویتهآن
cored carbon کربن هسته دار
activated carbon ذغال فعال شده
carbinol carbon کربن کربینول
carbon tape نوارکاربنی
battery carbon زغال باتری
carbon tracking باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
pile-ups تصادف چند ماشین
pile-ups تراکم کار
screw pile شمع پیچی
sand pile توده شن
sand pile توده ماسه
bale of pile عدل کرک
shoe of a pile نوک شمع
loop pile پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
to make a pile پول بسیار اندوختن
pile height ارتفاع پرز [این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
sheet pile سپر فولادی برای ساختمانهای ابی
uranium pile مشعل هسته اتمی
uranium pile مشعل اورانیومی
to pile up or on the agony شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
to pile up a ship کشتی را بخاک نشاندن
to pile arms چاتمه زدن
make a pile <idiom> پول هنگفتی به جیب زدن
make a pile <idiom> بار خود را بستن
timber pile پایه چوبی
silk pile خامه ابریشمی
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
unspun pile [خامه و پرز کم تاب یا بدون تاب]
storage pile انبار مصالح در کارگاه
silk pile پرز ابریشمی
bale of pile عدل خامه
atomic pile واکنشگاه اتمی
friction pile شمع اصطکاکی
head of a pile سر شمع
king pile تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
nuclear pile پیل هستهای
pile bent پایه
pile bent خرک
pile cap دال بتنی که سر شمعها را می پوشاند
pile cap کلاهک شمع
pile driver تیرکوب
friction pile شمع مالشی
foundation pile میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
foundation pile تیر فونداسیون
bearing pile تکیه گاه پایه کوب
bored pile شمع درجا
concrete pile پایه بتونی
concrete pile شمع بتنی
cross or pile شیر یا خط
driven pile شمع کوبیده
dry pile پیل خشک
dry pile باطری قلمی
f. pile or pyre توده هیزم که مرده راروی ان میسوزانند
pile driver ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile driver شمعکوب
pile plank سپر
pile foundation شمع پی
pile foundation فونداسیون ستون
pile group دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
pile hammer چکش شمع کوب
pile planking دیوار سپر فولادی
pile head سر شمع
pile helmet کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
pile planking سپرکوبی
pile foundation شالوده شمعی
pile foot قسمت تحتانی شمع
pile driving شمعکوبی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com