Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
cartridge drive
درایوفشنگی
Other Matches
cartridge
کارتریج ROM که روی چاپگر نصب میشود تا فاهر هر چاپ بهتری داشته باشد ولی هنوز نسبت به سایر خصوصیات محدود است
cartridge
محفظه پرتابل سوخت جامد یاسیستم خودسوزی برای پرتاب پرتابه
cartridge
پیکاپ گرامافون
cartridge
کارتریج
cartridge
گلوله
cartridge
فشنگ
cartridge
قاب نوار
cartridge
فیوز فشنگی
cartridge
که قابل نصب در کامپیوتر است و حاوی داده و برنامههای جانیبی ذخیره شده در قطعه ROM است
cartridge
کاست قابل حمل حاوی دیسک یا نوار یا برنامه یاداده
cartridge
دیسک سخت قابل جابجایی
cartridge
ایبدن چاپگر در یک کارتریج بسته
cartridge
درایوی که یک دیسک یا نوار را در کارتریج به کار می گیرد
cartridge
جعبه نوار که شامل نوار مغناطیسی است
cartridge
جعبه پلاستیکی که محفظه جوهر است
cartridge
کارتریجی که حاوی داده ذخیره شده است
cartridge
بخش متصل
cartridge belt
نوار فشنگ
cartridge box
خشاب فشنگ
cartridge box
جعبه فشنگ
cartridge case
پوکه فشنگ
cartridge case
پوکه
cartridge belt
فانوسقه
cartridge (shotgun)
گلولهتفنگشکاری
blank cartridge
فشنگ بی گلوله
cartridge film
فیلمفشنگی
cartridge paper
کاغذ مخصوصنقاشی
game cartridge
محلورودیبازی
cartridge stem
ساقهکارتریج
cartridge font
فونت کارتریج
cartridge fuse
فیوز فشنگی
rom cartridge
ROکارتریج
tape cartridge
کارتریج نوار
ribbon cartridge
کارتریج نوار
phone cartridge
پیکاپ گرامافون
magnetic cartridge
پیکاپ مغناطیسی
dummy cartridge
فشنگ مشقی
dummy cartridge
فشنگ اموزشی
fuse cartridge
فشنگ فیوز
cartridge mixer
اجزایشیرآب
emergency cartridge
کارتریج اضطراری
toner cartridge
کارتریج جوهر
cartridge chamber
گلولهفشنگ
cartridge (rifle)
گلولهتفنگ
cartridge starter
سیستم استارت موتور اصلی که توسط کارتریج قابل شارژی کار میکند
cartridge shell
بدنه پوکه
cartridge shell
بدنه پوکه فشنگ
cartridge heater
گرم کن فشنگی
magnetic tape cartridge
کارتریج نوار مغناطیسی
cartridge actuated device
وسیلهای که با فشار گازفشنگ کار میکند وسیله فشنگی برای پرتاب صندلی خلبان
solid state cartridge
کارتریج حالت جامد
solid state cartridge
کارتریج نیمه هادی
knife-blade cartridge fuse
فیوزفشنگیتیغهدار
to drive at
قصد داشتن از
d.c. drive
ماشین جریان دائم
d.c. drive
محرکه جریان دائم
to take a drive
سواری کردن
drive way
جاده خیابان
to drive out
بیرون کردن
off drive
ضربه به سمت راست
drive
رانندگی کردن
on drive
ضربه بسمت توپزن
to drive away
دورکردن
drive way
مسیر اتومبیل رانی
to drive away
دفع کردن
to drive at
توجه داشتن به
drive-in
درایواین
drive
گریز پا به توپ
drive
فرار گل زن
drive
ضربه از پایین
drive
ضربه درایو
drive
سوارشدن و کنترل اتومبیل
drive
رانندگی ارابه مسابقهای
drive
راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive
دنده
drive
شفت
drive
راندن گرداندن گرداننده
drive!
برون!
[با ماشین]
drive
راندن
drive
بردن
drive
عقب نشاندن بیرون کردن
drive
تحریک کردن
drive
سواری کردن کوبیدن
drive
ولت محرک
drive
سائق
drive
جلو بردن
drive
محرکه گیربکس
self-drive
اتومبیلیبارانندهخودکار
drive at
<idiom>
سعی درگفتن چیزی
drive
گرداننده
drive
باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
drive
بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drive
وسیلهای که دیسک مغناطیسی را می چرخاند و محل نوک خواندن / نوشتن را کنترل میکند
drive
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive
مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
drive
رانش سواری دوندگی
drive
فرمان
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
full drive
بسرعت هرچه تمامتر
hard drive
دستگاه دیسک سخت
[رایانه شناسی]
maternal drive
سائق مادری
motor drive
محرکه موتوری
to drive a car
رانندگی کردن خودرویی
Could you drive more slowly, please?
ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟
To drive all with the same stick .
<proverb>
همه را با یک چوب راندن .
lineshaft drive
محرکه انتقال
hypertape drive
وسیله خواندن یا ثبت اطلاعات توسط کارتریجهای نوارمغناطیسی
hunger drive
سائق گرسنگی
full drive
باشتاب هرچه بیشتر
four gear drive
گیربکس چهار دنده
to drive a bus
اتوبوسی را راندن
group drive
محرکه گروهی
loop drive
ضربه باپیچش زیاد نزدیک تور حریف
final drive
محرکه محور عقب
disc drive
درایودیسک
hard drive
گرداننده سخت
physical drive
دیسک گردان فیزیکی
primary drive
سائق نخستین
to drive a wedding into
رخنه کردن در
To drive someone up the wall.
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
to drive into a corner
درتنگنا انداختن
to drive mad
دیوانه کردن
to drive mad
بدیوانگی انداختن
chain drive
زنجیرهکششی
visceral drive
سائق احشایی
winchester drive
دیسک گردان وینچستر
drive-ins
درایواین
to drive a wedding into
شکافتن
tandem drive
حرکت قطاری
st0 drive
گرداننده 605ST
drive someone up a wall
<idiom>
از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
cassette drive
درایوکاست
rim drive
لبه گردانی
roller drive
مکانیزم چرخ دنده کاهنده یاافزاینده
drive chain
زنجیرهراندن
secondary drive
سائق ثانوی
social drive
سائق اجتماعی
drive wheel
چرخدنده
right-hand drive
اتومبیلهاییکهفرمانآنهادرسمتراستاست
belt drive
بدنهعقب
tape drive
نوار چرخان نوار ران
differential drive
دیفرانسیل
disk drive
گرده چرخان
drive a benefit
سود بردن
drive arousal
برانگیختگی سائق
drive bay
فضایی درون پوشش کامپیوتر که درایو دیسک نصب شده است
drive belt
تسمه محرک
drive capstan
چرخ تسمه محرک
drive channelling
راه گزینی سائق
drive shaft
محور رانش
drive current
جریان تحریک
drive designator
پارامتر دیسک گردان
drive displacement
جابه جایی سائق
drive fit
محل رانش
drive mad
دیوانه کردن
drive mechanism
جعبه دنده
drive mechanism
مکانیزم رانش
to drive wild
دیوانه کردن
default drive
گرداننده پیش فرض
crawl drive
محرک وسیله نقلیه خزنده
tape drive
دستگاه نوارخوان
tape drive
نوارچرخان
activity drive
سائق فعالیت
publicity drive
فعالیت تبلیغاتی
all wheel drive
محرک تمام چرخها
area drive
شکار دواندن
Bernoulli drive
سیستم بافرفیت ذخیره سازی بالا که ازکارتریج قابل تعویض MBاستفاده میکند
tape drive
نوار گردان
carriage drive
خیابان پارک
tape drive
نوار ران
cover drive
ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
crank drive
محرک میل لنگ
disk drive
دیسک ران دیسک چرخان
crank drive
گرداننده میل لنگ
disk drive
گرداننده دیسک دیسک گردان
disk drive
دیسکخوان
drive motor
موتور محرک
final drive
چرخ گرداننده نهایی شنی
drive to maturity
جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
drive volley
ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
current drive
گرداننده کنونی
drive winding
سیم پیچ تحریک
drive's seat
صندلی راننده
drive shafts
میل لنگ
drive shaft
محور محرکه
drive shaft
میله محرک محور محرک
electric drive
محرکه الکتریکی
drive shaft
میل لنگ
exploratory drive
سائق کاوش
four-wheel drive
محرک چهار چرخ
four wheel drive
محرک چهار چرخ
final drive
گرداننده نهایی
drive's cab
اطاق راننده
drive to maturity
حرکت بسوی بلوغ
drive shafts
میله محرک محور محرک
drive screw
ژیگلور
drive screw
پیچ خودرو
disk drive
گرده ران
drive state
حالت سائقی
drive reduction
کاهش سائق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com