Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
catch a rail
برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
Other Matches
by rail
باقطار
third rail
ریل کنتاکت
rail
سرزنش
rail
توبیخ
rail
سرکوفت طعنه
rail
ریل خط اهن
rail
خط اهن
rail
نرده کشیدن توبیخ کردن
rail
دست انداز کمرکش در و پنجره
rail
الت میانی در و پنجره
rail
وادارمیانی در و پنجره
rail
ریل
rail
شینه
per rail
با راه اهن
rail
نرده
by rail
با راه اهن
z rail
ریل یا شینه "زد"
to catch at something
برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
catch-22
<idiom>
هرکاری انجام بدی نتیجهاش بد است
catch-as-catch-can
<idiom>
به هر راه ممکنی
catch on
<idiom>
فهمیدن
catch up
رسیدن به
I wI'll try to catch up.
سعی می کنم خودم را برسانم ( جبران عقب افتادگه )
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
catch as catch can
کشتی ازاد
catch up with (someone or something)
<idiom>
وقف دادن به کسی یا چیزی
Nobody can catch up with him.
کسی به پایش نمی رسد
catch 22
کجدار و مریز
to catch up
رسیدن به
to catch away
ربودن
catch up
تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی
to catch away
گرفتن وبردن
to catch on
دریافتن
to catch on
فهمیدن
to catch on
گرفتن
to catch up
گرفتن ربودن
catch on
<idiom>
همه گیر شدن
catch up
ربودن
catch on
گرفتن
catch
درک کردن
catch
کشتی کج
catch
فهمیدن
catch
دچار شدن به
catch
رسیدن به نفر جلو
catch
مانوردادن روی موج و رانده شدن موج سواربطرف ساحل
catch
بل گیری
catch
پارو به اب
catch
شعار
catch
لغت چشمگیر
catch
گرفتن
catch
جلب کردن
catch
بدست اوردن
catch
بازی دستش ده
catch
بل گرفتن دخول پارو در اب
catch
عمل گرفتن
catch
نیروی اولیه بازوی شناگر در شروع حرکت ماهی گرفتن
catch
اخذ دستگیره
catch
از هوا گرفتن
balance rail
ریلتوازن
to rail a place
گرداگردجائی نرده یامحجرکشیدن
closure rail
ریلفرعی
cross rail
نردهمیانی
check-rail
ریلتنظیم
guard rail
جان پناه
rail capacity
فرفیت راه اهن
rail capacity
حداکثرفرفیت کشش ریلها از نظرتعداد قطار در روز
rail loading
سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
rail spike
میخ یا پیچ ریل
rail switch
دوراهی
railroad rail
ریل راه اهن
ship's rail
راه اهن منتهی به کشتی
rail joint
اتصالریل
damper rail
ریلدمبر
hammer rail
ریلچکش
picture rail
قابعکس
rail tanker
واگن مخزن دار
altar-rail
[نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
chair-rail
[قرنیز دور تا دور دیوار شبیه پایه ستون]
chancel-rail
نرده مشبک
[کلیسا]
chancel-rail
دیواره مشبک
[کلیسا]
choir-rail
[ردیفی از نرده ها یا جداره ی مشبک که جایگاه همسرایان را از شبستان کلیسا جدا می کند.]
communion-rail
نرده محراب
cross-rail
اسکلت چوبی
frieze-rail
نرده پیشخوان
towel rail
میلهحوله
top rail
ریلبالایی
lock rail
ریلقفلشده
metal rail
ریلفلزی
rail section
بخشریل
rail track
خطآهن
rail track
مسیرریل
rub rail
ریلساینده
running rail
ریلسیار
safety rail
سپرامنیتی
side rail
ریلکناری
sill rail
ریلپایه
sliding rail
ریلمتحرک
transport by rail
حمل و نقل بار بوسیله راه آهن
bullhead rail
ریل سردوبل
guard-rail
ریل نگهدار حائل ریل
hand rail
دست انداز
hand rail
جانپناه
hand rail
دستگیره نرده
hand rail
نرده
grab a rail
خارج شدن از موج با گرفتن میله تخته موج
crane rail
مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
guard-rail
نرده
hand rail
جان پناه
guide rail
شینه راهنما
guide rail
ریل راهنما
guard rail
نرده دست انداز راه پله
grooved rail
ریل شیاردار
free on rail
تحویل کالا روی قطار
free on rail
قراردادی که در ان فروشنده کالا را درایستگاه راه اهن کشور مبداء به خریدار تحویل میدهد
guard rail
نرده هائیکه در دوطرف پل جهت عابرین ساخته میشود
rail bond
پل ریل
post and rail
مانع در پرش اسب 4 تیر افقی و 2 تیر عمودی
bottom rail
پاسار
manning the rail
گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
contact rail
ریل کنتاکت
free on rail
تحویل در راه اهن
conductor rail
ریل هادی شمش هادی
hug the rail
غلطیدن یا بلندشدن گوی کنارلبه خارجی میز بیلیارد درنتیجه پیچش گوی
conductor rail
شینه هادی
fishplate rail
ریل پشت بندی
fishplate rail
ریل وصلهای
hand rail
دست انداز نرده
To catch someone in the very act .
مچ کسی را گرفتن ( حین ارتکاب )
catch pit
مجرای روباز زهکش
circus catch
گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
catch meadow
چمنی که دردامنه تپهای باشد
There must be a catch(trick)in it.
باید حقه ای درکار باشد
catch sight of
دیدن
catch penny
قابل تبدیل به پول
catch of guage
گیرنده بارانسنج
safety catch
ضامنتفنگ
catch cold
سرما خوردن
To catch ones breath .
نفس تازه کردن
to catch
[to start]
روشن شدن
[مثال موتور]
catch feeder
جوی ابیاری
catch em alive
کاغذ مگس گیر
catch driver
راننده اجیر ارابه
catch cold
زکام شدن
bascket catch
گرفتن توپ با کف دست به طرف بالا در سطح کمر
to catch the connection
وسیله نقلیه رابط را گرفتن
catch hold of
محکم نگاهداشتن
catch a cold
<idiom>
سرما خوردن
to catch with one's pants down
مچ
[کسی ]
را گرفتن
[حین ارتکاب]
catch
[latch]
دندانه
[چفت]
[مهندسی]
catch fence
نرده محکم سر پیچ
catch one's breath
<idiom>
نفسهای عادی کشیدن
catch one's eye
<idiom>
توجه کسی را جلب کردن
catch feeder
مادی
to catch napping
در حال غفلت و بی خبری گرفتن
catch a crab
تصادفا پارو را داخل اب کردن
to catch napping
چرت زنان گرفتن
to muff a catch
از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
catch trial
کوشش مچ گیری
to catch the fancy of
خوش امدن
to catch out a batsman
گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
i wonder he did not catch cold
که سرما نخورد
to catch hold of
محکم گرفتن
to catch fire
اتش گرفتن
to catch fever
دچارتب شدن
to catch fever
تب کردن
to catch cold
سرماخوردن
to catch a tartar
با خرس درجوال رفتن
to catch a likeness
چیزیرادیدن ومانند انرادرست کردن
to catch a glimpse of
نگاه مختصرکردن
to catch a fly
بل گرفتن
to catch a fly
توپی را ازهواگرفتن
i wonder he did not catch cold
تعجب میکنم
catch glove
دستکشمخصوصتوپگرفتن
to catch cold
زکام شدن
catch-phrase
تکیه کلام
fair catch
بل گرفتن توپ لگدزده یا بلندشده از زمین یا پرتاب شده
magazine catch
جایگاهانبارخشاب
give a catch
زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
catch-phrases
واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
catch-phrases
تکیه کلام
catch-phrases
واژهی گیرا
catch-phrase
واژهی گیرا
catch-phrase
واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
adjustable catch
دستگیره قابل تنظیم
rail shuttle service
سرویسانتقالریل
film guide rail
ریلراهنمایفیلم
single rail logic
منطق تک خطی
double curtain rail
میلهدوتاییپرده
strategic concentration by rail
نشرمسکوکات فلزی
strategic concentration by rail
سیستم پولی فلزی
rail tank car
واگن نفت کش
missile launch rail
ریل فراگیرنده موشک
double rail logic
منطق دو خطی
rail cambering machine
دستگاه ریل خم کن
top rail of sash
حمایلریلی
pedestrian guard rail
جانپناه برای پیاده رو
bonding resistance of rail
مقدار مقاومت اتصال به ریل
single curtain rail
ریلپردهتکی
rail borne vehicle
وسیله نقلیهای که روی ریل حرکت میکند
bottom side rail
ریللغزندهزیرین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com