Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (9 milliseconds)
English
Persian
catch trial
کوشش مچ گیری
Other Matches
new trial
اعاده دادرسی
to go t. a trial
محاکمه شدن
trial
تست
trial
امتحان
trial
آزمایش
trial
آزمون
he was on his trial
او را محاکمه میکردند
re trial
اعاده دادرسی
new trial
محاکمه جدید تجدید محاکمه
trial
مسابقه مهارت موتورسواردر مسیر با مانع سه حرکت مجاز در پرشهاو پرتابها درهر دور
trial
محاکمه
trial
دادرسی
trial
ازمایش امتحان
trial
رنج
trial
کوشش
trial
سعی
trial
ازمایش
trial
محاکمه محاکمه کردن
trial
ازمایش کردن ازمایشی
trial
امتحان کردن
trial
امتحان
trial court
دادگاه رسیدگی به امورموضوعی
field trial
مسابقه تازیهای شکاری
trial and error
کوشش و خطا
trial balance
ترازنامه ازمایشی
trial balance
تراز ازمایشی
ex parte trial
دادرسی غیابی
trial and error
روش کورمالی
committed for trial
تسلیم متهم به دادگاه
trial attorney
وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
trial and error
ازمایش ولغزش
trial at the bar
محاکمه
trial and error
ازمایش و خطا
trial and error
ازمون و خطا
trial and error
روش ازمایش و خطا
trial and erroe
ازمایش و خطا
to buy on trial
بشرط امتحان خریدن
time trial
مسابقه دوتمرینی
time trial
رکوردگیری در تمرین رکوردگیری
summary trial
محاکمه اختصاری
speedy trial
دادرسی فوری
shaft beyond trial well
چاه پیشکار
trial offer
عرضه ازمایشی
to make a trial of
امتحان کردن
to make a trial of
ازمودن
public trial
دادرسی علنی
one trial learning
یادگیری یک کوششی
trial and erroe
سعی وامتحان
to undergo a trial
محاکمه شدن
trial run
استفاده ازمایشی
show trial
محاکمهعلنی
acceptance trial
آزمایش قبول وسایل وتجهیزات
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
trial attorney
وکیل محاکمه
He was put on trial.
او محاکمه شد.
[حقوق]
to put somebody on trial
کسی را محاکمه کردن
day of the trial
روز محاکمه
trial runs
استفاده ازمایشی
trial balloon
<idiom>
یک دستی زدن
trial trip
مسافرت ازمایشی یا امتحانی
trial shot
تیر قلق گیری
trial on merits
رسیدگی ماهوی
trial lawyer
وکیل دادگستری که دردادگاههای جنایی حضورمییابد
trial jury
هیئت منصفه
trial hole
چاه ازمایشی
trial hole
گمانه
trial function
تابع ازمایشی
trial elevation
درجه مربوط به شروع تیر موثر
trial elevation
درجه ازمایشی
trial on technicalities
رسیدگی شکلی
trial shot
گلوله ازمایشی
trial shot
تیر ازمایشی
trial rate
درصد ازمایش یک محصول
trial order
سفارش ازمایشی
to catch on
گرفتن
to catch on
فهمیدن
to catch up
رسیدن به
to catch up
گرفتن ربودن
to catch on
دریافتن
catch-22
<idiom>
هرکاری انجام بدی نتیجهاش بد است
Nobody can catch up with him.
کسی به پایش نمی رسد
I wI'll try to catch up.
سعی می کنم خودم را برسانم ( جبران عقب افتادگه )
catch-as-catch-can
<idiom>
به هر راه ممکنی
catch on
<idiom>
فهمیدن
catch on
<idiom>
همه گیر شدن
catch up with (someone or something)
<idiom>
وقف دادن به کسی یا چیزی
catch 22
کجدار و مریز
catch
مانوردادن روی موج و رانده شدن موج سواربطرف ساحل
catch
بازی دستش ده
catch up
تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی
catch up
رسیدن به
catch as catch can
کشتی ازاد
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
catch
نیروی اولیه بازوی شناگر در شروع حرکت ماهی گرفتن
catch
بل گیری
catch on
گرفتن
catch
رسیدن به نفر جلو
catch
کشتی کج
catch
بل گرفتن دخول پارو در اب
catch
پارو به اب
catch
شعار
catch
لغت چشمگیر
to catch at something
برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
to catch away
ربودن
to catch away
گرفتن وبردن
catch
درک کردن
catch
جلب کردن
catch
بدست اوردن
catch
از هوا گرفتن
catch
گرفتن
catch up
ربودن
catch
فهمیدن
catch
دچار شدن به
catch
عمل گرفتن
catch
اخذ دستگیره
trial on procedural matters
رسیدگی شکلی
detention pending trial
حبس موقت
trial in presence of the parties
دادرسی حضوری
trial and error learning
یادگیری از راه کوشش و خطا
detention pending trial
توقیف احتیاطی
vicarious trial and error
کوشش و خطای نمادی
adjustable catch
دستگیره قابل تنظیم
magazine catch
جایگاهانبارخشاب
safety catch
ضامنتفنگ
catch glove
دستکشمخصوصتوپگرفتن
To catch ones breath .
نفس تازه کردن
To catch someone in the very act .
مچ کسی را گرفتن ( حین ارتکاب )
bascket catch
گرفتن توپ با کف دست به طرف بالا در سطح کمر
There must be a catch(trick)in it.
باید حقه ای درکار باشد
catch a cold
<idiom>
سرما خوردن
to catch fever
تب کردن
to catch with one's pants down
مچ
[کسی ]
را گرفتن
[حین ارتکاب]
to catch
[to start]
روشن شدن
[مثال موتور]
to catch the connection
وسیله نقلیه رابط را گرفتن
catch
[latch]
دندانه
[چفت]
[مهندسی]
catch one's eye
<idiom>
توجه کسی را جلب کردن
catch one's breath
<idiom>
نفسهای عادی کشیدن
catch-phrase
واژهی گیرا
to catch cold
سرماخوردن
to muff a catch
از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to catch a fly
توپی را ازهواگرفتن
i wonder he did not catch cold
که سرما نخورد
give a catch
زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
fair catch
بل گرفتن توپ لگدزده یا بلندشده از زمین یا پرتاب شده
circus catch
گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
i wonder he did not catch cold
تعجب میکنم
catch sight of
دیدن
catch pit
مجرای روباز زهکش
to catch a fly
بل گرفتن
to catch a glimpse of
نگاه مختصرکردن
to catch fever
دچارتب شدن
to catch fire
اتش گرفتن
to catch hold of
محکم گرفتن
to catch napping
در حال غفلت و بی خبری گرفتن
to catch napping
چرت زنان گرفتن
to catch out a batsman
گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
to catch the fancy of
خوش امدن
to catch a tartar
با خرس درجوال رفتن
to catch a likeness
چیزیرادیدن ومانند انرادرست کردن
to catch cold
زکام شدن
catch penny
قابل تبدیل به پول
catch-phrases
واژهی گیرا
catch em alive
کاغذ مگس گیر
catch driver
راننده اجیر ارابه
catch cold
زکام شدن
catch cold
سرما خوردن
catch a rail
برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
catch-phrase
تکیه کلام
catch-phrase
واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
catch a crab
تصادفا پارو را داخل اب کردن
catch-phrases
تکیه کلام
catch-phrases
واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
catch feeder
جوی ابیاری
catch feeder
مادی
catch of guage
گیرنده بارانسنج
catch meadow
چمنی که دردامنه تپهای باشد
catch hold of
محکم نگاهداشتن
catch fence
نرده محکم سر پیچ
catch for door bolt
پل
catch phrase of catchline
شعار جذب مشتری
To catch someone out . To give someone the lie .
مشت کسی را باز کردن
catch (someone) red-handed
<idiom>
مچ کسی را گرفتن
catch for door bolt
ماده
You wont catch me going to his house .
غلط می کنم دیگه به منزلش بروم
The wrd is a place of trial by ordeal , not of eas.
<proverb>
دنیا جاى آزمایش است نه جاى آسایش .
He muddles the water to catch fish .
<proverb>
آب را گل آلود مى کند ماهى بگیرد .
Catch not at the shadow and lase the substance.
<proverb>
به فرع نپرداز که اصل را از دست دهى.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com