English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 165 (2 milliseconds)
English Persian
celestial object celestial
Other Matches
celestial فلکی
celestial نجومی
celestial سماوی
celestial اسمانی
celestial علوی
celestial الهی
celestial equator استوای اسمانی
celestial lonitude دوری
celestial latitude میل
celestial horizon افق نجومی
celestial horizon افق سماوی
celestial guidance سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
celestial gion کره فعلی
celestial equator معدالنهار
celestial equator استوای نجومی
celestial empire لقب کشور چین
celestial body جسم سماوی
celestial body صور فلکی
celestial body صورت فلکی
celestial equator استوای سماوی
celestial equator معدل النهار
celestial equator استوای عالم
celestial lonitude بعد
celestial machine مکانیک اسمانی
celestial sprere گردون
celestial sphere کره عالم
celestial sphere کره اسمان
celestial sphere کره سماوی
celestial sphere کره نجومی
celestial precomputation محاسبات پیش بینی شده نجومی محاسبات نجومی
celestial meridian دایره نیمروز سماوی
celestial machine مکانیک سماوی
celestial navigation ناوبری بااستفاده از صور فلکی
celestial navigation ناوبری نجومی
celestial meridian نصف النهار سماوی
celestial triangle traingle astronomical
celestial meridian نصف النهار اسمانی
celestial north pole قطب شمال عالم
apparent celestial longitude سست
celestial body south pole قطب جنوب عالم
celestial equator system of coordinates دستگاه مختصات استوای سماوی
to a one's object مقصودخودرا انجام دادن
object of will موصی به
object of d. مراد
object of d. کامه
object of d. ارزو
no object چیزی نیست
object برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
no object اهمیت ندارد
Whoever else that may object . هر کس دیگه که اعتراض کند
object کالا اعتراض کردن
object پانج کارت که حاوی برنامه است
object چیز ماده خارجی
object دلیل اوردن
object اعتراض کردن
object اعتراض داشتن
object موضوع
object شیئی
object مخالفت کردن
object موضوع منظره
object مفعول
object هدف
object امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
object زبان برنامه پس از ترجمه
object نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
object مورد
object چیز
object شی ء
object سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
object مقصود
object OPERAND
object داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
object متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
object دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
object ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object نماش داده می شوند
object فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
object که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object of lease مستاجره
object of lease عین مستاجره مورد اجاره
object of protest واخواسته
object of protest معترض علیه
object of sale مبیع
object of judgment محکوم به
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
object of sale کالا
object oriented استفاده میکند
object of claim مدعی به متنازع فیه
object of claim خواسته دعوی
object of claim خواسته
object of claim مدعی به
object of appeal فرجام خواسته
object of sale مثمن
object of testimony مشهود به
object of transaction مورد معامله
parent object صفحهای که حاوی شی ارجاعی است
stimulus object شیئی محرک
object symptoms نشانههای پیدا یا بیرون نما
object balls توپهایهدف
object routin روال مقصود
object program برنامه مقصد دستورالعملهایی که ازcompiler یا assemblerنتیجه شده و اماده اند تا درکامپیوتر اجرا شوند
object program برنامه مقصود
object point مقصد
object point سمت مورد توجه
object oriented استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
object oriented تصویری که از بردارهای تعریف
object oriented زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
object oriented روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
object of worship موضوع پرستش یاستایش
object of worship معبود
sex object زنیکهفقطازلحاظجنسیدارایجذابیتباشدونهازلحاظشخصیتوتوانایی
perception of an object مشاهده یا دیدن چیزی
object lessons درس علمی
object ball گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد
object case حالت مفعولی یا مفعولیت
object lesson درس علمی
object choice شیئی گزینی
object code برنامه مقصود دستورالعملهای مقصود
object code خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
object code برنامه مقصد
object code دستورالعمل مقصود
indirect object مفعول غیر مستقیم
direct object مفعول صریح
direct object مفعول بیواسطه
object lesson درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
concrete object عین خارجی
goal object شیئی هدف
his conduct is object رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
if you dont object اگر بدتان نمیاید
if you dont object اگر مانعی نیست
love object شیئی محبوب
direct object مفعول مستقیم
object computer کامپیوتر مقصود
object computer OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
object machine ماشین مقصود
object lessons درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object cathexis نیروگذاری در شیئی
object libido متمرکزبر شیئی
object module واحد مقصود
object module واحد مقصد
object module واحد مقصود ماژول مقصود
object of appeal پژوهش خواسته
object of appeal مستانف عنه
object libido زیستمایه
object constancy ثبات شیئی
object deck دسته کارت مقصود
object genitive مضاف الیه مفعولی
object glass عدسی شیئی
object glass عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
object language زبان مقصود
object language زبان مقصد
To achieve ones object ( aim ) . به مقصود خود رسیدن
OLE container object شی ای که حاوی مرجع به شی متصل است یا یک کپی از شی توکار
object assembly test ازمون الحاق قطعات
object of claim in respect of which فرجام خواسته
object language programming برنامه نویسی به یک زبان ماشین قابل اجرا در یک کامپیوتر بخصوص
object of claim in respect of which the to made is appeal an
object method of teaching شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
object of claim in respect of which court supreme
object oriented graphics نگاره سازی موضوعی
object oriented programming برنامه نویسی مقصود گرا
His only aim and object is to make afortune . تنها قصدش پولدار شدن است
object oriented programming language زبان برنامه نویسی موضوعی
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments) این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com