Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (12 milliseconds)
English
Persian
center line
خط محور
center line
اسه
center line
خط مرکز
center line
خط میانی زمین
center line
خط وسط زمین
center line
خط صفر
center line
مرکزدوران
Search result with all words
fore and aft center line
خط مرکزی سراسری
vertical center line illusion
خطای خط قائم مرکزی
Other Matches
center to center method
روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطری
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault
تماس خطوط
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing
فاصله سطور
center
کیان
center
گروه مرکزی
center
سانتر
center
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center
قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center
نقط ه میانی چیزی
center
سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center
مجمع
center
نقطه گره
center
متمرکز نقطه اتکاء
center
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center
متمرکز کردن
center
تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center
تمرکز یافتن
center
درمرکز قرارگرفتن
center
وسط ونقطه مرکزی
off-center
<idiom>
عجیب وغریب
off center
خارج از مرکز
center
مرکز
center
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center
میان
center sleeve
مرغک ماشین تراش
symmerty center
مرکز تقارن
center of thrust
امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
center piece
قسمت میانی اسباب روی میز
center piece
میانه
center punch
سنبه نشان
center punch
مرکز سوراخ
center punch
مرکز منگنه
center section
بال میانی
before top center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
center wing
بال میانی
before bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
center sleeve
مرکز مجوف
center of symmerty
مرکز تقارن
computing center
مرکز محاسبات
computer center
مرکز کامپیوتر
vasoconstrictor center
مرکز انقباض عروق
control center
مرکزکنترل
convalescent center
یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
convalescent center
بیمارستان ثابت منطقهای
cost center
مرکز هزینه زا
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cost center
تمرکز هزینه
center drill
مته مرکز
How do I get to city center?
چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
data center
مرکز داده ها
after top center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
after bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
aerodynamic center
مرکز ایرودینامیکی
community center
مرکزاجتماع
dead center
<idiom>
کاملا وسط
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
center spuare
زاویه تمرکز
battery center
مرکز اتشبار
center strap
نوار پهن تور تنیس
center strop
نوار پهن تور تنیس
center stripe
خط میانی زمین
center web
هسته
chiral center
مرکز کایرال
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
communication center
مرکز مخابرات
communication center
مرکزارتباطات
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
wheel center
مرکز چرخ
The city center .
میدان ( مرکز ) شهر
community center
ساختمان محل انجمن
data center
مرکز داده
center of gravity
مرکزگرایی
center mark
مرکز سوراخ
center lathe
ماشین تراش متمرکز
center land
خط میانی
center ice
قسمت بی طرف زمین
center grinding
دستگاه سنگ متمرکز
center grinding
سنگ چاقو تیزکنی
center gravity
گرانیگاه
center gage
مرکز سنج
center forward
بازیگر نوک حمله
center forward
نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
center of buoyancy
مرکز تعادل شناوری
center of buoyancy
مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
center of gravity
گرانیگاه
center of gravity
مرکز ثقل
center of distribution
مرکز پخش
center of dispersion
مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of dispersion
مرکز پراکندگی
center of burst
مرکزاصابت گلوله
center of burst
مرکز ترکش گلوله
center forward
سانترفوروارد
center fire
اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
burst center
مرکز ترکش
center of gyration
نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center of impact
مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center of lift
مرکز برا
center of mass
مرکز هدف
center of mass
مرکز هیولای هدف
center of mass
مرکز حجم هدف
center of mass
مرکز جرم
center of pressure
مرکز فشار
brain center
مرکز مغزی
burst center
مرکز گلوله
center back
بازیگر میانی خط عقب
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
center drill
مته متمرکز
center distance
فاصله ازمرکز
center distance
فاصله مرکزی
center circle
دایره میانی
center circle
دایره وسط زمین
center board
ته قایق بادبانی
center bit
مته سه نبش
center base
میدان مرکزی
center back
بک میانی
center of resistance
مرکز مقاومت
signal center
مرکز پیام
signal center
مرکزارتباطات
signal center
مرکز مخابرات
four center arch
قوس جناغی چهار پرگاری
shopping center
بازار
school center
مرکز اموزش
respiratory center
مرکز تنفسی
detention center
بازداشتگاه
center web
مرکز چرخ
feeding center
مرکز تغذیه
reserve center
مرکز اموزش احتیاط
reserve center
مرکز احتیاط
relay center
مرکز باز پخش
regional center
مرکز منطقهای
sleep center
مرکز خواب
education center
مرکز اموزش
education center
اموزشگاه
documentation center
مرکز اسناد
control center
مرکز کنترل عملیات
filter center
مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
direction center
مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
direction center
مرکز هدایت عملیات
filter center
مرکزتوزیع اطلاعات
diffracting center
مرکز پراشنده
training center
مرکز اموزش
three center bonding
پیوند سه مرکزی
speech center
مرکز گویایی
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
active center
مرکز فعال
switching center
مرکز راه گزینی
pintle center
مرکز لولای جنگ افزار
pintle center
نقطه لولا
inversion center
مرکز وارونگی
dead center
نقطه مرگ
dead center
مرکز سکون و بی حرکتی
lathe center
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
operation center
مرکز عملیات
nerve center
مرکزفرماندهی
nerve center
مرکز عصبی
message center
مرکز پیام
luminescent center
هسته لومینسانس
local center
مرکز محلی
primary center
مرکز عمده
shopping center
مرکز فروش
information center
مرکز اطلاعات
provision center
مرکز توشه
information center
مرکز جمع اوری اطلاعات
primary center
مرکز اولیه
center of gravity limits
محدوده مجاز برای جابجاشدن گرانیگاه هواپیما بدون اختلال در وضعیت پرواز ان
control and warning center
سیستم کنترل و اعلام خطر
rehabilitation training center
مرکز اموزش بازاموزی زندانیان جنگی دشمن
center of gravity axis
محور ثقل مرکزی
survey information center
مرکز اطلاعات نقشه برداری در توپخانه لشکری یا سپاه
main center office
مرکز اصلی ارتباطات
center disc roll
نورد دیسکی
center of impact registration
ثبت مرکز اصابت
hole center distance
فاصله مرکز سوراخ
message switching center
مرکز گزینش پیام
center disc roll
غلطک دیسکی
information processing center
مرکز پردازش اطلاعات
instantaneous center of rotation
مرکز دوران لحظهای
center ice spot
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
international switching center
مرکز سوئیچینگ بین المللی
center face off spot
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
carpooling center
[American E]
مرکز همسفری
carpooling center
[American E]
بنگاه همسفری
center ice circle
داره میانی زمین
attendance center
[British E]
بازداشتگاه نوجوانان
[قانون]
top dead center
نقطه مرگ بالا
fire direction center
مرکز هدایت اتش
center of gravity envelope
تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
data processing center
مرکز داده پردازی
shopping center
[American]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
commercial center
[American]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com