Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
center of buoyancy
مرکز تعادل شناوری
center of buoyancy
مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
Other Matches
buoyancy
رانش
buoyancy
نیروی ارشمیدس
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
buoyancy
نیروی بالابری
buoyancy
شناوری
buoyancy
سبکی شادابی روح
buoyancy
خاصیت شناوری
reserve buoyancy
جرم اضافی برای غوطه ورساختن کامل شناورها یابدنه هواپیمای دریایی
buoyancy compensator
خاصیتشناوری
reserve buoyancy
حجم بالاتر از خط ابخور ناو
center to center method
روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
center
سانتر
center
کیان
center
گروه مرکزی
center
مجمع
center
تمرکز یافتن
center
تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center
متمرکز کردن
center
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
off center
خارج از مرکز
center
نقط ه میانی چیزی
center
قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center
سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center
متمرکز نقطه اتکاء
center
درمرکز قرارگرفتن
center
وسط ونقطه مرکزی
center
نقطه گره
off-center
<idiom>
عجیب وغریب
center
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center
میان
center
مرکز
center wing
بال میانی
diffracting center
مرکز پراشنده
dead center
نقطه مرگ
data center
مرکز داده
data center
مرکز داده ها
cost center
تمرکز هزینه
dead center
مرکز سکون و بی حرکتی
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
information center
مرکز اطلاعات
four center arch
قوس جناغی چهار پرگاری
filter center
مرکزتوزیع اطلاعات
filter center
مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
feeding center
مرکز تغذیه
education center
اموزشگاه
education center
مرکز اموزش
documentation center
مرکز اسناد
direction center
مرکز هدایت عملیات
center section
بال میانی
center sleeve
مرکز مجوف
cost center
مرکز هزینه زا
center strop
نوار پهن تور تنیس
center stripe
خط میانی زمین
center web
هسته
center web
مرکز چرخ
chiral center
مرکز کایرال
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
communication center
مرکز مخابرات
communication center
مرکزارتباطات
community center
ساختمان محل انجمن
center strap
نوار پهن تور تنیس
computer center
مرکز کامپیوتر
convalescent center
بیمارستان ثابت منطقهای
convalescent center
یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
control center
مرکزکنترل
control center
مرکز کنترل عملیات
computing center
مرکز محاسبات
center sleeve
مرغک ماشین تراش
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
center spuare
زاویه تمرکز
community center
مرکزاجتماع
switching center
مرکز راه گزینی
speech center
مرکز گویایی
sleep center
مرکز خواب
signal center
مرکز پیام
signal center
مرکزارتباطات
signal center
مرکز مخابرات
shopping center
بازار
shopping center
مرکز فروش
training center
مرکز اموزش
three center bonding
پیوند سه مرکزی
vasoconstrictor center
مرکز انقباض عروق
detention center
بازداشتگاه
How do I get to city center?
چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
dead center
<idiom>
کاملا وسط
The city center .
میدان ( مرکز ) شهر
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
wheel center
مرکز چرخ
school center
مرکز اموزش
respiratory center
مرکز تنفسی
operation center
مرکز عملیات
nerve center
مرکزفرماندهی
nerve center
مرکز عصبی
message center
مرکز پیام
luminescent center
هسته لومینسانس
local center
مرکز محلی
lathe center
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
inversion center
مرکز وارونگی
pintle center
نقطه لولا
pintle center
مرکز لولای جنگ افزار
reserve center
مرکز اموزش احتیاط
reserve center
مرکز احتیاط
relay center
مرکز باز پخش
regional center
مرکز منطقهای
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
provision center
مرکز توشه
primary center
مرکز اولیه
primary center
مرکز عمده
information center
مرکز جمع اوری اطلاعات
center of dispersion
مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center line
خط مرکز
center line
اسه
center line
خط محور
center lathe
ماشین تراش متمرکز
center land
خط میانی
center ice
قسمت بی طرف زمین
center grinding
دستگاه سنگ متمرکز
center grinding
سنگ چاقو تیزکنی
center base
میدان مرکزی
center line
خط میانی زمین
center line
خط وسط زمین
center of dispersion
مرکز پراکندگی
center of burst
مرکزاصابت گلوله
center of burst
مرکز ترکش گلوله
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
center mark
مرکز سوراخ
center line
مرکزدوران
center line
خط صفر
center gage
مرکز سنج
center forward
بازیگر نوک حمله
center bit
مته سه نبش
center back
بازیگر میانی خط عقب
center back
بک میانی
burst center
مرکز گلوله
burst center
مرکز ترکش
brain center
مرکز مغزی
before top center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
before bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
center board
ته قایق بادبانی
center circle
دایره وسط زمین
center circle
دایره میانی
center forward
نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward
سانترفوروارد
center fire
اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
center drill
مته متمرکز
center drill
مته مرکز
center distance
فاصله ازمرکز
center distance
فاصله مرکزی
battery center
مرکز اتشبار
center of mass
مرکز هدف
center of gravity
مرکزگرایی
center of mass
مرکز هیولای هدف
after top center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
direction center
مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
after bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
aerodynamic center
مرکز ایرودینامیکی
active center
مرکز فعال
symmerty center
مرکز تقارن
center of pressure
مرکز فشار
center of mass
مرکز جرم
center of mass
مرکز حجم هدف
center of gyration
نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center of impact
مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center gravity
گرانیگاه
center of lift
مرکز برا
center of resistance
مرکز مقاومت
center punch
مرکز منگنه
center punch
مرکز سوراخ
center punch
سنبه نشان
center piece
میانه
center piece
قسمت میانی اسباب روی میز
center of thrust
امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
center of distribution
مرکز پخش
center of gravity
گرانیگاه
center of symmerty
مرکز تقارن
center of gravity
مرکز ثقل
word processing center
مرکز پردازش کلمه
target information center
مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
carpooling center
[American E]
مرکز همسفری
tactical operation center
مرکز عملیات تاکتیکی
area signal center
مرکز مخابرات منطقه
target information center
مرکز اطلاعات هدف
army personnel center
مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
area signal center
مرکزمخابرات منطقهای
carpooling center
[American E]
بنگاه همسفری
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
top dead center
نقطه مرگ بالا
attendance center
[British E]
بازداشتگاه نوجوانان
[قانون]
area control center
مرکز کنترل منطقهای
commercial center
[American]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping center
[American]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
commercial center
[American]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping center
[American]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
combat information center
مرکز اطلاعات رزمی
arch center for crest
مرکز قوس ستیغ
arch center for crest
مرکزانحنای ستیغ
action information center
مرکز اخبار تاکتیکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com