Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
central pumping station
تلمبهخانه
central pumping station
مرکزی
Other Matches
pumping station
تلمبه خانه
pumping station
ایستگاه تلمبه زنی
central station
نیروگاه مرکزی
central railway station
ایستگاه مرکزی راه اهن
pumping
مکش
pumping
تلمبه زنی
pumping ststion
تلمبه خانه
pumping ststion
جایگاه تلمبه
pumping test method
روش چاهک ازمایش
diesel engined pumping set
دستگاه پمپ دیزلی
central
مرکزی
central
کلمه با طول کوتاه
central
فضایی در حافظه که محل آن مستقیماگ و به سرعت توسط CPU قابل آدرس دهی است
central
که برای تولید کلمات بزرگ CPU با استفاده از روش ها تقسم بیت به کار می رود
central
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
central
گروهی از مدارها که توابع اولیه یک کامپیوتر را انجام می دهند واز سه بخش تشکیل شده اند واحد کنترل
central
واحد محاسبات و منط ق
central
واحد ورودی و خروجی
central
ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
central
کامپیوتر مرکزی
central
تلفن چی مرکزی
central incisor
دندانپیشینمرکزی
central nave
کلیسایمرکزی
central defender
مدافعوسطی
central position
قرارگاه مرکزی
central reservation
مرکزرزروکردن
central screw
پیچمرکزی
central office
دفتر مرکزی
central office
مرکز تلفن
central office
تلکس و تلگراف
central processor
پردازنده مرکزی
central pith
هسته یا مغز چوب
central position
وضعیت مرکزی
central planning
برنامه ریزی مرکزی
central column
ستونمرکزی
central circle
دایرهوسط
central canal
مجرای مرکزی
central city
مرکز شهر
central city
شهر مرکزی
central sulcus
شیار مرکزی
central convolution
شکنج مرکزی
central gyrus
شکنج مرکزی
central exchange
مرکز تلفن خودکار
central exchange
مرکزتلکس
Central America
آمریکایمرکزی
central load
نیروی وارد به مرکز
central load
بار مرکزی
weather central
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
central head
فشار مرکزی
central government
حکومت مرکزی
central bank
بانک مرکزی
central fissure
شیار مرکزی
central processor
پردازشگر مرکزی
central heating
گرمایش مرکزی
central reserve
سکوی میانی
central war
جنگ عمده
central terminal
پایانه مرکزی
central site
سایت مرکزی
central stile
چهارچوبدربمیانی
central strip
جداکننده جهات
central strip
نوار میانی
central tendency
تمایل به مرکز
central tendency
احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
central reserve
سکوی وسط
switching central
مرکز تلفن خودکار
paching central
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
central purchase
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
central war
جنگ عمومی
central heating
حرارت مرکزی
central control panel
تابلوی مرکزی کنترل
central treaty organization
سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
central heating system
دستگاه حرارت مرکزی
unit central processing
واحد پردازش مرکزی
central information file
سیستم اصلی ذخیره داده
central limit theorem
قضیه حد مرکزی
telephone central office
مرکز تلفن خودکار
central treaty organization
انگلستان
central air data
مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
central control desk
میزفرمان مرکزی
central control desk
اطاق فرمان اصلی
central angle at crest
فرجه ستیغ
central angle of arch
دهانه کمان
central concrete membrane
پرده میانی بتنی
central control panel
مرکز کنترل
central treaty organization
پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
measures of central tendency
اندازههای گرایش مرکزی
Central Intelligence Agency
مرکز اداره اطلاعات
[ایالات متحده آمریکا]
central pastry kitchen
اشپزخانه ثابت پادگانی اشپزخانه غیر صحرایی
central refueling provisions
سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
central planning team
تیم طرح ریزی مرکزی
top central manhole
حفرهمیانیورودفرد
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
central processing unit
واحد پردازش مرکزی
central processing unit
واحدپردازنده مرکزی
central mixing plant
مرکز اختلاط بتن
central mass storage
انباره انبوه مرکزی
Central African Republic
جمهوری آفریقای مرکزی
central telegraph office
مرکز تلگراف اصلی
central tendency measures
اندازههای گرایش مرکزی
central focusing wheel
چرخهزوم مرکزی
battery control central
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
German Central Bank
بانک مرکزی آلمان
organization of central american states
سازمان دول امریکای مرکزی
central food preparation facility
کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
on station
پروازهواپیما بالای هدف
on station
روی هدف
on station
رسیدن به هدف
sub station
پست فرعی
on station
اماده باش بالای هدف
station
توقفگاه نظامیان وامثال ان
Is the next station ... ?
آیا ایستگاه بعدی ... است؟
Where is the station?
ایستگاه کجاست؟
station
پست
station
درپست معینی گذاردن
station
یا مقصد استفاده میشود
station
وضعیت موقت یک ایستگاه که داده را بازیابی میکند
station
محل ماموریت
station
مستقرکردن
station
استقرار یافتن
station
پایگاه
station
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
station
نرم افزار و سخت افزار در مشخصات FDDJ که حاوی اطلاعات کنترل هستند
station
مقام مستقرکردن
station
رتبه
station
محل
station
جا درحال سکون
station
مرکز
station
جایگاه
station
ایستگاه
station
سکون پاتوق
way station
ایستگاه رله مخابراتی
way station
ایستگاه واسطه مخابراتی تله تایپ و تلگرافی
way station
ایستگاههای فرعی بین راهی جاده یا خط اهن
station
وقفه
station
پاسگاه
station
موقعیت اجتماعی وضع
station
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
station
ایستگاه اتوبوس وغیره
station break
وقفه برنامه فرستنده رادیویی وتلویزیونی
station house
مرکزکلانتری
station house
ایستگاه کلانتری
station complement
پرسنل خدماتی پایگاه
station complement
پرسنل ثابت یک پایگاه
station car
اتومبیل استیشن
station bill
جدول محلها
serivce station
ایستگاه بنزین گیری وتعمیرگاه
shunting station
ایستگاه فرعی راه اهن برای جابجا کردن واگن ولوکوموتیو
remote station
ایستگاه دوردست
station bill
لوحه نشان دهنده محلهای پرسنل
slave station
ایستگاه فرعی
repeater station
مرکز تقویت کننده
remote station
ایستگاه راه دور
reading station
ایستگاه خواندن
master station
پست اصلی مخابرات
mobile station
فرستنده متحرک
naval station
پایگاه دریایی
orienting station
ایستگاه توجیه
observation station
دیدگاه
remote station
ایستگاه دور دست
railway station
ایستگاه راه اهن
reception station
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
reception station
دفترسربازگیری و اعزام به یکانها
reference station
ایستگاه مبداء سنجش جذر ومد دریایی
regulating station
پست تنظیم حرکات و عبور ومرور پرسنل و خودروها
relay station
ایستگاه رله
relay station
ایستگاه واسطه
master station
ایستگاه اصلی
transfer station
محل اعزام افراد
station circle
چرخههواشناسی
station entrance
ورودیایستگاه
station model
مدلهواشناسی
station platform
سکویایستگاه
train station
ایستگاهقطار
transmitting station
ایستگاهارسال
underground station
ایستگاهزیرزمینی
coach station
پارکینگوایستگاهدرشکه
receiving station
ایستگاهدریافت
passenger station
ایستگاهمسافرین
local station
ایستگاهکانونی
transit station
ایستگاه عبوری راه اهن
traverse station
ایستگاه پیمایش
triangulation station
ایستگاه مثلث بندی
wireless station
فرستنده
wireless station
ایستگاه بی سیم
work station
محل کار
tracking station
ایستگاه ردیابی
goods station
ایستگاهکالاهایتجارتی
polling station
حوزهرایگیری
To marry below ones station.
با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
railway station
ایستگاه قطار
survey station
ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
subscriber's station
مرکز مشترک
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
station number
شماره پست مخابراتی شماره ترتیب محل بارها درداخل هواپیما
station log
دفتر وقایع ایستگاه مخابراتی
station log
دفتر ثبت وقایع پست مخابراتی
station list
فهرست قسمتهای پایگاه دفترچه راهنمای قسمتهای مختلف پایگاه
station keeping
در خط نگهداشتن ناو
intercom station
ایستگاهداخلی
telephone station
جایگاه تلفن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com