Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (2 milliseconds)
English
Persian
central tendency measures
اندازههای گرایش مرکزی
Search result with all words
measures of central tendency
اندازههای گرایش مرکزی
Other Matches
central tendency
احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
central tendency
تمایل به مرکز
tendency
تمایل
tendency
میل
tendency
توجه استعداد
tendency
علاقه مختصر
tendency
زمینه
tendency toward something
تمایل به سوی چیزی
tendency
گرایش
pressure tendency
گرایش فشار
reactive tendency
تمایل واکنشی
determining tendency
گرایش تعیین کننده
action tendency
گرایش به عمل
upward tendency
گرایش صعودی
barometric tendency
فشارسنجاختصاری
to take measures
اندازه گیری کردن
measures
پیشگیریها
to take measures
اقدام کردن
to take measures
اقدامات بعمل اوردن
measures
پیش بینیها
measures
اقدامت
denial measures
اصول ممانعت
precautionary measures
اقدامات احتیاطی
control measures
اقدامات کنترلی
it measures two metres
دومتر است
conciliatory measures
معیارهای مصالحه
denial measures
تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
coal measures
طبقات زغال خیز
collateral measures
اقدامت پیوسته
control measures
مقررات کنترلی
denial measures
تدابیرممانعتی
control measures
پیش گیریهای کنترلی
protective measures
تدابیر احتیاطی
collateral measures
اقدامت متوازی
connected measures
اقدامت متوازی
Precautionary measures.
اقدامات احتیاطی
counter-measures
پیشگیری
counter-measures
پادکار
counter-measures
اقدام جبران کننده
counter-measures
چارهجویی
counter-measures
اقدام متقابل
weight and measures
سنگ و اندازه
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
suppression measures
اقدامات برای جلو گیری
security measures
اقدامات تامینیه
connected measures
اقدامت پیوسته
tape measures
متر نواری
tape measures
مترمخصوص اندازه گیری
tape measures
نوارمتر
arms control measures
مقررات کنترل جنگ افزار اقدامات کنترلی جنگ افزار
We don't do things by half-measures.
کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by half-measures.
کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
central
کلمه با طول کوتاه
central
که برای تولید کلمات بزرگ CPU با استفاده از روش ها تقسم بیت به کار می رود
central
گروهی از مدارها که توابع اولیه یک کامپیوتر را انجام می دهند واز سه بخش تشکیل شده اند واحد کنترل
central
واحد محاسبات و منط ق
central
کامپیوتر مرکزی
central
مرکزی
central
تلفن چی مرکزی
central
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
central
واحد ورودی و خروجی
central
فضایی در حافظه که محل آن مستقیماگ و به سرعت توسط CPU قابل آدرس دهی است
central
ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
central canal
مجرای مرکزی
central city
مرکز شهر
central city
شهر مرکزی
central nave
کلیسایمرکزی
central heating
گرمایش مرکزی
central reservation
مرکزرزروکردن
central screw
پیچمرکزی
central stile
چهارچوبدربمیانی
central war
جنگ عمده
central war
جنگ عمومی
central defender
مدافعوسطی
weather central
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
central heating
حرارت مرکزی
switching central
مرکز تلفن خودکار
Central America
آمریکایمرکزی
central circle
دایرهوسط
central column
ستونمرکزی
central bank
بانک مرکزی
paching central
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
central incisor
دندانپیشینمرکزی
central terminal
پایانه مرکزی
central purchase
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
central processor
پردازشگر مرکزی
central processor
پردازنده مرکزی
central position
وضعیت مرکزی
central position
قرارگاه مرکزی
central planning
برنامه ریزی مرکزی
central pith
هسته یا مغز چوب
central office
تلکس و تلگراف
central office
مرکز تلفن
central office
دفتر مرکزی
central sulcus
شیار مرکزی
central load
نیروی وارد به مرکز
central load
بار مرکزی
central head
فشار مرکزی
central fissure
شیار مرکزی
central reserve
سکوی وسط
central convolution
شکنج مرکزی
central gyrus
شکنج مرکزی
central exchange
مرکز تلفن خودکار
central exchange
مرکزتلکس
central government
حکومت مرکزی
central strip
نوار میانی
central strip
جداکننده جهات
central site
سایت مرکزی
central station
نیروگاه مرکزی
central reserve
سکوی میانی
central pastry kitchen
اشپزخانه ثابت پادگانی اشپزخانه غیر صحرایی
top central manhole
حفرهمیانیورودفرد
central focusing wheel
چرخهزوم مرکزی
German Central Bank
بانک مرکزی آلمان
Central Intelligence Agency
مرکز اداره اطلاعات
[ایالات متحده آمریکا]
central pumping station
مرکزی
central refueling provisions
سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
central pumping station
تلمبهخانه
Central African Republic
جمهوری آفریقای مرکزی
central treaty organization
پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
central treaty organization
انگلستان
central telegraph office
مرکز تلگراف اصلی
central processing unit
واحدپردازنده مرکزی
central processing unit
واحد پردازش مرکزی
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
central planning team
تیم طرح ریزی مرکزی
central mixing plant
مرکز اختلاط بتن
central limit theorem
قضیه حد مرکزی
central information file
سیستم اصلی ذخیره داده
central heating system
دستگاه حرارت مرکزی
central control panel
تابلوی مرکزی کنترل
central control panel
مرکز کنترل
unit central processing
واحد پردازش مرکزی
battery control central
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
central air data
مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
central angle at crest
فرجه ستیغ
central angle of arch
دهانه کمان
central railway station
ایستگاه مرکزی راه اهن
telephone central office
مرکز تلفن خودکار
central treaty organization
سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
central concrete membrane
پرده میانی بتنی
central control desk
اطاق فرمان اصلی
central control desk
میزفرمان مرکزی
central mass storage
انباره انبوه مرکزی
central food preparation facility
کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
organization of central american states
سازمان دول امریکای مرکزی
drastic times call for drastic measures
<idiom>
[زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
electronic counter counter measures
اقدامات ضد ضد الکترونیکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com