English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
change over switch کلید تبدیل
Search result with all words
band change switch کلید تغییر باند فرکانس
Other Matches
to change to the better تبدیل به احسن کردن
change up جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
change [in something] [from something] تغییر [در یا از چیزی]
change down به دنده سنگین حرکت کردن
change over عوض کردن [هواپیما]
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
May I change this? آیا ممکن است این را عوض کنم؟
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
change over انتقال بانکی
change over تغییر روش تغییر رویه
Keep the change. بقیه پول مال خودتان.
to change to the better بهتر شدن
to change for the better بهترشدن
to change for the better تبدیل به بهترشدن
to change one's course خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
Try to be serious for a change . شوخی رابگذار کنار
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change متفاوت ساختن چیزی
change فایل که حاوی رکوردهایی برای بهنگام سازی فایل اصلی است
change تغییر دادن تبدیل
change عوض کردن
change دگرگونی
change تغییر دادن
change تغییر کردن عوض شدن
change معاوضه کردن خردکردن
change عوض کردن تغییردادن
change پول خرد مبادله
change تغییر
change دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
change معاوضه
change چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند
change تعویض مبادله
change تبدیل
change تغییر کردن تغییر دادن
change رکوردی که حاوی داده جدید برای بهنگام سازی رکورد اصلی است
change نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
change of edge تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
dimensional change تغییر اندازه
change of engagement وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
to chop and change پیوسته تغییررای دادن
design change تغییر شکل کالا
to chop and change دو دل بودن
design change تغییر طرح
to undergo a change تغییر یافتن
transaction on change معامله در بورس
change of leg وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
change of service تعویض سرویس والیبال
change of place تغییر مکان
change of curvature دگر خم
change of speed تغییر سرعت
change of station تغییر محل ماموریت
change of station انتقال تعویض محل خدمت
change of pace جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
change over contact کنتاکت تغییر دهنده
change of scene تغییرمنظره
change spin چرخیدن با تغییر پا
to change the tack تغییر رویه دادن
frequency change تغییر بسامد
frequency change تبدیل بسامد
susceptible of change مستعد تغییر
speed change تغییر سرعت یا تعویض عده دور
secular change تغییر قرنی
quick change بازیگری که زودبه زودهیئت خودرابرای بازی دیگرعوض کند
physical change تغییرات فیزیکی
oil change تعویض روغن
minor change خرد تغییر
it is insusceptible of change اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
isothermal change تغییرات هم دما
susceptible of change تغییر پذیر
to change colour تغییر رنگ دادن
to change ones mind منصرف شدن
to change ones mind تغییر رای دادن
to change ones condition زن گرفتن شوهرکردن
to change ones condition عروسی کردن
to change one's tune تغییر عقیده دادن
ecological change دگرگونی بوم شناختی
ecological change تغییربوم شناختی
to change one's countenance تغییر قیافه یا رنگ دادن
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
to change colour رنگ برنگ شدن
eutectic change تبدیل مایع به جسم جامدزودگداز
illumination change تعویض روشنایی
to change somebody's ways رفتار و کردار کسی را کاملا تغییر دادن
change of heart <idiom> تغیر عقیده دادن
Go and change your trousers. برو شلوارت را عوض کن
change of life یائسگی
agent de change دلال ارزی
pressure change تغییراتفشار
aspect change تغییرات منظری هدف
aspect change تغییرمنظر هدف از دید رادار
small change ناچیز
small change کم اهمیت
change (one's) mind <idiom> مغز کسی را شستشو دادن
change (one's) tune <idiom> تغیر نظر
I'd like some small change. من قدری پول خرد میخواهم.
counter-change نقش شطرنجی
I have no small change. من پول خرد ندارم.
to leave everything as it is [not to change anything] رسوم قدیمی را ثابت [دست نخورده] نگه داشتن
Would you change the lamp please? آیا ممکن است لطفا لامپ را عوض کنید؟
Would you change the tyre please? آیا ممکن است لطفا لاستیک را عوض کنید؟
Do I have to change busses? آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
You have to change at London. شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
Do I have to change trains? آیا باید قطار عوض کنم؟
small change کم ارزش
small change پول خرد
short-change حق کشی کردن
change beat تبادل ضربه
short-change مغبون کردن
short-change کمتر پول دادن
short-change کش رفتن
short-change کلاهبرداری کردن
short-change گوشبری کردن
change gear چرخ دندانه تبدیل
change in pennies پول خردبه پنی
change in supply تغییر عرضه
change court تعویض زمین
change in demand تغییر تقاضا
to change hands دست بدست رفتن
change lever اهرم تغییر دهنده
change hands دست بدست رفتن
change of curvature تغییر انحنا
change of clothes جامه واگردان
Can you change these traveller's cheques? آیا میتوانید این چکهای مسافرتی را به پول نقد تبدیل کنید؟
reverse slide change تعویضاسلایدوارونه
quick change gearbox جعبه دنده نورتون
gear change box جعبه تعویض دنده
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
permanent change of station تغییر مکان دایمی
permanent change of station تغییر محل دایمی یکان انتقال دایم
Do you have some change for the parking meter? آیا شما پول خرد برای پارکومتر دارید؟
gear change box گیربکس
Is there enough time to change trains? آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
forward slide change تعویضاسلایدجلویی
change sign key کلیددکمهتغییرات
component change order دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
date of change of acountability تاریخ تسویه حساب
change of operation control تغییر در نوع کنترل عملیاتی یاتعویض ان
volume change of concrete تغییر حجم بتن حاصل ازانقباض و انبساط
I'd like to change some 1000 euro. میخواهم ۱۰۰۰ یورو را تبدیل کنم.
component change order دستور تغییر قطعات یک وسیله
change horses in midstream <idiom> وسط کارمهمی نقشه یا رئیس را عوض کردن
change gear mechanism مکانیزم چرخ دندانه تبدیل
image phase change coefficient ثابت فازی
steering column gear change اتصال چرخ دنده فرمان
Change at London and get a local train. در لندن عوض کنید و یک قطار محلی سوار شوید.
three way switch کلید تبدیل
n way switch گزینه N راهی
on off switch گزینه قطع و وصل
one way switch کلید یک پل
one way switch کلید یکراهه
the switch is on برق جریان دارد
to switch on روشن کردن
to switch off رابادیگری قطع کردن
tr switch کلید فرگیر
to switch off قطع کردن اتصال
to switch off خاموش کردن
two way switch قطع و وصل کننده برق از دوطرف
two way switch کلید دو راهه
on-off switch دکمهروشنوخاموش
on/off switch دکمهروشنوخاموش
x y switch کلید ایکس- ایگرگ
to switch on طرف صحبت کردن
the switch is on چراغ برق روشن است
the switch is on کلید برق باز است
the switch فن رو دست
switch over تعویض کردن برق
switch off قطع جریان برق
to switch on اتصال دادن جریان دادن
four way switch کلید صلیبی
switch روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switch سوزن دوراهی
switch شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود
switch قط ع منبع تغذیه از یک وسیله
switch یچ برای اتصال خط وط منبع تغذیه به مدار
switch نقط های در برنامه کامپیوتری که کنترل از آن به یکی از چند انتخاب ممکن می رود
switch یچ
switch وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
switch ثیر قرار میدهد
switch گزینه
switch راه گزین
switch وصل کردن برق
switch تعویض محل دو بازیگر پس ازسرویس
switch ترکه
switch چوب زدن
switch سویچ برق سویچ زدن
switch جریان را عوض کردن
switch تعویض
switch گزینه راه گزین
switch راه گزیدن
switch کلید
switch تعویض جا
switch نافم حرکت
switch تغییر جهت دادن
switch سویچ
throw over switch کلید لولایی
three pole switch کلید سه پل
three phase switch ترنرسه فاز
three phase switch کلید جداکننده سه فاز
thermal switch سویچ حرارتی
filament switch کلید افروزه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com