Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 117 (6 milliseconds)
English	Persian
chief programmer	سازمان برنامه نویسی
Search result with all words
chief programmer team	سرپرست یک تیم برنامه نویسی
Other Matches
programmer	شخصی که قادر به طراحی و نوشتن برنامه کاری است
programmer	طراح برنامه
programmer	برنامه نویس متخصص در نوشتن نرم افزار سیستم
programmer	برنامه نویسی که برنامههای کاربردی می نویسد
programmer	وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmer	برنامه ریز
programmer	طرح ریز
programmer	تهیه کننده برنامه
programmer	برنامه نویس
programmer board	برد برنامه ریز
prom programmer	PROPRO
prom programmer	برنامه نویس برنامه ریز
system programmer	برنامه نویس سیستم
applications programmer	برنامه نویس کاربردی
application programmer	برنامه نویس کاربردی
systems programmer	برنامه نویس سیستم
temperature programmer	برنامه ریز دما
programmer analyst	برنامه نویس / تحلیل گر
computer programmer	برنامه نویس کامپیوتر
maintenance programmer	برنامه نویس تعمیر ونگهداری
maintenance programmer	برنامه نویس نگهداشت
maintenance programmer	برنامه نویس پشتیبان
eprom programmer	EPROبرنامه ریز
parts programmer	برنامه نویس اجزاء
programmer's switch	سوئیچ برنامه
in chief	مخصوصا
in chief	بویژه
chief	افسرفرمانده
the new chief was a nothing	رئیس تازه یک ادم بی وجودی بود
chief	مهم
chief	رئیس
chief	سر
chief	پیشرو
chief	قائد سالار
chief	فرمانده
chief	عمده
chief suspect	آدم مورد شک اصلی [به گناهی]
engineer in chief	سر مهندس
commander in chief	فرمانده کل
Chief Constable	فرماندهپلیس
communication chief	رئیس مخابرات یکان
communication chief	رئیس ارتباطات
chief negotiator	سرپرست مذاکرات
commander in chief	فرمانده کل
commander in chief	فرمانده کل قوا سر فرماندهی
line chief	افسرجزء نیروی هوایی که درفرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند
section chief	فرمانده رسد فرمانده قبضه
section chief	رئیس قبضه
the chief justice	قاضی القضات
thunder chief	نوعی هواپیمای یک موتوره وسوپرسونیک قابل حمل بمب اتمی
necker chief	کاشکول نظامی
centre chief	مهاجممیانی
necker chief	دستمال گردن
chief timekeeper	داورتایمنگهدار
dexter chief	سرقسمتراست
sinister chief	منحنیابتدایی
line chief	مکانیسین تعمیرات هواپیما
chief tomn	امیر نشین
chief tomn	حاکم نشین
Chief Justice	قاضی القضات
Chief Justice	رئیس دیوان عالی
chief of boat	فرمانده قایق
chief of boat	سکانی قایق
chief engineer	سرمهندس
chief engineer	مدیر ماشین
Chief Justices	رئیس دادگاه
Chief Justices	قاضی القضات
chief draughtsman	سرنقشه کش
Chief Justices	قاضی اعظم
Chief Justices	رئیس دیوان عالی
Chief of Staff	رئیس ستاد
chief of police	رئیس شهربانی
chief of protocol	رئیس تشریفات
chief residence	مقرعمده حاکم نشین
chief rabbi	مجتهدیهود
chief rabbi	خاخام باشی
commander-in-chief	فرمانده کل
commanders-in-chief	فرمانده کل
Chief Justice	رئیس دادگاه
chief of state	رئیس دولت
Chief Justice	قاضی اعظم
chief referee	سرداور
air chief marshal	سپهبد هوایی
assistant chief of staff	معاون رئیس ستاد
the pro tem chief	رئیس موقت
chief petty officeer	ناو استوار یکم
vice chief of staff	جانشین رئیس ستاد
vice chief of staff	دستیاررئیس ستاد
assistant chief of staff	معاونت
assistant chief of staff, g	معاونت پرسنلی
assistant chief of staff, g	رکن یکم اداره یکم
chief of naval operations	فرمانده عملیات دریایی
joint chief of staff	رئیس ستاد ارتش
joint chief of staff	رئیس ستاد مشترک
chief clerk of the court	مدیر دفتر دادگاه
deaputy chief of staff	رئیس رکن از رده سپاه به بالا
chief petty officer	ناوبان دوم
chief petty officer	ناو استوار یکم
chief warrant officer	استوار یکم
lord chief justice	رئیس کل محکمه استیناف انگلستان
chief army censor	افسر نافر فرماندهی عملیات مشترک نیروی زمینی
master chief petty officer	استوار یکم
senior chief petty officer	ناوبان یکم
assistant chief of staff, g (operations	معاونت عملیات
chief financial officer [CFO]	مدیر امور مالی
assistant chief of staff, g (operations	رکن سوم اداره سوم
Chief of protocol. Master of ceremonies.	رئیس تشریفات
the chief mufii in the ottoman empire	شیخ الاسلام
master chief petty officer	ناو استواریکم
assistant chief of staff,g (intelligenc	رکن دوم اداره دوم
deputy chief of naval operation	جانشین فرماندهی نیروی دریایی
assistant chief of staff,g (intelligenc	معاونت اطلاعات
chief executive officer [CEO] [American E]	مدیر عامل [شرکت]
chief executive officer [CEO] [American E]	رئیس هیئت مدیره
assistant chief of staff,g(civil affair	معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com