Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
chip board
نئوپان
Other Matches
chip
پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
chip
خرده چوب
chip
سیب زمینی سرخ کرده
chip
رنده کردن
chip
ورقه شدن
chip
ژتون
chip
مهرهای که دربازی نشان بردوباخت است
chip
تراشه
chip
وسیلهای که حاوی قط عات کوچک نیمه هادی ها است که روی آنها چندین عنصر مانند تراتریستورها محفظه هاو... برای انجام یک عمل قرار دارند
chip in
contribute=
chip
ژتن ریزه
chip in
<idiom>
شریک شدن
chip
تعداد قط عات روی یک PCB یا یک وسیله
chip
وسیلهای که میتواند صدا تولید کند
chip
کامپیوتر کامل ساده شامل CPU حافظه و پورتهای ورودی / خروجی روی یک قطعه
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
chip
اتصال به یک قطعه که در صورت فهور یک سیگنال دیگر قادر به انجام عمل نیست
chip
کارت پلاستیکی به همراه یک وسیله حافظه یا ریز پردازنده روی آن که برای ارسال الکترونیکی یا مشخصات یک کاربر به کار می رود
chip
طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
chip
پاس بلند قوسی
chip
خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
to chip off
وراوردن
chip
لپ پریده کردن یا شدن
to chip off
کندن
to chip off
ریختن ورقه شدن
on chip
مدار ساخته شده روی یک قطعه
fragmental chip
براده فلز
fragmental chip
خاک اره
fragmental chip
خرده
potato chip
چیپز
discontinuous chip
براده گسسته
potato chip
باریکه سیب زمینی سرخ کرده
to chip
[to chop off]
لپ پریده شدن
[کردن]
[با ضربه جدا کردن]
[تکه تکه یا ریز ریز کردن]
chip off the old block
<idiom>
(هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
silicon chip
تراشه سیلیسی
silicon chip
تراشه سیلیکان
silicon chip
تراشه سیلیکن
jumbo chip
مدار مجتمع که از مهر نیمه هادی استفاده میکند
blue chip
سهام مرغوب
blue-chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue-chip
سهام مرغوب
flow chip
براده پیوسته
one chip computer
کامپیوتر یک تراشهای
chip shot
ضربه کوتاه
blue chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
microminiature chip
تراشه ریزمقیاس
chip enable
تواناکننده تراشه
chip family
چند تراشه مربوط به هم
chip of the old block
بچهای که نشانی ازپدرداردcontribute
chip pocket
شیار دندانههای اره
chip seal
شن بخورد راه دادن
chip select
انتخاب تراشه
bargaining chip
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
chip spreader
جاده صاف کن
bargaining chip
انگیزانه
computer on a chip
کامپیوتر روی یک تراشه
continous chip
برادههای قیچی کاری
curly chip
براده پیچیده
music chip
مدار مجتمع قادر به تولید صوت موسیقی و tane
chip axe
تیشه
bargaining chip
مزیت
memory chip
تراشه حافظه
chip shop
مغازهایکهدر آنموادخوراکیفروختهمیشود
boiling chip
سنگ جوش
thirty two bit chip
تراشه 23 بیتی
sixteen bit chip
تراشه 61 بیتی
wood chip wagon
واگنتراشهچوب
fish and chip shop
جائیکهغذاهاییمثل"ماهیسرخشده" "سوسیس"وغیرهمیفروشد
blue chip personal computer
IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
board
سوارشدن بکنارکشتی امدن
to go on board
سوارکشتی شدن
To get on board.
سوار کشتی شدن
on board
<idiom>
وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
go by the board
از ناو پرت شدن
i got it over board
انرادرکشتی اوردم
i/o board
تخته مداری که ورودی وخروجیهای داده ها بین کامپیوتر و دستگاههای جانبی را کنترل میکند
with whom do you board
پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
to board out
بیرون ازخانه خود غذاخوردن
by the board
از طرف پهلوی ناو
on board
که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
board
تخته حاوی نقشه
board
BCP که شامل مسیرهای هدایت برای سیگنالهای کامپیوتری است . برای آدرس و داده و باس کنترل
board
هیئت کمیسیون
board
هیئت ژوری
board
هیات
board
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی سطح آن چاپ یا حک شده است و پس از نصب اجزای آن مدار کامل میشود
board
وسیله نصب مسط ح که روی آن قط عات الکترونیکی نصب و متصل اند
board
منزل کردن
board
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board
صفحه مدار
board
پانسیون شدن
board
تخته پوش کردن
board
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
board
تخته مدار چاپ شده که به سیستم وصل میشود تا کارایی آن را افزایش دهد
board
کمیته تخته کار صفحه چارت
board
شدن
board
تابلوی امتیازات
board
صفحه یامیز شطرنج
board
سکوی شیرجه
board
روکش کردن
board
جلد کردن تخته
board
مقوا
board
کشتی
board
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
board
برد
above board
به طور آشکار
over the board
بازی شطرنج حضوری
across the board
شامل تمام طبقات
board
تخته
board
تابلو
board
تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
board
میز غذا
board
غذای روی میز
board
میزشوریادادگاه
across the board
یکسره
across the board
سرجمع
board
هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
board
سوار
above board
بی حیله
board
اغذیه
ouija board
لوح احضار
pack board
وسیله سیم کشی با گنجایش دو قرقره سیم
tea board
سینی
splash board
سپر پاشنه قایق
terminal board
تخته اتصال سیم
spring board
تخته شیرجه
story board
مجموعه تصاویر یا رسم ها که پیشبرد نقاشی متحرک یا ویدیویی را نشان میدهد
switch board
صفحه کلید برق یاتلفن
switch board
صفحه تقسیم برق
status board
تابلو وضعیت
string board
تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
switch board
تابلوی برق
system board
برد سیستم
takeoff board
تخته پرش طول
sliding board
سراشیبی
status board
تابلوی نشان دهنده وضعیت
status board
تابلوی وضعیت
spotting board
طرح تیر توپخانه دریایی طرح تنظیم تیر توپخانه دریایی
straw board
مقوای ضخیم
seguin board
تخته سگن
paddle board
تخته شنا
reserve on board
مدارک و اییننامههای طبقه بندی شده ناو
range board
طرح تیر کارت تصحیح برد سلاح
range board
میز تنظیم مسافت
programmer board
برد برنامه ریز
panel board
تابلوی برق
particle board
نوتخته
press board
مقوای فشرده
populated board
یک تخته مدار چاپی که حاوی تمام مولفه ها الکترونیکی خود میباشد
plotting board
صفحه مخصوص محاسبات سمت و بردتیراندازی طرح تیر یا نقشه مسیر حرکت
plotting board
پلاتینگ برد
playing the board
بازی فی نفسه
playing the board
بازی بر صفحه
pit board
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
pig board
تخته کوچک برای موجهای کوچک
paste board
کارت
runing board
رکاب
particle board
تخته خرده چوب
running board
تخته رکاب اتومبیل
sliding board
سرسره
skim board
تخته گرد یا مربع مستطیل برای موج سواری در اب کم عمق
side board
میز قفسه دار
side board
میز کناری
side board
میز پا دیواری
side board
میز دم دستی
shoulder board
پیش فنگ
shoe board
علامتی به شکل نعل اسب درشرطبندیها
selection board
هیات گزینش
sea board
خط ساحلی
sea board
دریاکنار
sea board
کناردریا
sea board
کناره دریا
scale board
تخته نازک
scaffold board
تخته زیر پا
scaffold board
تخته چوب بست
paste board
مقوا
terminal board
محوراتصال سیمها
to board a flight
سوار هواپیما شدن
[برای پرواز به مقصدی]
for full board
برای تختخواب و تمام وعده های غذا
for half board
برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
for half board
برای نیم پانسیون
for full board
برای تمام پانسیون
To sweep the board .
کلیه موانع واشکالات را از سر راه برداشتن
To board a plane.
سوار هواپیما شدن
sandwich board
آگهیتبلیغاتیکهبهشانهمیاندازند
ironing board
میزاتو
half board
هتلیکهفقطصبحانهوعصرانهدرآنسروشود
full board
هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
draining board
آبچکانفرفشوئی
chopping board
تختهسبزیو گوشت
board meeting
جلسهمالکیاهیئتمدیرهیکشرکت
board and lodging
غذاییبرایخوردنومکانیبرایخوابیدن
managing board
کمیته مباشر
[شرکت سهامی]
board and lodging
خوابگاه با پذیرایی غذا
[در مهمانسرا یا هتل]
eaves-board
لب بام
clap-board
[تخته ی رو کوبی یا روکار ساختمان]
barge-board
[تخته بالای سنتوری زیر سرپوش]
board weave
تخت بافت
[در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
governing board
کمیته حاکمه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com