English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
clear and direct meaning of a text منطوق
Other Matches
clear text به صورت کشف
clear text پیام کشف
clear text متن کشف
It stickd out a mile. It is crystal clear . It is as clear as daylight. مثل روز روشن است ( پرواضح است )
meaning منظور
meaning مصداق
meaning معنی دار
meaning less بی معنی
meaning ارش
well meaning ناشی از قصد خوب
well-meaning خوش نیت
well-meaning ناشی از قصد خوب
meaning معنا
meaning مقصود
meaning مفهوم فحوا
meaning مفاد
meaning معنی
well meaning خوش نیت
to bear a meaning معنی دادن
suggesting a meaning افاده معنی
shade of meaning اختلاف جزئی در معنی
What is the meaning of this word ? معنی این لغت چیست ؟
opposite meaning معنی متضاد
lexical meaning معنی لغوی
opposite meaning معنی وارونه
Her words are empty of meaning. حرفهایش خالی از معنی ومفهوم است
To give the meaning of something . to interpret something . چیزی را معنی کردن
Do you know the definition (meaning) of this word? تعریف این لغت رامی دانید ؟
The sentence doesnt convey the meaning. این جمله معنی رانمی رساند
text سیستم بازیابی اطلاعات که به کاربر امکان بررسی متنهای کامل و نه فقط یک مرجع میدهد
text حروف الفبا عددی برای ارسال اطلاعات
text پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و..
text حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
text امکاناتی برای نوشتی متن , ذخیره سازی , بازیابی , ویرایش و چاپ
text متن ای که مرتب نشده است . متنی که درحاشیه راست دندانه دار باشد
text کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
text کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
text ثبات ذخیره سازی کامپیوتر موقت فقط برای حروف متن
text نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند
text انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند
text برنامهای که فایل متن را طبق قوانین از پیش تعیین شده مرتب میکند مثل پهنای خط و اندازه صفحه
text اصلی
text کتاب
text فایل ذخیره شده روی کامپیوتر حاوی متن و نه ارقام یا داده
text وسیله الکترونیکی که از همان کننده صوت برای تولید صدایی معادل متن وارد شده استفاده میکند
text فضایی در صفحه نمایش کامپیوتر که برای نمایش متن تنظیم شده باشد
text امکاناتی برای ویرایش متن , تغییر , درج و حذف
text متن
text نص
text موضوع
text سیستم پردازش گر کلمه که به کاربر امکان افزودن , حذف کردن ,جابجایی , درج و تصحیح بخشهایی از متن میدهد
text نوشته
text مفاد
text کتاب درسی
text display نمایشگرمتن
greek text متن یونانی
text system سیستم متن
text window پنجره متن
plain text پیام کشف
text move حرکت اصلی
text move حرکت متن
text hand دستخط درشت
text book رساله
church text یکجورحروف سیاه قلم که بیشتربرای نوشتن لوحههای گورستان بکارمی رود
cipher text متن پیام رمز
cipher text علایم رمز
program text متن برنامه
text book کتاب درسی
text book کتاب اصلی دریک موضوع
text chart جدول نوشتاری
flowchart text اطلاعات توضیحی که مربوط است به علائم نمودار گردش کار
text processing پردازش متن
plain text متن کشف
plain text متن واضح و اشکار
text file فایل متن
text file فایل نوشتاری
text editor ویرایشگر متن
text editing ویرایش متن
to space out letters [text] فاصله گذاری [بین حروف را بیشتر کردن] [رایانه شناسی ] [چاپ]
rich text format روش ذخیره سازی متن که حاوی توضیحات اضافی است و شرحی بر صفحات , نوع و نوشتار و فرمت آنها دارد
full text searching جستجوی تمام متن
to margin the text of a book در حاشیه گذاشتن کتاب
column text chart جدول متن ستونی
free form text chart جدول نوشتاری بفرم ازاد
simple list text chart جدول نوشتاری با لیست ساده
She has no sense of shame . She doesnt know the meaning of shame. خجالت سرش نمی شود
clear itself لا افتادن
clear up مرتب کردن
to clear out بیرون اوردن
clear up بازشدن
clear way محوطه بالاکشیدن هواپیما محوطه کندن هواپیما از زمین
clear itself صاف شدن
clear out خالی کردن
clear out بیرون اوردن
all clear سوت رفع خطر هوایی
all clear علامت رفع خطر
to clear out خالی کردن
clear way محوطه صعود
all clear شیپور رفع خطر هوایی رفع خطر
to clear up روشن کردن
clear-out بیرون اوردن
clear-out خالی کردن
all clear خطر رفع شد
see one's way clear to do something <idiom> احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
clear روشن
clear رفع خطر صاف
clear پیام کشف روشن کردن
clear پاک کردن
clear درست
clear جدا
clear مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clear ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clear دفع توپ ازحوالی دروازه
clear دورکردن گوی از نزدیک دروازه
clear از گمرک دراوردن
clear خالص کردن
clear فهماندن
clear up <idiom> حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
in the clear <idiom> رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
in the clear <idiom> آزادانه عیبجویی کردن
clear :اشکار
clear زلال
clear صاف صریح
clear واضح
clear شفاف زدودن
clear ترخیص کردن
clear : روشن کردن
clear واضح کردن
clear توضیح دادن
clear صاف کردن
clear تبرئه کردن
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear تغییر محتوی یک خانه حافظه
clear بطور واضح
to clear off ردکردن
to clear off رهاشدن از
to clear up واریختن
to clear away برچیدن
clear کلید پاک کردن صفحه نمایش
clear روشن زدودن
clear شفاف
clear نص
clear صریح
clear سیگنال RSC که یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
clear آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear پاک کردن یا صفر کردن یک فایل کامپیوتری یا متغیر یا بخشی از حافظه
clear آنچه به سادگی فهمیده میشود
to be clear to somebody برای کسی مشخص بودن
to clear away جمع کردن
to be clear to somebody برای کسی واضح بودن
clear span دهانه موثر
clear starch خوب اهارزدن
steer clear of someone <idiom> اجتناب کردن
clear verses ایات محکمات
clear span دهانه ازاد
clear from obligation بری الذمه
clear hawse زنجیرها ازادند
clear ice یخ شفاف
stand clear of something <idiom> ازچیزدور نگه داشتن
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
clear sighted بصیر
clear sighted روشن بین
clear sightedness روشن بینی
clear sightedness بصیرت تیزنظری
clear the air شک را برطرف کردن
clear the air شک را بر طرف کردن
clear the bench استفاده از ذخیره ها
steer clear اجتناب کردن
clear picture تصویر واضح
clear picture تصویر شفاف
cut clear ازاد بریدن
to make something clear چیزی را روشن کردن
master clear کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
clear varnish لاک شفاف
clear varnish لاک روشن
steer clear دور ماندن
a clear conscience وجدان پاک
as clear as crystal <idiom> مثل اشک چشم [زلال]
clear to send ترخیص به ارسال
clear timber چوب سالم
clear voiced دارای صدای صاف
clear for running طناب برای کشیدن ازاد است
to clear land زمین راصاف کردن
With a clear conscience. با وجدان پاک
To clear away the the rubish. خاکروبه را جمع کردن
clear sky آسمانصاف
clear-sighted بصیر
stand clear عقب توپ رفتن
stand clear جایی را ترک کردن
stand clear فرمان عقب توپ رو
To clear ones throat. سینه ( گلوی ) خود را صاف کردن
crystal clear واضح-مبرهن
clear space فضایباز
clear key دکمهروشن
to steer clear of بسلامت ردشدن از
clear-sighted روشن بین
under arm clear ضربه بلند از پایین دست
clear-sighted صاحب نظر
clear headed هوشیار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com