English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
close covering group ناو گروه مامور پوشش نزدیک
close covering group ناو گروه پشتیبانی نزدیک
Other Matches
covering پوشش
covering پوشش سرپوش
covering روکش سیم
covering شامل
covering جلد
covering سرپوش
covering پوشه دربرگیرنده
short covering پیش خرید
covering letter نامه پوششی
covering fire اتش پوشاننده
covering troops یکانهای پوششی
covering troops یکانهای پوشش کننده
short covering خرید سهم برای تامین فروشهای سلف
covering slab تاوه یا صفحه روکش
floor covering کف پوش
covering letter نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
covering letter نامه توضیحی
covering a man حمایت فوروارد
covering barrier مانع پوشاننده
covering barrier مانع پوششی
covering fire اتش پوشش کننده
covering force نیروی پوششی
covering note بیمه نامه موقت
covering tile اجر یا تایل پوشاننده
covering letters نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
covering letters نامه پوششی
covering letters نامه توضیحی
covering tile اجر روکش
covering disc صفحهپوشیدهشده
covering grille شبکهسرپوش
covering materials موادپوشاننده
roof covering material مصالح پوشش شیروانی مصالح پوشش بام
covering: bookbinding leather جلوچرمیصحافیشده
close نزدیک بهم
close پرچم افراشته
close بستن
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close محصورکردن
close مسدود کردن
close منعقدکردن
close : بستن
close نزدیک
close بن بست
close تنگ
close نزدیک شدن به فورواردها
close تغییر وضع درایستادن
close در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close by نزدیک
close up! پشت توپ رو !
close with نزدیک شدن به دشمن
close with اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close چهار گوشه
close-up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close by دم دست
to be quite close نزدیک به هم بودن
close نزدیک به ناو
close ایست توقف
close پایان
close انتها
close up از جلو
close up از نزدیک
close حیاط
to close down تعطیل کردن
close in نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
to keep close نزدیک ماندن
close in نزدیک شدن به دشمن
close in نزدیک شدن
close up کاملا افراشته
to close down بستن
close up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up از نزدیک
close چهاردیواری محوطه
close جای محصور
close-up از جلو
close-up کاملا افراشته
close range مسافت نزدیک
close control کنترل نزدیک
close confinement زندان انفرادی
close fistedness خشک دستی
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close station افراد بدو مرخص
close station خدمه بدو مرخص
close confinement حبس انفرادی
close ranks فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close fit مناسب
close fistedness خست
close range فاصله نزدیک
close grain دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close control رهگیری به روش کنترل نزدیک
close coupling جفتگری قوی
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close price قیمت نزدیک
close march راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close fisted خسیس
close coordination هماهنگی نزدیک
close coordination همکاری نزدیک
close controlled رهگیری بروش کنترل نزدیک
close controlled همکاری نزدیک
close corporation شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close grained دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close corporation شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close supervision نظارت نزدیک
close supervision نظارت مستقیم
close-knit همبسته
close-knit صمیمی و متحد
close reach نزدیکبهنقطهپایان
close-up lens لنزکلوزآپ
close season فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
close-cropped مویکوتاهشده
close-set چشمهاینزدکبهم
To close the ranks . صفوف خود را فشردن
I had a close shave . خطر ؟ زبغل گوشم پرید
close ranks <idiom> برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
to have someone [something] under [close] scrutiny کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
close-fisted <adj.> دست بسته
to close airspace مسدود کردن فضای هوایی
close-knit ریز بافت
to lie or keep close پنهان بردن یاماندن
to draw to a close به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
close support پشتیبانی نزدیک
close the door please بیزحمت در را ببندید
close the door please خواهش دارم
close the door please اگرزحمت نیست
close up view نمای کلوزاپ
close up view نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close defence سه مدافع
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
danger close خطر نزدیک
danger close خطرنزدیک است
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
he had a close shave of it مفت جست
of a close texture سفت باف
run close سخت دنبال کردن
to close up the rear اخر از همه امدن
to close airspace محصورکردن فضای هوایی
close combat جنگ تن به تن
close-ups از جلو
breach of a close تجاوز به ملک دیگری
close-ups نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-fitting چسباندن
close-ups از نزدیک
close fitting چسباندن
close fitting قالب تن
close-fitting قالب تن
close-ups کاملا افراشته
breach of close تجاوز به ملک دیگری
close aboard نزدیک
close aneal باز پختن مسدود
close aneal گداختن مسدود
close column ستون جمع
close aboard پوشش هوایی نزدیک
close aboard چسبیده به
close aboard نزدیک به قایق دیگر
close column ستون بسته
close combat رزم نزدیک
close attack سه مهاجم
close packed structure ساختار تنگچین
close packed hexagonal شش گوشه ای تنگچین
She was pretty when I saw her at close quarters . از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
He is a close friend of mine . دوست نزدیک من است
blade close stop محلبرخورددولپهقیچی
close air support پشتیبانی هوایی نزدیک
To clinch (close)the deal. معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
close order drill مشق صف جمع
close packed cubic مکعبی تنگچین
close support mission ماموریت پشتیبانی نزدیک
close call/shave <idiom> خطراز بیخ گوشش گذشت
Do you mind if I close the window? اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
to cut grass close علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
close defensive fires اتشهای پدافندی نزدیک
To hold (keep) a secret close to ones chest. رازی درسینه نگهداشتن
To clinch(close,finalize)a deal. معامله یی را جوش دادن
Be sure to lock ( shut , close ) the door . مبادا در راباز بگذاری
high/low/close/open graph نمودار بالا / پایین / بسته /باز
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
group جمع اوری چندین چیز با هم
t group گروه حساسیت اموزی
t group گروه T
group گروه رزمی
group دسته دسته کردن
group دسته بندی کردن
out group برون گروه
we group گروه خودی
in group گروه خودی
group جمعیت گروه بندی کردن
group انجمن
group گروه
group جمع شدن
group ناوگروه
group کلمه شش حرف در ارتباط تلگرافی
group دسته
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
group حزب
group شیعه
group کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
group نشانهای که پنجرهای را نشان میدهد که حاوی مجموعهای نشانههای فایل یا برنامه هاست
group مجموعهای از کاربران که با یک نام معرف شده اند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com