English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (9 milliseconds)
English Persian
close defensive fires اتشهای پدافندی نزدیک
Other Matches
fires شلیک تیراندازی شلیک کنید
fires بیرون کردن انگیختن
fires اتش کردن
fires شلیک کردن
fires پرتاب راکت
fires شوت محکم و مستقیم
fires تیراندازی کردن
fires تفنگ یاتوپ رااتش کردن
fires افروختن
fires اتش زدن
fires حرارت
fires تندی
fires شلیک
fires حریق
fires اتش
series of fires سری اتشها
schedule of fires برنامه ساعتی اتشها
schedule of fires برنامه اتشها
priority of fires تقدم اتشها
keep the home fires burning <idiom> اجازه ادامه دادن
final protective fires اخرین اتشهای حفافتی
defensive منطقه دفاع
defensive منطقه دفاعی شامل دروازه
defensive پدافندی
defensive دفاعی
defensive تدافی
defensive حالت تدافع
defensive مقام تدافع
defensive تدافعی
self defensive مدافع خود
defensive fire اتش پدافندی
defensive fire اتش دفاعی
defensive computing روش برنامه سازی که همه نوع خطای ممکن را در نظر می گیرد
defensive board دفاع سبد
right defensive end مهرهتدافعیانتهاییراست
right defensive tackle مهرهشکلتدافعیراست
defensive architecture معماری نظامی
defensive league اتحادیه دفاعی
defensive league اتحاد دفاعی
defensive line خط دفاعی
defensive wrestler کشتی گیر دفاعی
defensive war جنگ دفاعی
defensive rebound توپ گیری از سبد
defensive programming برنامه نویسی تدافعی
defensive line خط پدافندی
defensive minefield میدان مین پدافندی
defensive player شطرنج باز دفاعی
defensive sea area منطقه پدافندی دریایی
left defensive tackle مهرهشکلتدافعیچپ
left defensive end مهرهتدافعیانتهایچپ
advance of defensive line در جلو خطوط پدافندی
close حیاط
close in نزدیک شدن به دشمن
close چهار گوشه
close in نزدیک شدن
to be quite close نزدیک به هم بودن
to keep close نزدیک ماندن
to close down بستن
close in نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
close with نزدیک شدن به دشمن
close with اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
to close down تعطیل کردن
close up! پشت توپ رو !
close by نزدیک
close بن بست
close تنگ
close up کاملا افراشته
close up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up از نزدیک
close-up از جلو
close ایست توقف
close پایان
close انتها
close-up کاملا افراشته
close چهاردیواری محوطه
close by دم دست
close جای محصور
close-up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close نزدیک
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close : بستن
close پرچم افراشته
close بستن
close در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close نزدیک بهم
close محصورکردن
close نزدیک شدن به فورواردها
close up از نزدیک
close تغییر وضع درایستادن
close نزدیک به ناو
close up از جلو
close مسدود کردن
close منعقدکردن
close-ups نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
of a close texture سفت باف
he had a close shave of it مفت جست
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
close support پشتیبانی نزدیک
close-fitting قالب تن
close-ups کاملا افراشته
close-ups از جلو
To close the ranks . صفوف خود را فشردن
I had a close shave . خطر ؟ زبغل گوشم پرید
close ranks <idiom> برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
to have someone [something] under [close] scrutiny کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
close-fitting چسباندن
close fitting قالب تن
close-fisted <adj.> دست بسته
to close airspace مسدود کردن فضای هوایی
run close سخت دنبال کردن
close-set چشمهاینزدکبهم
close-ups از نزدیک
to close up the rear اخر از همه امدن
to draw to a close به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
to lie or keep close پنهان بردن یاماندن
close-knit ریز بافت
close-knit همبسته
close-knit صمیمی و متحد
close reach نزدیکبهنقطهپایان
close-up lens لنزکلوزآپ
close season فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
close-cropped مویکوتاهشده
to close airspace محصورکردن فضای هوایی
close aboard چسبیده به
close coordination هماهنگی نزدیک
close corporation شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close corporation شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close coupling جفتگری قوی
close defence سه مدافع
breach of a close تجاوز به ملک دیگری
close coordination همکاری نزدیک
close fisted خسیس
close fistedness خشک دستی
close fistedness خست
close fit مناسب
close grain دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close controlled رهگیری بروش کنترل نزدیک
close controlled همکاری نزدیک
close control رهگیری به روش کنترل نزدیک
close aboard پوشش هوایی نزدیک
close aboard نزدیک به قایق دیگر
close aneal باز پختن مسدود
close aneal گداختن مسدود
breach of close تجاوز به ملک دیگری
close column ستون جمع
close combat رزم نزدیک
close combat جنگ تن به تن
close confinement حبس انفرادی
close confinement زندان انفرادی
close control کنترل نزدیک
close column ستون بسته
close grained دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
danger close خطرنزدیک است
close the door please اگرزحمت نیست
close range مسافت نزدیک
close attack سه مهاجم
close range فاصله نزدیک
close the door please خواهش دارم
close the door please بیزحمت در را ببندید
close ranks فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close station خدمه بدو مرخص
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close station افراد بدو مرخص
close price قیمت نزدیک
close up view نمای کلوزاپ
close aboard نزدیک
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close march راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close supervision نظارت مستقیم
danger close خطر نزدیک
close fitting چسباندن
close up view نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close supervision نظارت نزدیک
close air support پشتیبانی هوایی نزدیک
To clinch (close)the deal. معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
Do you mind if I close the window? اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
close call/shave <idiom> خطراز بیخ گوشش گذشت
He is a close friend of mine . دوست نزدیک من است
close support mission ماموریت پشتیبانی نزدیک
close covering group ناو گروه مامور پوشش نزدیک
close packed structure ساختار تنگچین
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
blade close stop محلبرخورددولپهقیچی
close packed hexagonal شش گوشه ای تنگچین
close packed cubic مکعبی تنگچین
to cut grass close علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
close order drill مشق صف جمع
She was pretty when I saw her at close quarters . از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
close covering group ناو گروه پشتیبانی نزدیک
Be sure to lock ( shut , close ) the door . مبادا در راباز بگذاری
To clinch(close,finalize)a deal. معامله یی را جوش دادن
To hold (keep) a secret close to ones chest. رازی درسینه نگهداشتن
high/low/close/open graph نمودار بالا / پایین / بسته /باز
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com