Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (9 milliseconds)
English
Persian
clothes lines
ضبه زدن و انداختن حریف
Other Matches
to dress
[put on your clothes or particular clothes]
لباس پوشیدن
[لباس مهمانی یا لباس ویژه]
[اصطلاح رسمی]
clothes
رخت
clothes
ملبوس
take off (clothes)
<idiom>
پاک کردن(لباس)
clothes
جامه لباس
clothes moth
بید
clothes press
گنجه جا رختی
clothes tree
چوب لباسی
clothes tree
چنگک لباس
grave clothes
کفن
grave clothes
خلعت
grave clothes
رخت گور
short clothes
جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانندچون نیم تنه
night clothes
لباس خواب جامه شبانه برای تو خانه
knock about clothes
جامه کار
knock about clothes
لباس کار
night clothes
جامه خواب
clothes pegs
گیره چوبی روی رجه لباس
clothes peg
گیره چوبی روی رجه لباس
plain clothes
ساده پوش
plain clothes
غیر نظامی پوش
plain-clothes
ساده پوش
plain-clothes
غیر نظامی پوش
clothes line
ضبه زدن و انداختن حریف
bed clothes
ملافه
bed clothes
جامه خواب
bed clothes
لحاف
bed clothes
متکا
change of clothes
جامه واگردان
clothes brush
ماهوت پاک کن
small clothes
نیم شلواری
small clothes
جامه بچه گانه
clothes pins
گیرهی رجه
clothes pins
گیرهی رخت خشک کنی
bathing clothes
لباس شنا
[حمام]
To undress . To take off ones clothes .
لباس خود راکندن
Old clothes ( houses ) .
لباس ( خانه های) کهنه
I want these clothes washed.
من میخواهم این لباس ها شسته شود.
I want these clothes ironed.
من میخواهم این لباس ها اتو شود.
I want these clothes cleaned.
من میخواهم این لباس ها تمیز شود.
I would like to
[ undress]
take off my clothes.
من می خواهم
[لخت بشوم]
لباسهایم را در بیاورم.
bathing clothes
لوازم شنا
[حمام]
clothes pin
گیرهی رخت خشک کنی
clothes pin
گیرهی رجه
swaddling clothes
پارچه قنداقی
swaddling clothes
قنداق
swathing clothes
پارچه قنداقی
to gird ones clothes
کمربندبرجامه خودبستن
clothes horse
رخت پهن کن
clothes basket
سبد رختچرک
clothes horse
کسی که بیش از حد به لباس و فاهر خود توجه دارد
clothes horses
رخت پهن کن
clothes horses
کسی که بیش از حد به لباس و فاهر خود توجه دارد
My clothes are a witness to my poverty.
لباسی که بتن دارم شاهد فقر است
Put your warmest clothes on .
گرم ترین لباسهایت را تن کرد
Put on some decent clothes.
یک لباس حسابی تنت کن
plain clothes man
کاراگاه یا ماموردیگرشهربانی که لباس غیرنظامی می پوشد
I rinsed the clothes and huge them on the line .
لبا سها را آب کشیدم وانداختم روی طناب
What strang clothes youre wearing .
چه لبا ؟ عجیب غریبی تنت است
To air the clothes (bed-sheets etc).
آفتابب دادن لباس ،( ملحفه وغیره )
Clinging clothes. Tight-fitting dress.
لباس چسب تن
outside lines
خطوط حمله
lines
در سمت
lines
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
lines
اتصال فیزیکی به ارسال داده
lines
شعبه
by-lines
خط فرعی راه اهن
lines
حدود رویه
by-lines
کار یاشغل اضافی وزائد
lines
استرکردن
lines
پوشاندن
lines
خط
lines
لوله منفردی در سیستم سیالات
lines
جبهه جنگ
lines
طرز
lines
نسب
lines
خط زدن
lines
سیم
lines
صفی در خط
lines
خط صف
lines
طناب خط
lines
ترازکردن
lines
دهنه
lines
ریسمان
lines
رشته بند
lines
ردیف
lines
سطر
lines
محصول
lines
لاین
lines
: خط
lines
رشته
by-lines
خط دوم یافرعی
lines
رسن
lines
طناب سیم
lines
اراستن
lines
بخط کردن
lines
خط دار کردن
lines
خط انداختن در
lines
: خط کشیدن
lines
لجام
lines
جاده
passage of lines
عبور از خط
marriage lines
گواهی نامه عروسی
stream lines
خطوط جریان
spectral lines
خطوط طیفی
passage of lines
عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
return lines
خطهای بازگشتی
open lines
خطوط باز شطرنج
papillary lines
خطهای برجسته انگشتها
retrace lines
خطهای بازگشتی
symmetry lines
خطوط تقارن
main lines
نهر مادر
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
curvature lines
خطوط منحنی
curvature lines
خطوط مدور
lazy lines
سفیدک
[رشته تارهای نخ پود که در پشت فرش آزاد بوده و جزء گره قرار نگرفته اند.]
stepped lines
خطوط کنگره ای
[خطوط شکسته]
[در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
striped lines
خطوط راه راه
[همچون نقش محرمات]
picket lines
خط نرده ها
picket lines
خط پرچین
side lines
محوطه بیرون از خط کناری
contour lines
خطوط میزان منحنی
to read between the lines
معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
two parallel lines
دو خط موازی
voltage between lines
ولتاژ بین خطوط
lines of longitude
خطوططولجغرافیایی
hot lines
تلفن قرمز
hot lines
خط تلفنی بیست و چهار ساعته
fuel lines
خطوطسوخت
lines of latitude
خطوطعرضجغرافیایی
suspension lines
خطوطآویزان
picket lines
خط دستکها
main lines
کانال اصلی
main lines
خط اصلی
punch-lines
لب مطلب
punch-lines
جمله اساسی واصلی
absorption lines
طیف جذبی
absorption lines
خطوط دراشامی
active lines
خطهای فعال
adjacent lines
خطهای مجاور
assembly lines
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly lines
تیمار خط
production lines
خط تولید
boundry lines
خطوط اطراف زمین والیبال
buttock lines
نیمرخ تلاقی صفحات قائم باسطح اجسام صلب
picket lines
صف کارگران اعتصابی
contour lines
منحنی تراز
main lines
نهر اصلی
assembly lines
خط مونتاژ
assembly lines
خط تولید
plumb lines
شاقول
plumb lines
خط عمودی
plumb lines
ریسمان شاغول
plumb lines
خط قائم
branch lines
خط فرعی
branch lines
شاخه
power lines
خط جریان قوی
party lines
خط خصوصی تلفن
party lines
خط مشترک
party lines
مرز مشترک
party lines
خط دستهای
assembly lines
خط کلی
contour lines
خط هم ارتفاع
cotidal lines
خطوط هم مد
front lines
خطوط مقدم
ghost lines
نوارهای فسفردار
grid lines
خطوط شبکه
guide lines
دستورالعملها
guide lines
خط مشیها
hard lines
سختی
hard lines
بدبختی
inside lines
خطوط حمله شمشیربازی
isostatic lines
خطوط ایزواستاتیک
lines man
سرباز صف
lines of communication
خطوط مواصلاتی
lines of force
خطوط قوا
lines of force
خطوط نیرو
load lines
علایم بارگیری
front lines
خط مقدم جبهه
fraunhofer lines
خطوط فرانهوفر
frapping lines
طناب تعادل کمکی ناو
cotidal lines
خطوط مدیکسان
dark lines
خطوط تاریک
dedicated lines
خطوط اختصاصی
drawing lines
خط کشی
balmer lines
خطوط بالمر
equipotential lines
خطوط هم پتانسیل
front lines
خطوط جلو جبهه
extension lines
خطوط دنباله
floating lines
خطوط مواج برجسته نگاری وبرجسته بینی
floating lines
خطوط مواج عکس هوایی
flow lines
خطوط جریان
flying lines
لولههای متحرک
magnetic lines of force
خطوط نیروی مغناطیسی
microwave transmission lines
خطوط انتقال ریزموج
magnetic lines of force
خطوط قوای مغناطیسی
equal cost lines
خطوط هزینه برابر
emission spectrum lines
خطوط نشری
chisel marking fine lines
پرداز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com