Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 64 (5 milliseconds)
English	Persian
clove hitch	بند دو خفت
clove hitch	گره کشتی بان
clove hitch	گره دو خفت
clove hitch	نوعی گره
Other Matches
clove	گل میخک
clove	میخک
clove	بوته میخک
clove pink	گل میخک
clove gilliflower	قرنفل
clove gillyflower	قرنفل
hitch up	خفت زدن به
hitch up	اسب را یراق کردن
to hitch	مجانی سوار شدن
There is a hitch somewhere.	یک جای کار گره خورده است
to hitch	سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
hitch and go	نوعی پاس که گیرنده بجلو می دود و به سمت دیگر می چرخد و باز به جلو ادامه میدهد
to hitch	اوتو استاپ زدن
hitch	گرفتاری
hitch	مانع محظور
hitch	گیر
hitch	تکان دادن
hitch	هل دادن
hitch	بستن
hitch	انداختن
hitch	بند
hitch	اتصال
hitch	اویختن
hitch	خفت
hitch	پیچ وخمیدگی
hitch	کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitch	نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitch-hikes	مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hiking	اتواستاپ زدن
hitch-hiking	مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hikes	اتواستاپ زدن
hitch pin	سوزنگره
towing hitch	حالتاتواستاپزدن
hitch-hiker	کسیکهدرسرجادهباانگشتشصتخودتقاضایماشینمیکند
There is a hitch in this project.	این طرح یک جایش گیر دارد
cow hitch	گروهگاوی
last-minute hitch	گیریی در لحظه آخر
hitch-hiked	اتواستاپ زدن
hitch-hiked	مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hike	اتواستاپ زدن
buntline hitch	گره حلقه
half hitch	گره نیم خفت
half hitch	نیم گره
half hitch	نیم خفت
hitch kick	شوت قیچی
hitch kick	پرش طول با دو گام برداشتن درهوا و دست بالای سر
hitch tie	گره اویزان
hitch tie	گره شستی
marline hitch	گره ننوmarlin
hitch-hike	مفتی سوار ماشین کسی شدن
timber hitch	گره وصل کردن زه به شاخه پایین کمان
timber hitch	گره تیر
swab hitch	bend sheet
rolling hitch	گره سه خفت
midshipman's hitch	گره دانشجو
marlinespike hitch	گره درفش
blackwall hitch	گره قلاب
to hitch a lift [ride] from somebody	سواری شدن [در خودروی کسی]
basket hitch tie	گره اویزان دو خفتی
hitch one's wagon to a star <idiom>	دنبال هدف رفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com