Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
cold bending test
ازمون خمشی سرد
Other Matches
bending test
ازمون تاشوندگی
bending over test
ازمایش چین خوردگی
bending test
ازمون خمش
bending test
ازمایش خمش ازمون تا کردن
bending impact test
ازمایش ضربه خمشی
fatigue bending test
ازمایش خمش دائمی
transverse bending test
ازمایش خمش عرضی
wire bending test
ازمون خم کردن سیم
cold test
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold water test pressure
ازمایش فشار اب
cold spell or cold snap
<idiom>
یک جعبه هوای سرد
bending
خمشی
bending
خمیدگی
bending
خمش
bending moment
گشتاور خمشی
bending stress
خستگی خمشی تلاش خمشی
uniaxial bending
خمش مستقیم
bending moment
لنگر خمشی
bending vibration
ارتعاش خمشی
strength in bending
مقاومت خمشی
unsymmetrical bending
خمش غیرمتقارن
uniaxial bending
خمش یک محوری
bending stress
تنش خمشی
biaxial bending
خمش دومحوری
bending strength
مقاومت خمشی
compound bending
خمش مرکب
compound bending
خمشی که دران لنگر پیچشی صفر بوده وتنشهای عمودی کششی وفشاری فاهر میشوند
circular bending
خمش خالص
plane of bending
صفحه خمش
pure bending
خمش خالص
pure bending
حالت خمشی که در ان نیروهای محوری وتلاش بتنی و لنگ خمشی برابر صفرست
simple bending
خمش ساده
bending device
کج گیر
bending energy
انرژی خمشی
bending moment
کنگر خمشی
bending angle
زاویه خمش
light ray bending
انحراف شعاع نور
negative bending moment
لنگر خمشی منفی
bending fatigue strength
مقاومت تناوبی خمش استحکام استانه خمش
fatigue bending machine
دستگاه خمش دائمی
additional bending moment
لنگر خشمی مکمل
beam bending press
پرس خم کننده میله
pipe bending device
لوله خمکن
transverse bending strength
استحکام خمشی
backward bending supply curve
منحنی عرضه به عقب خم شونده
cold
بدون آماده بودن
cold
نه گرم
cold
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold
زکام سردشدن یا کردن
cold
سرماخوردگی
cold
سرما
cold
روشن کردن یک کامپیوتر
It's too cold.
آن خیلی سرد است.
i f. cold
سردم است
it is cold
سرد است
to keep cold
دست پاچه نشدن
keep cold
دست پاچه نشدن
keep cold
خونسردی خود را حفظ کردن
out in the cold
<idiom>
تنها
out cold
<idiom>
به کما رفتن
I have a cold.
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
cold steel
جنگ افزار سرد
cold starting
راه اندازی در حالت سرد
cold turkey
<idiom>
ترک کردن اعتیاد بدون دارو
get cold feet
<idiom>
درآخرین لحظات ترسیدن
cold start
boot cold
cold start
شروع سرد
To kI'll someone in cold blood.
درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
cold steel
اسلحه سرد
cold straining
تغییر بعد نسبی در حالت سرد
cold strain
تغییر بعد یافتن در حالت سرد
blow cold
هوای سرد دمیدن
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
I was shivering all over with cold .
از سرما مثل بید می لرزیدم
cold swage
اهنگری کردن در حالت سرد
stone-cold
بسیارسرد
catch a cold
<idiom>
سرما خوردن
cold-shoulders
بی اعتنایی کردن به
cold is merely privative
سرما چیزی جز عدم
cold fish
غیر احساساتی
I feel cold.
سردم است
cold link
پیوند دستی
cold start
روش بازنشاندن کامپیوتر
cold mix
امیخته سرد
cold glue
چسب سرد
cold galvanize
گالوانیزه کردن در حالت سرد
cold redrawing
دوباره کشی سرد
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
cold form
در حالت سرد شکل دادن
cold reduce
نورد کردن در حالت سرد
cold fault
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold roll
نورد کردن در حالت سرد
cold extrusion
فشردگی سرد
cold extrusion
تراکم سرد
cold extrude
فشردگی سرد
cold rating
خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
cold hearted
بی عاطفه
cold heartedly
باخون سردی
cold livered
خون سرد
cold livered
بی عاطفه
cold pig
اب سردی که روی ادم خوابیده میریزند تابیدارشود
cold link
پیوند سرد
cold light
نور سرد
cold is merely privative
گرما نیست
cold plug
شمعی با الکترود عایق شده کوتاه
cold infusion
اب
cold infusion
خیسانده
cold heartedness
بیرحمی
cold heartedness
بی عاطفگی
cold heartedly
ازروی بی عاطفگی
cold extrude
تراکم سرد
cold riveting
پرچکاری سرد
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
cold bloodedness
خون سردی
cold blood
خون سردی
cold short
شکسته سرد
cold bath
ابتنی با اب سرد
cold shortness
قابلیت شکست سرد
cold shortness
سرد شکنندگی
cold shut
جوش سرد
cold spot
نقطه سرماگیر
cold air
هوایخنک
cold start
دوباره روشن کردن
catch cold
زکام شدن
catch cold
سرما خوردن
cold blooded
خونسرد
cold blooded
بی عاطفه
cold body
منبع سرد
cold rubber
لاستیک سرد
cold draw
در حالت سرد کشیدن سردکشی
cold die
حدیده سرد
cold cracking
ترک خوردگی فلز سرد
cold short
شکنندگی در سرما
cold turkey
بیرو دربایستی
cold cathode
کاتد سرد
cold brittleness
شکنندگی سرد
cold brittleness
شکستگی سرد
cold boot
راه اندازی سرد
cold boot
روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold coolant
مخزنخنککننده
common cold
گریپ نزله
cold fronts
پیشان هوای سرد
cold fronts
جبهه هوای سرد
cold front
پیشان هوای سرد
cold front
جبهه هوای سرد
cold-blooded
خون سرد
cold war
عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
cold war
جنگ تبلیغاتی وروانی
cold war
جنگ تبلیغاتی ومطبوعاتی
cold turkey
بوقلمون سرد
[آشپزی]
common cold
سرماخوردگی
cold sweat
سردخو
cold storage
سردخانه
cold frames
سرما دورکن
cold frame
سرما دورکن
we were perished with cold
از سرما مردیم
deep cold
سرمای ژرف
cold turkey
ترک اعتیاد بلامقدمه
cold war
جنگ سرد
to go cold turkey
یکدفعه اعتیادی را ترک کردن
[روانشناسی]
[پزشکی]
to benvmb with cold
از سرما بیحس کردن
paradoxical cold
سرمای تناقضی
he is recovered from his cold
سرما خوردگی او برطرف شد
head cold
سرماخوردگی معمولی زکام
head cold
نزله
i wonder he did not catch cold
تعجب میکنم
i wonder he did not catch cold
که سرما نخورد
it is proof against cold
سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
slight cold
سرما خوردگی کم یا جزئی
exposure to cold
درمعرض سرما بودن
to catch cold
سرماخوردن
to go through cold turkey
<idiom>
رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد
[به ویژه هروئین]
ice-cold
مثل یخ
ice-cold
فوق العاده سرد
ice cold
مثل یخ
ice cold
فوق العاده سرد
cold chisel
قلم سردکار
to shiver with cold
از سرمالرزیدن
to grow cold
سردشدن
to catch cold
زکام شدن
nurse a cold
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
cold thrust
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold work
عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
cold work
کار سرد
cold working
سردکاری
to get cold feet
نامطمئن شدن
cold working
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold turkey
به طور صریح و بیپرده
cold turkey
بلامقدمه
to feel cold
احساس سردی کردن
in cold blood
<idiom>
خیلی خونسرد
He is sky -cold.
<proverb>
آدم آسمان جلى است .
some cold water
مقداری آب سرد
cold cuts
گوشت پخته سرد
The food is cold.
غذا سرد است.
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
asphalt cold
اسفالت سرد
to feel cold
از سرما یخ زدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com