English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
cold circular sam اره کمانهای سردکار
Other Matches
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
circular دایرهای
circular لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circular چرخش بیتها در کلمه که آخرین بیت در محل اولین بیت قرار می گیرد
circular فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
circular صف کامپیوتری که از دو علامت برای ابتداوانتهای خط ذخیره عناصر استفاده میکند
circular آنچه در یک دایره می چرخد
circular saw اره مجمعه
circular saw اره کمانهای
circular دایرهای شکل
circular مستدیر
circular مدور
circular دایره وار
circular گرد
circular بخشنامه نشریه
circular بخشنامه
circular list لیست دایرهای
circular list لیست مدور لیست حلقوی
circular loom نای عایق
circular measure اندازه کمان
circular measure اندازه قوس
circular mil میل مدور
circular mil مساحت دایرهای به قطر یک میل
circular milling فرز مدور
circular motion حرکت مستدیر
circular letter نامه اداری
circular letter بخشنامه اداری
circular shift شبفت مدور
circular cell محفظه گرد
circular cut off saw اره کمانهای
circular definition تعریف دوری
circular dischroism دو رنگ نمایی دورانی
circular dispersion قطر کوچکترین دایرهای که 57% پرتابه ها به ان برخورد میکنند
circular flow جریان دایرهای
circular frequency تکرار دورانی
circular friction saw اره کمانهای اصطکاکی
circular grooving saw کمان اره ویژه شیار
circular blank پلاتین
circular motion حرکت دایرهای
circular motion حرکت گردشی
circular shift تغییر مکان حلقوی
circular slitting saw اره کمانهای مخصوص شیار
circular table میز گرد
circular velocity سرعت دایرهای
circular weir سرریز مدور
circular needle میلگرد
circular body صفحهمدور
training circular نشریه اموزش
semi circular a طاق روی
circular shift تغییر مکان دایرهای
circular shear قیچی کمانهای
circular scanning مراقبت دایرهای منطقه تجسس و مراقبت دایرهای
circular parry دفاع با حرکت چرخشی شمشیر
circular projection برامدگی گرد
circular psychosis روان پریشی ادواری
circular reaction واکنش چرخشی
circular reasoning استدلال دوری
circular reference ارجاع چرخشی
circular rip saw اره کمانهای چاکدار
circular saw bench اره کمانهای میزی
circular saw blade تیغ اره
circular scanning تقطیع مدور
semi circular نیم دایرهای
circular bending خمش خالص
circular flow جریان دوری
circular functions تابع های مثلثاتی [ریاضی]
circular carpet قالی مدور یا دایره ای شکل که قدیمی ترین آن مربوط به قرن شانزدهم میلادی می باشد
circular bench نیمکت گرد [دایره ای]
circular arc کمانی از دایره
circular arch قوس دورتمام
circular arch طاق دایرهای
circular arc طاق
circular arc قوس
circular cutter head چاقوی گرد
semi circular parry دفاع نیمدایره
circular seam welding جوشکاری درزی کمانهای
circular mil foot پا- میل مدور
circular probable error دایره پراکندگی گلوله ها اشتباه احتمالی دایرهای
circular casing pump تلمبه پا بده دایرهای
circular flow of income جریان دوری درامد
circular flow of income گردش دورانی درامد
circular cross section مقطع گرد
circular type gates دریچههای نوع استوانهای
circular sawing machine اره کمانهای
cold نه گرم
cold روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold روشن کردن یک کامپیوتر
cold زکام سردشدن یا کردن
cold سرما
i f. cold سردم است
it is cold سرد است
to keep cold دست پاچه نشدن
cold بدون آماده بودن
out cold <idiom> به کما رفتن
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
cold اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
It's too cold. آن خیلی سرد است.
cold خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
out in the cold <idiom> تنها
keep cold خونسردی خود را حفظ کردن
keep cold دست پاچه نشدن
cold سرماخوردگی
to grow cold سردشدن
head cold سرماخوردگی معمولی زکام
he is recovered from his cold سرما خوردگی او برطرف شد
to catch cold زکام شدن
head cold نزله
to catch cold سرماخوردن
to benvmb with cold از سرما بیحس کردن
nurse a cold سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
paradoxical cold سرمای تناقضی
to go through cold turkey <idiom> رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد [به ویژه هروئین]
it is proof against cold سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
slight cold سرما خوردگی کم یا جزئی
i wonder he did not catch cold که سرما نخورد
i wonder he did not catch cold تعجب میکنم
exposure to cold درمعرض سرما بودن
deep cold سرمای ژرف
cold starting راه اندازی در حالت سرد
cold start boot cold
cold start شروع سرد
cold start روش بازنشاندن کامپیوتر
cold shortness قابلیت شکست سرد
cold start دوباره روشن کردن
cold spot نقطه سرماگیر
cold shut جوش سرد
cold shortness سرد شکنندگی
cold steel اسلحه سرد
cold steel جنگ افزار سرد
cold strain تغییر بعد یافتن در حالت سرد
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold working سردکاری
cold work کار سرد
cold work عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold swage اهنگری کردن در حالت سرد
cold strength استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
cold straining تغییر بعد نسبی در حالت سرد
cold short شکسته سرد
stone-cold بسیارسرد
cold turkey بوقلمون سرد [آشپزی]
I was shivering all over with cold . از سرما مثل بید می لرزیدم
to feel cold از سرما یخ زدن
to feel cold احساس سردی کردن
to get cold feet نامطمئن شدن
cold turkey ترک اعتیاد بلامقدمه
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
The food is cold. غذا سرد است.
To kI'll someone in cold blood. درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
I feel cold. سردم است
catch a cold <idiom> سرما خوردن
cold turkey <idiom> ترک کردن اعتیاد بدون دارو
get cold feet <idiom> درآخرین لحظات ترسیدن
in cold blood <idiom> خیلی خونسرد
He is sky -cold. <proverb> آدم آسمان جلى است .
some cold water مقداری آب سرد
cold cuts گوشت پخته سرد
cold fish غیر احساساتی
cold sweat سردخو
cold sweat عرق سرد
to go cold turkey یکدفعه اعتیادی را ترک کردن [روانشناسی] [پزشکی]
cold storage سردخانه
cold frames سرما دورکن
cold frame سرما دورکن
we were perished with cold از سرما مردیم
to shiver with cold از سرمالرزیدن
cold turkey ترک اعتیاد
cold turkey محروم
cold coolant مخزنخنککننده
cold air هوایخنک
cold turkey بیرو دربایستی
cold turkey به طور صریح و بیپرده
cold turkey بلامقدمه
cold turkey بدون آمادگی
cold turkey بدون تهیه وتدارک
cold turkey خمار
cold extrude فشردگی سرد
cold bloodedness خون سردی
cold blood خون سردی
cold bath ابتنی با اب سرد
catch cold زکام شدن
catch cold سرما خوردن
blow cold هوای سرد دمیدن
asphalt cold اسفالت سرد
cold sores تاول تبخالی
cold sore تاول تبخالی
cold snaps یخ بندان بی مقدمه
cold snap یخ بندان بی مقدمه
cold-shoulders بی اعتنایی کردن به
cold blooded خونسرد
cold blooded بی عاطفه
cold extrude تراکم سرد
cold draw در حالت سرد کشیدن سردکشی
cold die حدیده سرد
cold cracking ترک خوردگی فلز سرد
cold chisel قلم سردکار
cold cathode کاتد سرد
cold brittleness شکنندگی سرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com