Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
Search result with all words
cold rolling mill
دستگاه نورد سرد
Other Matches
cold spell or cold snap
<idiom>
یک جعبه هوای سرد
rolling
هموار
be rolling in it
<idiom>
تو پول غلت زدن
rolling
غلطک زنی
rolling
نورد زدن
rolling
صاف
rolling
غلتنده
rolling
غلتان
rolling
نوردیدن
rolling
نیمرخهای فولادی را با عمل نورد تهیه میکنند
rolling hitch
گره سه خفت
rolling friction
اصطکاک غلتشی
rolling country
زمین پوشیده
rolling barrage
سد اتش غلطان توپخانه
rolling barrage
سد غلطان اتش
rolling mass
توده غلطان
rolling instability
ناپایداری غلطشی
rolling mill
کارخانه تولید ورق اهن وفولاد
rolling stone
<idiom>
ستاره سهیل
tube rolling
نورد کاری لوله
get the ball rolling
<idiom>
شروع چیزی
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
to keep the ball rolling
رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
rolling reserve
امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
rolling reserve
اماد ذخیره غلطان
rolling press
الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
rolling plane
صفحه غلطشی
rolling plan
برنامه غلتان
rolling moment
گشتاور غلطشی
rolling mill
دستگاه نورد
rolling mill
ماشین غلتک دار کارخانه شیشه جام
rolling ladder
نردبانچرخدار
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
rolling stock
ترنهای روی خط اهن
rolling pin
وردنه
head rolling
سر چرخش
rolling pins
وردنه
rolling pin
تیرک
log rolling
دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
continous rolling
نورد دائمی
rolling pins
تیرک
rolling stock
گردونههای ریل دار
four high rolling stand
خان چهار غلطکی
four high rolling stand
مقام چهار غلطکی
tire rolling mill
دستگاه نورد لاستیک
beam rolling mill
نورد کاری تیر
corrugated rolling mill
دستگاه نورد ورق موجدار
unbalanced rolling masses
بارهای غلطان نامتعادل
wire rolling mill
دستگاه نورد سیم
hot rolling mill
نوردکاری داغ
start the ball rolling
<idiom>
شروع انجام کار
reciprocating rolling process
فرایند نوردکاری رفت و امدی
loop mill rolling
نوردکاری حلقوی
reversed rolling moment
گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
rolling mill engineer
مهندس نوردکاری
rolling mill engineer
نوردکار
plate rolling mill
نوردکاری صفحه
rolling stock cleaning yard
میلهچرخندهتمیزکنندهحیاط
double two high rolling mill
دستگاه نورد مضاعف دوبل
armor plate rolling mill
دستگاه نورد ورق زرهی
it is cold
سرد است
to keep cold
دست پاچه نشدن
keep cold
خونسردی خود را حفظ کردن
keep cold
دست پاچه نشدن
out in the cold
<idiom>
تنها
i f. cold
سردم است
cold
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
It's too cold.
آن خیلی سرد است.
cold
زکام سردشدن یا کردن
cold
سرما
cold
سرماخوردگی
cold
روشن کردن یک کامپیوتر
I have a cold.
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
out cold
<idiom>
به کما رفتن
cold
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold
نه گرم
cold
بدون آماده بودن
cold
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
کارها را بجریان انداختن
to get cold feet
نامطمئن شدن
to feel cold
احساس سردی کردن
nurse a cold
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
paradoxical cold
سرمای تناقضی
to feel cold
از سرما یخ زدن
cold working
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold turkey
ترک اعتیاد بلامقدمه
exposure to cold
درمعرض سرما بودن
deep cold
سرمای ژرف
to go through cold turkey
<idiom>
رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد
[به ویژه هروئین]
cold working
سردکاری
cold work
کار سرد
cold work
عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
to go cold turkey
یکدفعه اعتیادی را ترک کردن
[روانشناسی]
[پزشکی]
he is recovered from his cold
سرما خوردگی او برطرف شد
it is proof against cold
سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
i wonder he did not catch cold
که سرما نخورد
i wonder he did not catch cold
تعجب میکنم
cold turkey
بوقلمون سرد
[آشپزی]
head cold
نزله
head cold
سرماخوردگی معمولی زکام
cold link
پیوند دستی
cold sweat
سردخو
I feel cold.
سردم است
cold frame
سرما دورکن
cold frames
سرما دورکن
cold storage
سردخانه
cold sweat
عرق سرد
To kI'll someone in cold blood.
درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
cold turkey
ترک اعتیاد
cold turkey
محروم
cold turkey
خمار
cold turkey
بدون تهیه وتدارک
cold turkey
بدون آمادگی
cold turkey
بلامقدمه
cold turkey
به طور صریح و بیپرده
cold turkey
بیرو دربایستی
cold coolant
مخزنخنککننده
stone-cold
بسیارسرد
we were perished with cold
از سرما مردیم
I was shivering all over with cold .
از سرما مثل بید می لرزیدم
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
The food is cold.
غذا سرد است.
cold cuts
گوشت پخته سرد
some cold water
مقداری آب سرد
He is sky -cold.
<proverb>
آدم آسمان جلى است .
in cold blood
<idiom>
خیلی خونسرد
slight cold
سرما خوردگی کم یا جزئی
get cold feet
<idiom>
درآخرین لحظات ترسیدن
to benvmb with cold
از سرما بیحس کردن
to catch cold
سرماخوردن
to catch cold
زکام شدن
to grow cold
سردشدن
cold turkey
<idiom>
ترک کردن اعتیاد بدون دارو
cold air
هوایخنک
to shiver with cold
از سرمالرزیدن
catch a cold
<idiom>
سرما خوردن
cold fish
غیر احساساتی
cold galvanize
گالوانیزه کردن در حالت سرد
cold brittleness
شکستگی سرد
cold boot
راه اندازی سرد
cold boot
روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold body
منبع سرد
cold blooded
بی عاطفه
cold blooded
خونسرد
cold blood
خون سردی
cold bath
ابتنی با اب سرد
catch cold
زکام شدن
catch cold
سرما خوردن
blow cold
هوای سرد دمیدن
asphalt cold
اسفالت سرد
cold sores
تاول تبخالی
cold brittleness
شکنندگی سرد
cold cathode
کاتد سرد
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
cold form
در حالت سرد شکل دادن
cold fault
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold extrusion
فشردگی سرد
cold extrusion
تراکم سرد
cold extrude
فشردگی سرد
cold extrude
تراکم سرد
cold bloodedness
خون سردی
cold draw
در حالت سرد کشیدن سردکشی
cold die
حدیده سرد
cold cracking
ترک خوردگی فلز سرد
cold chisel
قلم سردکار
cold sore
تاول تبخالی
cold snaps
یخ بندان بی مقدمه
cold snap
یخ بندان بی مقدمه
common cold
سرماخوردگی
cold fronts
پیشان هوای سرد
cold front
پیشان هوای سرد
cold front
جبهه هوای سرد
cold-blooded
خون سرد
cold war
عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
cold war
جنگ تبلیغاتی وروانی
cold war
جنگ تبلیغاتی ومطبوعاتی
cold war
جنگ سرد
ice-cold
مثل یخ
ice-cold
فوق العاده سرد
common cold
گریپ نزله
common cold
زکام
cold-shoulders
بی اعتنایی کردن به
cold-shoulders
خونسرد
cold-shouldering
بی اعتنایی کردن به
cold-shouldering
خونسرد
cold-shouldered
بی اعتنایی کردن به
cold-shouldered
خونسرد
cold-shoulder
بی اعتنایی کردن به
cold-shoulder
خونسرد
cold shoulder
بی اعتنایی کردن به
cold shoulder
خونسرد
cold cuts
گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
ice cold
فوق العاده سرد
cold cream
یکجور مرهم
ice cold
مثل یخ
cold riveting
پرچکاری سرد
cold plug
شمعی با الکترود عایق شده کوتاه
cold pig
اب سردی که روی ادم خوابیده میریزند تابیدارشود
cold start
boot cold
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com