English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
command active sonobuoy system وسیله اکتشاف زیردریایی
Other Matches
command management system سیستم مدیریت فرماندهی سیستم مدیریت یکان
command select system سیستم فرمان انتخابی
sonobuoy بویه صوتی و ضد زیردریایی سونوبوی
radio sonobuoy بویه دریایی شناور بی سیم دار مخصوص تعیین محل زیردریاییها
active اکتیو
active پرتحرک
active کارگر
active اژیر کنشی کاریک
active فایلی که روی آن کار انجام میشود
active دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
active اطلاعات را رد و بدل میکند
active مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
self active فاعل در نفس خود
active موثر
active یکان کادر
active معلوم
active باربح
active تنزل بردار
active دایر
active کاری
active حاضر بخدمت
active ساعی
active فعال
active متعدی مولد
active کنش ور
active کنش گر
active هدف فعال خط مشی فعال
active عامل
active نظامی کادر
active فعال کنشی
active device دستگاه فعال
active defense پدافند عامل
active database پایگاه دادههای فعال
active current شدت موثر
active conductor سیم برق دار
active component مولفه موثر
active device دستگاه کنشی
active duty خدمت کادر ثابت
active file پرونده فعال
active emf نیروی برق رانی موثر
active element عنصر عمل کننده
active element عنصر عامل
active element مولفه موثر
active element عنصر کنشی
active element عنصر فعال
active duty ارتش کادر
active centers مراکز فعال
active center مرکز فعال
active army ارتش کادر
active area ناحیه فعال
active analysis تحلیل فعال
active algolagnia ازارگری جنسی
active aircraft هواپیمای درگیر در رزم
active aircraft هواپیمای فعال
active absorption جذب فعال
active a ccount حساب متحرک یا جاری
active army ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
active avoidance اجتناب فعال
active balance مانده فعال
active cell خانه کاری
active cell سل فعال
active cell سلول فعال
active carbon کربن فعال
active storage گنجایش مفید
active capacity گنجایش مفید
active balance مانده مثبت
active balance موازنه مثبت
active defense دفاع عامل
an active volcano اتشفشان در حال کار یاروشن
active stock موجودی انبار که مورد استفاده قرارمیگیرد
active stock موجودی فعال
active status خط مشی فعال توپخانه
active status وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
active sonar ردیاب فعال
active sonar رادار دریایی فعال
active sonar سونار فعال
active sodomy لواطه
active therapy درمان فعال
active vocabulary واژگان فعال
active window پنجره فعال
an active remedy درمان کاری
an active remedy چاره موثر
an active man مرد ساعی
an active man مرد کاری
an active debt بدهی با ربح
active mine مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
active zone of well حوزهای که چاه را تغذیه میکند
active zone of well حوزه فعال چاه
active sodomy لواط
active sodomy بچه بازی
active site موضع فعال
active material ماده موثر
active list فهرست افراد اماده به خدمت فهرست سربازان
active lines خطهای فعال
active installation قسمت فعال
active installation تاسیسات فعال
active index شاخص فعال
active index ایندکس فعال
active hydrogen هیدروژن فعال
active material مواد عامل
active material موادی که خاصیت تجزیه دارند
active mine مین فعال
active site محل فعال
active rope طناب اصلی کوهنوردی
active program برنامه دائر
active program برنامه فعال
active power توان موثر
active plate صفحه موثر
active officer افسر کادر ثابت
active officer افسر کادر
active file فایل فعال
active service خدمت زیر پرچم
verb active فعل متعدی
verb active فعل معلوم
politically active از لحاظ سیاسی پرتحرک
radio active رادیواکتیو
radio active دارای تشعشع اتمی
optically active فعال نوری
the active voice معلوم
the active voice فعل معلوم
pro-active گرایش به ایجاد وقایع
active tracking مولدردیاب
active service خدمت کادرثابت
active force نیروی فعال
second in command معاون
command حکم
specified command فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
specified command نیروی اختصاصی
command امریه
self command خودفرمانی
self command کف نفس
self command خودداری
command دستور
second in command معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
command فرمان
command یکان قرارگاه عمده
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command امر
under command زیرفرماندهی
command.com در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
command سرکردگی فرماندهی
command.com COCO.ANDفایل
command فرمایش
command فرمان دادن
command فرمان دستوردادن
command حکم کردن
command امرکردن
at my command به فرمان من
command فرماندهی
under command تحت کنترل
command کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
active fiscal policy منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
active duty for training اموزش زیر پرچم
active participial abjective اسم فاعلی که بطورصفات بکار رود
active earth pressure رانش موثر خاک
active earth pressure رانش محرک خاک
active labor force نیروی کار فعال
active participial abjective صفت اسم فاعلی
active acoustic torpedo اژدر صوتی عامل
active homing guidance هدایت خودکار با استفاده ازامواج ارسالی یا دریافتی
active earth pressure رانش کاری خاک
active fiscal policy سیاست مالی فعال
surface active agents مواد فعال در سطح
the active powers of the mind قوای عامله متحر
active federal service قسمت کادر
active federal service خدمت کادر
active air defense پدافند عامل هوایی
active earth pressure فشار عامل خاک
command altitude ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
command processing پردازش دستورالعمل
command channels سلسله مراتب فرماندهی سلسله مراتب
command channels ردههای فرماندهی
command net شبکه یکان
AT command set مجموعهای استاندارد از دستورات برای کنترل کردن یک مودم که توسط Hayes Coprotion ایجاد شده است
command axis محورحرکت قرارگاه فرماندهی محور ارتباط فرماندهی
command axis محور حرکت یکان
command automatism فرمانبری مطلق
command and control کنترل و فرماندهی
combined command یکان مرکب
combined command فرماندهی مرکب
channel command فرمان کانال
chain of command سلسله مراتب فرماندهی
chain of command سلسله مراتب
command detonated منفجر شونده از راه دور قابل انفجار با فرمان دور
command ejection پرتاب کابین خلبان با فرمان سیستم پرتاب خودکار کابین
command of execution فرمان اجرای عمل یکان اجرایی
command of execution ریاست اجرایی
command language زبان فرماندهی
command net شبکه فرماندهی
command mode وضعیت دستوری
command mode حالت فرماندهی
command liaison شبکه رابط یکان
command liaison افسر رابط فرماندهی
command language زبان دستوری
command language زبان فرمان
command key کلید فرمان
command heading مسیرپیش بینی شده
command heading مسیر تعیین شده برای هواپیماتوسط برج کنترل
command group گروه فرماندهی
base command فرماندهی پایگاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com