Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
command of execution	ریاست اجرایی
command of execution	فرمان اجرای عمل یکان اجرایی
Other Matches
execution	امضا
execution	عمل کردن
execution	ضبط توقیف
non execution	عدم اجرا
execution	اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
execution	1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
execution	خطای تشخیص داده شده هنگام اجرای یک برنامه
execution	محلی در حافظه که اولین دستور برنامه ذخیره شده است
execution	مدت زمان بین اجرای یک دستور
execution	قتل
execution	اعدام
execution	انجام
execution	اجرا [حکم دادگاه]
execution	بدار زدن اعدام اجرا کردن
to do execution	خرابی وارداوردن
execution	اجرا
execution of judgments	اجرای احکام
stay of execution	مجازبهتخطیازقانون
execution time	حین اجرا
mode of execution	طرز اجرا
execution time	هنگام اجرا
execution of wills	اجرای وصایا
to carry into execution	انجام دادن
mode of execution	روش انجام کاری
program execution	اجرای برنامه
budget execution	اجرای بودجه
execution time	مدت اجرا
carry into execution	اجرا کردن
concurrent execution	اجرای همزمان
execution cycle	چرخه اجرا
execution for debt	اقدام برای طلب وصول
to carry into execution	اجراکردن
execution time	زمان اجرا
concurrent program execution	اجرای همزمان برنامه
to suspend [stay] a ruling [proceedings] [the execution]	تعلیق کردن حکمی [دعوایی ] [ اجرای حکمی] [قانون]
under command	تحت کنترل
second in command	معاون
self command	خودداری
command	فرمایش
second in command	معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
command.com	در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
command.com	COCO.ANDفایل
self command	کف نفس
self command	خودفرمانی
specified command	فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
specified command	نیروی اختصاصی
under command	زیرفرماندهی
at my command	به فرمان من
command	دستور
command	یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command	فرمان دستوردادن
command	کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
command	امر
command	حکم
command	امریه
command	یکان قرارگاه عمده
command	فرماندهی
command	سرکردگی فرماندهی
command	فرمان دادن
command	حکم کردن
command	امرکردن
command	فرمان
command economy	اقتصاد دستوری
internal command	فرمان درونی
national command	یکان یا قسمت نظامی مربوط به هر ملت در عملیات چندکشور
command economies	اقتصاد دستوری
joint command	فرماندهی مشترک
logistical command	فرماندهی لجستیکی
major command	فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
major command	یکان عمده
logistical command	یکان لجستیکی
full command	اداره کامل
full command	کنترل کامل
dosmount command	فرمان پیاده کردن
embeded command	فرمان تعبیه شده
joint command	یکان مشترک
continuity of command	مداومت فرماندهی
administrative command	فرماندهی اداری
administrative command	یکان اداری
high command	سرفرماندهی
high command	فرماندهی عالی
command posts	پاسگاه فرماندهی
command posts	پست فرماندهی
command post	پاسگاه فرماندهی
command post	پست فرماندهی
external command	فرمان برونی
external command	فرمان خارجی
filter command	فرمان FILTER
direct command	فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
operational command	فرماندهی از نظر عملیاتی
operator command	فرمان متصدی
tactical command	یکان تاکتیکی
terminal command	فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
support command	یکان پشتیبانی
sealift command	یکان حمل و نقل دریایی
to perform a command	فرمانی را اجرا کردن
transient command	فرمان ناپایدار
type command	فرماندهی ناو گروه
type command	نوع یکان ناو گروه
unified command	فرماندهی متحد
unified command	نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
word of command	فرمان نظامی
word of command	فرمان انتصاب
tactical command	فرماندهی تاکتیکی
support command	فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
oversea command	یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
preparatory command	فرمان خبر
preparatory command	فرمان حاضرباش
resume command	به دست گرفتن فرماندهی شروع فرماندهی
retraining command	یکان بازاموزی
retraining command	قسمت ندامتگاه
scheme of command	طرح عملیاتی یکان
scheme of command	طرح فرماندهی
sealift command	فرماندهی حمل و نقل دریایی
Send To command	دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
sequence of command	ترتیب توالی فرامین
support command	فرماندهی پشتیبانی
command module	نقشهراهنما
AT command set	حالتی در مودم که آماده پذیرش دستورات با استفاده از مجموعه دستورات Hayes AT است
command channels	ردههای فرماندهی
command channels	سلسله مراتب فرماندهی سلسله مراتب
command detonated	منفجر شونده از راه دور قابل انفجار با فرمان دور
command ejection	پرتاب کابین خلبان با فرمان سیستم پرتاب خودکار کابین
command group	گروه فرماندهی
command heading	مسیر تعیین شده برای هواپیماتوسط برج کنترل
command heading	مسیرپیش بینی شده
command key	کلید فرمان
command language	زبان فرماندهی
command language	زبان فرمان
command language	زبان دستوری
command liaison	افسر رابط فرماندهی
command liaison	شبکه رابط یکان
command axis	محورحرکت قرارگاه فرماندهی محور ارتباط فرماندهی
command axis	محور حرکت یکان
AT command set	مجموعهای استاندارد از دستورات برای کنترل کردن یک مودم که توسط Hayes Coprotion ایجاد شده است
base command	فرماندهی پایگاه
chain of command	سلسله مراتب
chain of command	سلسله مراتب فرماندهی
channel command	فرمان کانال
combined command	فرماندهی مرکب
combined command	یکان مرکب
area command	فرماندهی منطقه
command altitude	ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
command and control	کنترل و فرماندهی
command mode	وضعیت دستوری
command automatism	فرمانبری مطلق
command mode	حالت فرماندهی
airlift command	فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
command net	شبکه فرماندهی
component command	قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
comp command	COفرمان P
command report	گزارش فرماندهی
commodity command	یکان امادکالاهای مصرفی
command signal	علامت فرمان
commodity command	فرماندهی اماد
command socialism	سوسیالیسم دستوری
command speed	سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
air command	فرماندهی هوایی
command unit	واحد فرمان
command processor	سیستم عامل فرمانی
command processing	پردازش دستورالعمل
command net	شبکه یکان
air command	فرماندهی نیروی هوایی
air command	یکان هوایی
command strength	استعداد یکان
area support command	فرماندهی پشتیبانی منطقه
alternate command authority	افسر جانشین فرمانده
tactical command ship	ناو فرماندهی
army material command	فرماندهی اماد نیروی زمینی
His request was in the nature of a command.	خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
army reserve command	فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
command budget estimate	براوردبودجه
alternate command authority	مقام جانشین فرماندهی
base logistical command	یکان مبنای لوجستیکی فرماندهی لجستیکی پایگاه
amphibious command ship	ناو فرماندهی عملیات اب خاکی
channel command word	کلمه فرمان محرا
advance command post	پاسگاه فرماندهی جلو
division support command	فرماندهی پشتیبانی لشگر
command information program	برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
forward command post	پست فرماندهی جلو
advance command post	پاسگاه رده جلو
command issuing office	دفتر توزیع فرامین یکان
command issuing office	دفترتوزیع دستورالعملهای یکان
hayes command set	مجموعه فرمانهای هیز
command post exercise	تمرین پاسگاه فرماندهی
air defense command	فرماندهی پدافند هوایی
air strategical command	فرماندهی استراتژیکی هوایی
forward command post	پاسگاه مقدم
officer in tactical command	فرمانده تاکتیکی
command driven software	نرم افزار فرمان گرا
embedded formating command	فرمان قالب بندی مندرج
command management system	سیستم مدیریت فرماندهی سیستم مدیریت یکان
command sponsored dependent	بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
software command language	زبان فرمانی نرم افزاری
command budget estimate	براورد بودجه یکان
command select system	سیستم فرمان انتخابی
command destruct signal	علامت به کار افتادن سیستم تخریب کننده موشک
command destruct signal	علامت تخریب موشک با فرمان دور
army airdefense command post	پاسگاه فرماندهی پدافندهوایی نیروی زمینی
tactical air command center	مرکز فرماندهی و کنترل نیروی هوایی تاکتیکی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com