English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
command sponsored dependent بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
Other Matches
sponsored حامی سرپرست
sponsored by به ضمانت
sponsored dependents عائله تحت تکفل
to be dependent on somebody [something] تابع بودن به کسی [چیزی]
dependent تابع نان خور گماشته
to be dependent on somebody [something] وابسته بودن به کسی [چیزی]
dependent دلگرم به
dependent آنچه به دلیلی متغیر است
dependent غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
dependent متعلق
dependent معلق
dependent تابع نامستقل
dependent تابع
dependent مربوط محتاج
dependent وابسته
dependent عایله موکول به
self dependent متکی بخود
to be dependent on somebody [something] محتاج بودن به کسی [چیزی]
dependent موکول
hardware dependent وابستگی سخت افزاری
machine dependent وابسته ماشین
memory dependent متکی به حافظه
memory dependent وابسته حافظه
machine dependent وابسته به ماشین
device dependent وابسته به دستگاه
dependent variable متغیر وابسته
dependent state دولت تابع و وابسته به دولت یا قدرت دیگر
time dependent وابسته به زمان
dependent state دولت غیر مستقل
density dependent انبوهی بسامان
dependent variable متغیر تابع
surviving dependent فرد باقیمانده
surviving dependent فرد بازمانده
dependent variable متغیر وابسته [ریاضی]
he was dependent on me fop support تحت تکفل من بود
command فرماندهی
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
specified command فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
command سرکردگی فرماندهی
specified command نیروی اختصاصی
command فرمان دستوردادن
at my command به فرمان من
self command خودفرمانی
self command کف نفس
self command خودداری
second in command معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
second in command معاون
command فرمان
command امرکردن
command حکم کردن
command فرمان دادن
command دستور
command امریه
command.com COCO.ANDفایل
under command زیرفرماندهی
under command تحت کنترل
command کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
command.com در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
command فرمایش
command یکان قرارگاه عمده
command حکم
command امر
logistical command فرماندهی لجستیکی
joint command یکان مشترک
joint command فرماندهی مشترک
internal command فرمان درونی
logistical command یکان لجستیکی
commodity command یکان امادکالاهای مصرفی
full command اداره کامل
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
dosmount command فرمان پیاده کردن
comp command COفرمان P
embeded command فرمان تعبیه شده
continuity of command مداومت فرماندهی
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
external command فرمان خارجی
filter command فرمان FILTER
full command کنترل کامل
external command فرمان برونی
major command یکان عمده
major command فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
support command یکان پشتیبانی
support command فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
tactical command فرماندهی تاکتیکی
tactical command یکان تاکتیکی
terminal command فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
to perform a command فرمانی را اجرا کردن
transient command فرمان ناپایدار
type command فرماندهی ناو گروه
type command نوع یکان ناو گروه
unified command فرماندهی متحد
word of command فرمان نظامی
word of command فرمان انتصاب
command module نقشهراهنما
support command فرماندهی پشتیبانی
unified command نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
sequence of command ترتیب توالی فرامین
national command یکان یا قسمت نظامی مربوط به هر ملت در عملیات چندکشور
operational command فرماندهی از نظر عملیاتی
operator command فرمان متصدی
oversea command یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
preparatory command فرمان حاضرباش
resume command به دست گرفتن فرماندهی شروع فرماندهی
retraining command یکان بازاموزی
retraining command قسمت ندامتگاه
scheme of command طرح عملیاتی یکان
scheme of command طرح فرماندهی
sealift command فرماندهی حمل و نقل دریایی
sealift command یکان حمل و نقل دریایی
Send To command دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
preparatory command فرمان خبر
area command فرماندهی منطقه
command axis محور حرکت یکان
command axis محورحرکت قرارگاه فرماندهی محور ارتباط فرماندهی
air command یکان هوایی
air command فرماندهی نیروی هوایی
command channels ردههای فرماندهی
command channels سلسله مراتب فرماندهی سلسله مراتب
command detonated منفجر شونده از راه دور قابل انفجار با فرمان دور
chain of command سلسله مراتب
command ejection پرتاب کابین خلبان با فرمان سیستم پرتاب خودکار کابین
command group گروه فرماندهی
command heading مسیر تعیین شده برای هواپیماتوسط برج کنترل
command heading مسیرپیش بینی شده
command automatism فرمانبری مطلق
air command فرماندهی هوایی
command economies اقتصاد دستوری
AT command set حالتی در مودم که آماده پذیرش دستورات با استفاده از مجموعه دستورات Hayes AT است
AT command set مجموعهای استاندارد از دستورات برای کنترل کردن یک مودم که توسط Hayes Coprotion ایجاد شده است
base command فرماندهی پایگاه
airlift command فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
chain of command سلسله مراتب فرماندهی
channel command فرمان کانال
combined command فرماندهی مرکب
combined command یکان مرکب
command altitude ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
command and control کنترل و فرماندهی
administrative command یکان اداری
high command سرفرماندهی
command key کلید فرمان
command post پست فرماندهی
command of execution ریاست اجرایی
administrative command فرماندهی اداری
command of execution فرمان اجرای عمل یکان اجرایی
command economy اقتصاد دستوری
command processing پردازش دستورالعمل
command processor سیستم عامل فرمانی
command report گزارش فرماندهی
command signal علامت فرمان
command socialism سوسیالیسم دستوری
command speed سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
command strength استعداد یکان
command unit واحد فرمان
commodity command فرماندهی اماد
command net شبکه یکان
command net شبکه فرماندهی
command mode وضعیت دستوری
command liaison افسر رابط فرماندهی
high command فرماندهی عالی
command liaison شبکه رابط یکان
command language زبان دستوری
command language زبان فرمان
command language زبان فرماندهی
command posts پاسگاه فرماندهی
command posts پست فرماندهی
command post پاسگاه فرماندهی
command mode حالت فرماندهی
His request was in the nature of a command. خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
tactical command ship ناو فرماندهی
alternate command authority مقام جانشین فرماندهی
alternate command authority افسر جانشین فرمانده
amphibious command ship ناو فرماندهی عملیات اب خاکی
division support command فرماندهی پشتیبانی لشگر
air strategical command فرماندهی استراتژیکی هوایی
advance command post پاسگاه رده جلو
advance command post پاسگاه فرماندهی جلو
air defense command فرماندهی پدافند هوایی
area support command فرماندهی پشتیبانی منطقه
command select system سیستم فرمان انتخابی
command destruct signal علامت تخریب موشک با فرمان دور
officer in tactical command فرمانده تاکتیکی
command information program برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
command issuing office دفتر توزیع فرامین یکان
command issuing office دفترتوزیع دستورالعملهای یکان
hayes command set مجموعه فرمانهای هیز
command management system سیستم مدیریت فرماندهی سیستم مدیریت یکان
forward command post پست فرماندهی جلو
forward command post پاسگاه مقدم
embedded formating command فرمان قالب بندی مندرج
command post exercise تمرین پاسگاه فرماندهی
command destruct signal علامت به کار افتادن سیستم تخریب کننده موشک
command budget estimate براوردبودجه
army material command فرماندهی اماد نیروی زمینی
army reserve command فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
base logistical command یکان مبنای لوجستیکی فرماندهی لجستیکی پایگاه
software command language زبان فرمانی نرم افزاری
channel command word کلمه فرمان محرا
command driven software نرم افزار فرمان گرا
command budget estimate براورد بودجه یکان
command active sonobuoy system وسیله اکتشاف زیردریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com