English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 50 (1 milliseconds)
English Persian
commerical papers اوراق تجارتی
commerical papers اسناد تجارتی
Other Matches
commerical تجاری
commerical تجارتی
commerical language زبان تجاری
papers روش حرکت دادن کاغذ به جلو
papers روشی که در آن نوار کاغذ وارد ماشین میشود
papers روی کاغذاوردن
papers درکاغذ پیچیدن
papers کاغذ طولانی که داده روی آن ضبط میشود به صورت نقاط پانچ شده
papers وسیلهای که سوارخ ها را در نوار کاغذ پانچ میکند تا داده را منتقل کند
papers وسیلهای که نوار کاغذ پانج شده را می پذیرد و اطلاعات پانج شده و ذخیره شده روی آن را به سیگنال هایی تبدیل میکند که کامپیوتر میتواند پردازش کند
papers محفظهای که کاغذ چاپگر را در خود نگه می دارد
papers حرکت عمودی سریع کاغذ در چاپگر
papers ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papers چاپ کردن
papers ورقه مشخصات کشتی
papers سفته برات
papers یادداشت کردن با کاغذ پوشاندن
papers کاغذ
papers روزنامه
papers مقاله
papers جواز پروانه
papers ورقه
papers ورق کاغذ
papers اوراق
papers روی کاغذ نوشتن
papers اوراق بهادار
secret papers اسناد سری
secret papers اوراق سری
ship papers اسناد کشتی
ship's papers اسناد حمل
there is a rush for the papers مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
to send in one's papers کناره گیری از کار کردن استعفا دادن
walking papers ورقه خاتمه خدمت
walking papers <idiom> برگه اخراج
application papers مدارک درخواستنامه
please send me the p papers خواهشندم سوابق یاپرونده انرابرای من بفرستید
negotiable papers اوراق قابل انتقال
White Papers گزارش هیئت دولت نامه سفید
clearance papers اسناد خروج کشتی از بندر
commercial papers اوراق تجارتی
White Papers کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
White Papers کتاب سفید
he writes for the papers برای روزنامه هامقاله مینویسد
mercantile papers برگهای بهاداربازرگانی
negotiable papers اوراق بهادار
To mark the examination papers . ورقه های امتحان رانمره دادن
Here are my car registration papers. بفرمائید این مدارک مالکیت اتومبیل من است.
He put his papers in order before going to bed . قبل ازخوابیدن کاغذهایش را مرتب کرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com