Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 48 (4 milliseconds)
English	Persian
commissioned officers	افسر
commissioned officers	افسر کادر
commissioned officers	افسرشاغل
Search result with all words
non-commissioned officers	درجه دار
Other Matches
commissioned	دایر
commissioned	بکارگماشته
commissioned	ماموریت دار
commissioned	مجاز
commissioned <adj.>	فعال
non-commissioned officer	درجه دار
commissioned officer	افسرشاغل
commissioned officer	افسر کادر
non commissioned officer	درجه دار
commissioned officer	افسر
officers	امین صلح
officers	فرمان دادن
officers	افسر معین کردن فرماندهی کردن
officers	مامور کارمند اداری
officers	عضو هیات رئیسه
officers	متصدی ضابط عدلیه
officers	مامور متصدی
officers	صاحب منصب
officers	افسر
officers	مامور
probation officers	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
officers call	نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
senior officers	افسران ارشدیا بالارتبه
police officers	افسر پلیس
police officers	افسر شهربانی
police officers	پاسبان
police officers	مامور پلیس
returning officers	سرپرست انتخابات برزن
officers' quarters	بخشدفتری
officers call	شیپور افسر پیش
probation officers	مامور نافر
petty officers	درجه دار
petty officers	ناو استوار دوم
warrant officers	افسریار
petty officers	معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
warrant officers	ناوبانیار ستوانیار
warrant officers	افسر یار
commanding officers	افسر فرمانده
petty officers	مهناوی
The officers were brifed on (about) the detailes.	افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
law officers of the crown	دادستان
public relations officers	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
law officers of the crown	وکیل عمومی دادیار
A posse of police officers and soldiers	یک دسته از پاسبان و سرباز

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com