Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
common cold
سرماخوردگی
common cold
گریپ نزله
common cold
زکام
Other Matches
cold spell or cold snap
<idiom>
یک جعبه هوای سرد
keep cold
دست پاچه نشدن
to keep cold
دست پاچه نشدن
out cold
<idiom>
به کما رفتن
out in the cold
<idiom>
تنها
i f. cold
سردم است
it is cold
سرد است
I have a cold.
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
keep cold
خونسردی خود را حفظ کردن
cold
سرما
cold
زکام سردشدن یا کردن
cold
سرماخوردگی
cold
روشن کردن یک کامپیوتر
cold
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
It's too cold.
آن خیلی سرد است.
cold
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold
بدون آماده بودن
cold
نه گرم
out of the common
غیر معمول
common
متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
common
پست عوامانه
common use
مورد استفاده عمومی استفاده مشترک
We have nothing in common .
با یکدیگه وجه مشترکی نداریم
in common
<idiom>
مسئولیت داشتن
in common
مشاع
common d.
مقسوم علیه مشترک
common
آنچه اغلب اتفاق میافتد
common
فضای حافظه یا ذخیره سازی که توسط بیشتر از یک برنامه استفاده میشود
common
:عمومی
common
مشترک
common
رایج
common
مشترکااستفاده کردن
common
مشاع بودن
common
مشارکت کردن
common
عمومی
common
عادی
common
: مردم عوام
common
پیش پاافتاده
common
مشترک اشتراکی
common
معمولی متعارفی
common
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
common
داده یا دستور برنامه به صورت استاندارد که توسط سایر پردازنده ها یا کامپیوتر هاو مفسر ها قابل فهم است
common
پروتکلی که به صورت رسمی توسط ISO تنظیم شده برای انتقال اطلاعات مدیریتی شبکه در شبکه
common
کانالی که به عنوان خط ارتباطی به چندین وسیله یا مدار به کار می رود
common
مین میکند
common
استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد
common
عام
common
تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
common
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
The food is cold.
غذا سرد است.
cold start
شروع سرد
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
cold cuts
گوشت پخته سرد
cold thrust
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold start
boot cold
cold starting
راه اندازی در حالت سرد
cold steel
اسلحه سرد
cold swage
اهنگری کردن در حالت سرد
cold straining
تغییر بعد نسبی در حالت سرد
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
cold strain
تغییر بعد یافتن در حالت سرد
cold start
دوباره روشن کردن
cold spot
نقطه سرماگیر
cold mix
امیخته سرد
cold livered
خون سرد
cold livered
بی عاطفه
cold link
پیوند دستی
cold link
پیوند سرد
cold light
نور سرد
cold is merely privative
گرما نیست
cold is merely privative
سرما چیزی جز عدم
cold infusion
اب
cold infusion
خیسانده
cold heartedness
بیرحمی
cold heartedness
بی عاطفگی
cold pig
اب سردی که روی ادم خوابیده میریزند تابیدارشود
cold plug
شمعی با الکترود عایق شده کوتاه
cold shut
جوش سرد
cold shortness
سرد شکنندگی
cold shortness
قابلیت شکست سرد
cold short
شکسته سرد
cold short
شکنندگی در سرما
cold rubber
لاستیک سرد
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
cold riveting
پرچکاری سرد
cold roll
نورد کردن در حالت سرد
cold reduce
نورد کردن در حالت سرد
cold redrawing
دوباره کشی سرد
cold rating
خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
cold heartedly
ازروی بی عاطفگی
some cold water
مقداری آب سرد
deep cold
سرمای ژرف
to catch cold
زکام شدن
to grow cold
سردشدن
to shiver with cold
از سرمالرزیدن
we were perished with cold
از سرما مردیم
cold frames
سرما دورکن
cold storage
سردخانه
cold sweat
عرق سرد
cold sweat
سردخو
cold turkey
ترک اعتیاد
to catch cold
سرماخوردن
to benvmb with cold
از سرما بیحس کردن
slight cold
سرما خوردگی کم یا جزئی
exposure to cold
درمعرض سرما بودن
he is recovered from his cold
سرما خوردگی او برطرف شد
head cold
سرماخوردگی معمولی زکام
head cold
نزله
i wonder he did not catch cold
تعجب میکنم
i wonder he did not catch cold
که سرما نخورد
it is proof against cold
سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
nurse a cold
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
paradoxical cold
سرمای تناقضی
cold turkey
محروم
cold turkey
خمار
I was shivering all over with cold .
از سرما مثل بید می لرزیدم
catch a cold
<idiom>
سرما خوردن
cold turkey
<idiom>
ترک کردن اعتیاد بدون دارو
get cold feet
<idiom>
درآخرین لحظات ترسیدن
in cold blood
<idiom>
خیلی خونسرد
He is sky -cold.
<proverb>
آدم آسمان جلى است .
cold working
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold working
سردکاری
cold work
کار سرد
I feel cold.
سردم است
To kI'll someone in cold blood.
درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
stone-cold
بسیارسرد
cold turkey
بدون تهیه وتدارک
cold turkey
بدون آمادگی
cold turkey
بلامقدمه
cold turkey
به طور صریح و بیپرده
cold turkey
بیرو دربایستی
cold air
هوایخنک
cold coolant
مخزنخنککننده
cold frame
سرما دورکن
cold fish
غیر احساساتی
cold work
عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
blow cold
هوای سرد دمیدن
cold-shoulder
بی اعتنایی کردن به
cold-shoulder
خونسرد
cold shoulder
بی اعتنایی کردن به
cold shoulder
خونسرد
cold cuts
گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
to feel cold
احساس سردی کردن
to get cold feet
نامطمئن شدن
ice cold
فوق العاده سرد
cold-shouldered
خونسرد
cold-shouldered
بی اعتنایی کردن به
asphalt cold
اسفالت سرد
cold sores
تاول تبخالی
cold sore
تاول تبخالی
cold snaps
یخ بندان بی مقدمه
cold snap
یخ بندان بی مقدمه
cold-shoulders
بی اعتنایی کردن به
cold-shoulders
خونسرد
cold-shouldering
بی اعتنایی کردن به
cold-shouldering
خونسرد
cold cream
یکجور مرهم
cold steel
جنگ افزار سرد
cold turkey
ترک اعتیاد بلامقدمه
cold front
جبهه هوای سرد
cold-blooded
خون سرد
cold war
عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
cold war
جنگ تبلیغاتی وروانی
cold war
جنگ تبلیغاتی ومطبوعاتی
cold war
جنگ سرد
ice-cold
مثل یخ
ice-cold
فوق العاده سرد
cold front
پیشان هوای سرد
cold fronts
جبهه هوای سرد
cold turkey
بوقلمون سرد
[آشپزی]
to go cold turkey
یکدفعه اعتیادی را ترک کردن
[روانشناسی]
[پزشکی]
to go through cold turkey
<idiom>
رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد
[به ویژه هروئین]
cold fronts
پیشان هوای سرد
ice cold
مثل یخ
cold blooded
بی عاطفه
cold cathode
کاتد سرد
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
cold chisel
قلم سردکار
cold hearted
بی عاطفه
cold start
روش بازنشاندن کامپیوتر
cold draw
در حالت سرد کشیدن سردکشی
cold glue
چسب سرد
cold galvanize
گالوانیزه کردن در حالت سرد
cold form
در حالت سرد شکل دادن
cold fault
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold extrusion
فشردگی سرد
cold extrusion
تراکم سرد
cold extrude
فشردگی سرد
cold cracking
ترک خوردگی فلز سرد
cold die
حدیده سرد
cold extrude
تراکم سرد
cold brittleness
شکنندگی سرد
cold brittleness
شکستگی سرد
to feel cold
از سرما یخ زدن
catch cold
سرما خوردن
catch cold
زکام شدن
cold bath
ابتنی با اب سرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com